پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

زندگانی چیست؟ پُر بالا و پست
راست همچون سرگذشتِ یوسف است
از دو پیراهن بلا آمد پدید
راحت از پیراهنِ سوم رسید
گر چنین خون می‌رود از گُرده‌ام
دشنه‌ی دشنامِ دشمن خورده‌ام

ه ا سایه (هوشنگ ابتهاج)

در داستان حضرت یوسف صحبت از سه پیراهن است .

پیراهن  خونین اول که برادران "غیورش"  به حضرت یعقوب نشان می دهند که : گرگ یوسف را درید!

پیراهن دوم که زلیخا آن را درید !

پیراهن سوم که با بوی آن پدر (حضرت یعقوب) بینایی خود را باز می یابد 

پیراهنی که آید از او بویِ یوسفم

ترسم برادران غَیورش قَبا کنند (حافظ)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۰۴ ، ۱۴:۲۲

نیست پروا تلخ‌کامان را ز تلخی‌های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

 صائب_تبریزی

کسانی که عاشق هستند، از سختی‌ها و رنج‌هایی که عشق به همراه می‌آورد، ناراحت نمی‌شوند. آن‌ها به قدری به عشق خود وابسته‌اند که حاضرند هر سختی را تحمل کنند. این مانند ماهی است که از شوری آب دریا ناراحت نیست، چون آب دریا برای او محیطی آشنا و لذت‌بخش است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۵۵

گمانش خطا بود و تدبیر سست

که در عدل بود آنچه در ظلم جست

یکی بر سر شاخ، بن می‌برید

خداوند بستان نگه کرد و دید

بگفتا گر این مرد بد می‌کند

نه با من که با نفس خود می‌کند

نصیحت بجای است اگر بشنوی

ضعیفان میفکن به کتف قوی

سعدی

اکو =بازگشت صوت پس از برخورد با مانع 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۰۳ ، ۱۵:۴۳

بت تجربه بیگانه شده انسان از خویشتن است 

اریک فروم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۳ ، ۱۳:۴۹

حرف و صوت و گفت را بر هم زنم

تا که بی این هر سه با تو دم زنم

مولوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۲۰

زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود

هم مستی شبانه و راز و نیاز من

حافظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۰:۴۱

«مهرآکین» (مهر آکنده با کینه: ambivalence) از پیچیده‌ترین و دردسرسازترین روابط و عواطف انسانی است. فروید با وام‌گیری این مفهوم از بلویلر دیگر روانپزشک سوئیسی و تغییر و گسترش معنای آن، به‌ویژه آن را برای توصیف حس فرزند به پدر به کار برد. حسی است با دو سویه مخالف (عشق و نفرت توأمان) به فردی واحد که دوستش داری و همزمان از او کینه داری. افراد مهم زندگی‌اند که برای فرد مهرآکین می شوند؛ برایش قابل هضم نیست آن که قرار بود حامی و مأمن‌اش باشد دارد زخم می زند. شاید این موضوع که نوعی عدم تعادل روانی نسبت به فرد یا چیزی را دامن می‌زند را بتوان با اندکی تصرف در آن برای حس بسیاری از مردم، مخصوصاً نسل جوان ایران در سال‌های اخیر، نسبت به میهن به کار برد، از آن گریزانند و دوستدارش. چنین حسی نه تنها مانعی بزرگ بر سر راه توسعه و همبستگی اجتماعی در کشور است بلکه می‌تواند فرسودگی اجتماعی-فرهنگی را، لااقل در میان بخش زیادی از جمعیت کشور، رقم زند.

 به نظر می‌رسد مهرآکین به میهن دارد به سویی می‌رود که بخشی از جامعه نسبت به سرانجام کشور بی‌تفاوت شوند و بگویند بگذار ویران شود این مردم حقشان است. بخشی نیز در هر جایگاه و سلسله‌مراتبی که باشند مجوز هر نوع فساد و تخریب و کندن از تن سرزمین را برای خود صادر می‌کنند، و این علاوه بر فساد سیستماتیک است. می‌دانیم ویژگی جامعه‌ی انسانی این است که نابهنجاری به بی‌هنجاری و فروپاشی اجتماعی نمی‌انجامد و با گسترش نابهنجاری نیروهای اجتماعی دست به کار شده و نظمی نو، حتی در صورت لزوم بنیان‌برافکن، در می‌افکنند. اما نمی‌توان نگران تشدید آسیب‌های فردی و اجتماعی و صدمات فراوان به محیط زیست و منابع سرزمینی که در نتیجه چنین حس نفرت و تخریبگری که به میهن وارد می‌شود نبود. در واقع، این نافی مسئولیت روشنفکران و متفکران اجتماعی، در هر جایگاه و نقشی، نیست. نمی‌توان دست روی دست گذاشت تا باد بی‌نیازی خداوند بر این مملکت بوزد که برچسب کلنگی‌بودن نیز بدان زده‌اند و پیامدش این شده که در چنین جامعه‌ای هر فساد و غارتگری‌ای برای بستن بار خود روا شده است. این موضوعی است که روشنفکران و متفکران اجتماعی ایران باید بدان بی‌اندیشند اگر دغدغه‌ی حفظ و توسعه این سرزمین را دارند، مخصوصاً اکنون که دارد نوعی حس یأس و ناامیدی اجتماعی نسبت به بهبود اوضاع کشور و تغییر در زندگی گسترش می‌یابد.

✍️ #محمدرضا_تهمک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۲۹

عیب در یک تحول را با خود تحول نباید یکی دانست ،

دفع آن عیب را نباید با دفع آن تحول یکی دانست !

کتاب گفته ها ابراهیم گلستان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۰۰

ز قدر من آن‌گاه آگاه گردی
که با من به درگاه صاحب درآیی

 «فرخی سیستانی»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۲۳

شعر سیاه و سپید هوشنگ ابتهاج ( ه ا سایه )  از لینک ترانه شعر با صدای استاد شجریان بشنوید 

شبی رسید که در آرزوی صبح امید
هزار عمر دگر باید انتظار کشید
در آستان سحر ایستاده بود گمان
سیاه کرد مرا آسمان بی خورشید
هزار سال ز من دور شدستاره ی صبح
ببین کزین شب ظلمت جهان چه خواهد دید
دریغ جان فرورفتگان این دریا
که رفت در سر سودای صید مروارید
نبود در صدفی آن گوهر که می جستیم
صفای اشک تو باد ای خراب گنج امید
ندانم آن که دل و دین ما به سودا داد
بهای آن چه گرفت و به جای آن چه خرید
سیاه دستی آن ساقی منافق بین
که زهر ریخت به جام کسان به جای نبید
سزاست گر برود رود خون ز سینه ی دوست
که برق دشنه ی دشمن ندید و دست پلید
چه نقش باختی ای روزگار رنگ آمیز
که این سپید سیه گشت و آن سیاه سپید
کجاست آن که دگر ره صلای عشق زند
که جان ماست گروگان آن نوا و نوید
بیا که طبع جهان ناگزیر این عشق است
به جادویی نتوان کشت آتش جاوید
روان سایه که ایینه دار خورشید است
ببین که از شب عمرش سپیده ای ندمید

https://www.aparat.com/v/UPMKX/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B4%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86_-_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87_%D9%88%D9%8F_%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D8%AF_

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۲ ، ۱۵:۵۷