فتحعلیشاه یک سال بعد از آن که باز هم قائممقامفراهانی را به وزارت آذربایجان و پیشکاری عباس میرزا فرستاد، عزم آذربایجان کرد. قائم مقام محیط را آماده کرد، خیمه و خرگاه شاه بعد از دو ماه با آن حرمسرای سنگین رسید و شاه تمام خوانین و سران عشایر را احضار کرد و در حضور آنها که همه رجز جنگ میخواندند و زره و خفتان بسته بودند و از جنگ دیگری با روسها جانبداری میکردند، نایبالسلطنه و قائم مقام دل خون و ساکت بودند. تا شاه نظر قائم مقام را پرسید بهانه آورد که «کار جنگ و لشکرآرایی را باید از لشکریان خواست که من مرد قلمم.» شاه اصرار کرد.
قائم مقام پاسخ خود را با سوالی بیان کرد: «شاهنشاها! مالیات ممالک محروسه چه قدر تواند بود؟» شاه روی در هم کشیده پاسخ داد: «شش کرور» که می دانست قائم مقام خود بهتر میداند. آن گاه قائم مقام پرسید: «آیا مالیات ممالک روس به عرض مبارک رسیده است؟» شاه با کمی تندی پاسخ داد: «آری؛ ششصد کرور است، میدانیم» و قائم مقام جوابی را که آماده کرده بود بازگفت: «جنگ شش کرور و ششصد کرور نه شرط عقل است.»
گفته قائم مقام خروش از جمع بلند کرد. علما به فرمان #جهاد اشاره کردند که چون صادر شود کرور کرور برای دفع کفار عازم شوند. سردارانِ به قول قائم مقام : «لایقِ سرِ دار» فتحنامه خواندند و دیگران اشاره به معبّران و فالبینان کردند. قائم مقام سر میجنباند و در دل نگران بود ... پایان این جنگ برای قائم مقام روشن بود پس دم در کشید و ساکت شد که میدان در دست شیادان و رمالان بود. روز بعد فرمان رسید که قائم مقام باید به خراسان رود به حال تبعید ...
جنگ دوم ایران و روس دردناکتر از آن که تصور میرفت به پایان رسید ...
کشتگان بر سر قدرت | مسعود بهنود