مادر میگفت:
«دخترم عقلش را ازدستداده، سال آخر دبیرستان است، بهجای درسخواندن، مرتب در آیینه دماغش را نگاهمیکند و با خودش حرفمیزند، گاهیهم گریه میکند. از ما میخواد ببریمش نزد جراح دماغش را درستکند! اما ...!
دختر را نگاه میکنم، نهتنها بینی او زشت نیست، بلکه طرح بینیاش با چهره او همخوانی دارد و زیبا نیز بهنظرمیرسد. اما دختر میگوید:
«مادرم انگار صورت من را نمیبیند، دماغم بهصورتم نمیآید! از بچهها خجالتمیکشم که با این دماغ و این قوز بزرگش بهمدرسه بروم!.... توی مدرسه همه بهدماغ من نگاهمیکنند! وقتی بچهها جوک تعریف میکنند من با این بینی حتی نمیتوانم لبخند بزنم. دوستم یک ذره دماغش بزرگ بود، پدر و مادرش او را بردند دکتر و جراحیشد و حالا دیگه غمیندارد! من بدبخت با این دماغ چطور زندگیکنم؟ دختر با ادای این جملهها، عکس هنرپیشهای را (که من او را نمیشناختم) از کیف خود بیرونمیآورد و میگوید فقط به این عکس نگاهکنید! و دماغش را با بینی من مقایسهکنید!
مادر میگوید: « مگر صورت همان دوستت را نگاه نمیکنی؟ مگر چشمت نمیبیند؟ سوراخهای بینیاش که رو به آسمانشده و با همدیگر هماهنگ نیستند. قوز بینیاش هم که هنوز وجود دارد. تیغه بینیاش هم که بهسمت راست کج است. اصلاً تو چه میخواهی دختر؟! چرا صورت خودت را با عکس این هنرپیشه مقایسه میکنی؟».
بیماری خودزشتانگاری یا اختلال بدشکلی بدن (Body Dysmorphic Disorder:BDD)، اختلالی است که درطی آن ذهن فرد از وجود نقصی خیالی بهشدت مشغول و در رنج است و یا احتمالاً با بزرگنمایی یک نقص کوچک به اضطراب دچارمیشود. بهعبارتدیگر فردیکه گرفتار اختلال بدریختانگاری یا به اختصار BDD شدهاست، بهطور افراطی از نقصی کوچک یا عیبیخیالی رنج میبرد. دربیشتر موارد، این نقصها چنان کوچک و بیاهمیت هستندکه معمولاً موردتوجه دیگران قرارنمیگیرند. این بیماران با این تصور افراطی خود، از حضور در محافلعمومی اجتنابمیکنند و سرانجام نیز اگر بتوانند، تسلیم جراحی زیبایی میشوند و احتمالاً دور معیوبی را آغازمینمایند. درواقع درمان این اختلال، جراحیزیبایی نیست، زیرا ممکناست پساز عملجراحی موفق نیز تمرکز ذهنی فرد بهسمت نقطهای دیگر و یا به اندک عارضه جراحی معطوفگردد.
دیسمورفی(Dysmorphia) واژهای یونانی است که معنی و مفهوم آن بدشکلی یا ناهنجاری یا بیقوارگی و زشتی میباشد. هرودوت، تاریخنگار یونانی این واژه را در افسانه دخترزشت اسپارتی بهکاربرده است. پدر و مادر این دخترزشت و بیقواره به پرستارش دستور داده بودند که دخترشان را به کسی نشانندهد. پرستار هر روز دیسمورفی را به معبد هلن میبرد و میخواست که هلن، دیسمورفی را شفادهد. هلن (زیباترین زن روی زمین) سرانجام این درخواست او را میپذیرد و دیسمورفی را زیباترین دختر اسپارت میسازد.
پیشازاین، در همین نشریه به وسواسفکری اشارهکردهام. اختلال بدشکلی بدن با اختلال وسواسفکریعملی، میتواند وجهاشتراکی داشتهباشد. درواقع فرد مبتلا به این اختلال همواره نگران وجود عیبی در بخشیاز بدن خود میباشد. همانطورکه وسواس را میتوان تـکرار بــدوناراده افـــکار ناخوشایند دانست که ذهن را مشغولمیسازد، بیماری Body dysmorphic را میتوان یک اختلال روانی دانست که با ایده وسواسفکری مشخصمیشود و طی آن ذهن فرد بهشدت گرفتار جنبههای غیرواقعی نقص خودشده و روزانه چندین ساعت از وقت خود را برای پنهانکردن و یا ترمیم آن عیب صرفمیکند. این بیماران همواره به مقایسه خود با دیگران بهویژه هنرپیشهها و اشخاصی میپردازند که بهعنوان مدل خدمت میکنند و با این مقایسه درصدد مخفیکردن نقص موردنظرخود برمیآیند و البته موفق نمیشوند. خودزشتانگار، تلاشمیکند تا در جمع افراد حاضرنشود و معمولاً درحضور جمع اعتمادبهنفس خود را ازدستمیدهد. البته باید بهایننکته توجهداشت که افراد مبتلا به اختلال خودزشتانگاری اصولاً اعتمادبهنفس پایینی دارند، بهویژه که اینگونه افراد برای حضور در محیطاجتماعی به آرایشی افراطی و غیرمعمول برای پوشاندننقص خود میپردازند و وضع را برای خود بدترمیکنند. بررسیها نشانمیدهند که نزدیک به نیمی ازاین افراد وسواسی، واقعاً نقص مهمی ندارند و زشت نیستند. اگر نقص کوچکی نیز در آنها وجود داشتهباشد، این افراد آنرا بیشاز اندازه بزرگمیکنند. بیشتر این افراد زمان زیادی را برای دیدن و وارسی خود در آیینه صرفمیکنند. جالب است که این افراد تلاشمیکنند تا دیگران ازاین دغدغه فکری آنها آگاهنشوند. آمارهای متعددی نشاندادهاند افرادیکه مبتلا به اختلال خودزشتانگاری هستند بهندرت پساز انجام جراحی زیبایی احساس رضایتمیکنند.
مدتی پیش در رسانهها از دختر جوانی بهنام آلانا(Alana) نامبردهشد. آلانا دختر زیبایی بود، اما بهرغم چهره زیبایش، از اختلال خودزشتانگاری رنجمیبرد. البته سرانجام آلانا با کمک پدر و مادرش بهبودیافت و بدوندغدغهخاطر به زندگی عادی خود پرداخت. پیشازاین ذهن آلانا با اختلال خودزشتانگاری پرشده بود و با بزرگنمایی نقصیخیالی، گرفتار وسواس آزاردهندهای بود. مادر آلانا نیز مانند مادری که در ابتدای مقاله به گفتههایش اشارهشد، به آلانا میگفت که من نقصی درصورت تو نمیبینم و آلانا همانطور که خودش نوشته در پاسخ، مادرش را متهممیکرد که چرا چهرهزشت اورا نمیبیند. آلانا به مادرش میگفت بینی من بزرگ است و انحراف دارد، پوستم نیز زشت است و چشمانم ریز هستند و تو میگویی نقصی درصورت نداری!؟
البته مادر آلانا بهدرستی عقیدهداشت که دخترش نهتنها زشت نیست بلکه زیبایی چشمگیری نیز دارد (تصویر مندرج درمقاله). اما آلانا که از BDD رنجمیبرد، زشتی چهره خود را (که خیالی بود) در آیینه میدید و برای چارهسازی مرتب در آیینه نگاهمیکرد. بهگفته خود آلانا، او روزانه 4ساعت از زمانش را با آیینه و آرایشکردن برای پوشاندننقص (نقص موهوم) خود میگذارند و سرانجام نیز با این ذهنیت خجالت میکشید که از خانه خارج شود.
مشکل وسواسی آلانا از سن ۱۴سالگی او شروع شد. او باوسواس«خودزشتانگاری»درمدرسه بارها به اطراف خود نگاهمیکرد که ببیند دیگران به او توجه دارند و به او نگاهمیکنند یا خیر. آلانامیگوید: میخواستم ببینم کسی به من میخندد یا درمورد من حرفمیزند؟ او گفت: مدرسه ما پنجرههای بزرگی داشت و من مرتب به شیشههای آنها نگاهمیکردم تا چهرهام را وارسینمایم.
آلانا با این تصور ذهنی خود در سن 15سالگی تصمیممیگیرد که دیگر به مدرسه نرود. با آنکه آلانا به ادامهتحصیل اشتیاق داشت اما از رفتن به مدرسه ابا کرد. وقتی مادرش او را با اتومبیل شخصی خود به مدرسه برد، آنقدر از زشتبودن خود خجالتکشید که از اتومبیل پیادهنشد و ناگزیر به خانه برگشتند. جالب است که پساز برگشت، آلانا خود را آمادهمیکرد تا اینبار از اتومبیل پیادهشود و به مدرسه برود، اما هنگامیکه مادرش دوباره او را تا مدرسه میبرد، بازهم آلانا از خودرو پیاده نمیشد و بارها این کار را تکرار میکردند. بهاینترتیب آلانا خود را گوشهگیر و منزوی نموده و از فرط خجالت از حضور در اجتماع خودداری میکرد.
مادر آلانا میگوید: نمیدانم چه اتفاقی سببشد که آلانا تا اینحد خود را زشت تصورکرد. آلانا پیشازاین دختری سرزنده، بشاش و دارای اعتمادبهنفس عالی بود. اما ناگهان به مسیری رفت که حتی مایل نبود برای رفتن به مدرسه، در خودرو را بازکند و پیادهشود. او دختر زیبایی بود که دراین سن احساسکرد زشت است و بتدریج از رفتن به مدرسه خودداری نموده و به رختخواب پناهبرد.
مشغولیت ذهنی آلانا آنقدر شدیدشد که حتی اجازهنمیداد کسی از او عکس بگیرد و یا عکس او را نیز ببیند و مادرش نیز حقنداشت عکس آلانا را به کسی نشاندهد.
سرانجام مادر آلانا دخترش را راضیکرد تا وجود بیماری زشتانگاری را درخود بپذیرد. البته در ابتدا پزشکانی اختلال آلانا را به اشتباه نوعی اضطراب اجتماعی تشخیصدادند.
ولی پساز تشخیص درستبیماری، آلانا را بهمدت ۵ماه در یک بیمارستان روانپزشکی در لندن بستریکردند و سپس با جلسات رفتاردرمانیادراکی تصور او را تغییردادند.
آلانا پساز درمان، اعتماد بهنفس کافییافت و برخلاف دوران بیماری خود که اجازه نمیداد از او عکسبگیرند، شجاعت نشانداده و دربرابر دوربین حاضرشد. او حتی دربرنامه «هیچکس کامل نیست» (No Bodyʼs Perfect) درBBC4 بههمراه یکیاز عکاسان مشهور بهنام رانکین(Rankin)، خود را آمادهکرد تا درمورد اختلال خودزشتانگاری به افراد مشابه کمک نماید و افراد را از وجود چنین اختلالی آگاهسازد. آلانا، ضمناشاره به سوابق خود گفت: البته تشخیص خودزشتانگاری مشکل است، زیرا هم مردم آگاهی اندکی درمورد این اختلال دارند و هم اینکه مبتلایان به BDD بهعلت خجالت بهراحتی حرفنمیزنند و برای درمان تمایلی نشاننمیدهند.
مادر آلانا پساز اینکه رانکین از دخترش عکسگرفت، هنوز تصورمیکرد که آلانا اجازه انتشار عکسها را ندهد. اما نتیجه درمان چنان خوب بود که آلانا اجازهداد تا فرد دیگری او را آرایشنموده و از او عکس گرفتهشود و البته پساز کمی بدبینی و مخالفت، آن عکس را قابکرده در منزل به نمایش بگذارند. آلانا با شور و شعف به دانشگاه رفت و با این امیدکه پساز اتمام تحصیلات خود در دوره دکترا به خودزشتانگاران کمککند، در رشته روانشناسی به تحصیل پرداخت.
سرگذشت آلانا نشانمیدهد که اولاً خودزشتانگاری یک اختلالذهنی و وسواسی است که باواقعیت همراه نیست و ثانیاً این اختلال قابل درمان بوده و اعتماد از دسترفته را باز میگرداند. درواقع فردی که با این اختلال بیشتر وقت خود را جلوی آیینه میگذراند و فکر میکند نقصدارد و زشت است، با راهنمایی درست و مثبتاندیشی مربیان میتواند زندگی عادی و رضایتبخش خود را ازسرگیرد.
اختلال خودزشتانگاری نشانههایی دارد که میتواند نگاه روانشناس را به خود جلبنماید. برخیاز این نشانهها را میتوان چنین خلاصهکرد:
* اشتغال ذهنی و فکری شدید فرد نسبت بهوجود یک نقص بدنی.
* یقین حاصلکردن فرد از وجود اختلالبدنی (موهوم) خود.
* اعتقاد به این که دیگران نیز متوجه زشتی موردنظرشده و نسبت به آن دیدگاه منفی دارند.
* قرارگرفتن درازمدت جلوی آینیه برای وارسی نقص مورد نظر. البته درمواردی نیز فردیکه اختلال BDD دارد، از روبروشدن با خود درآیینه اجتنابمیکند.
* استفاده افراطی و مکرر از لوازم آرایشی و آرایش بیشاز اندازه برای پنهانکردن نقص و البته عدمرضایت از نتیجهکار.
* خلوتگزینی و احساسنیاز بهماندن درخانه و عدمتمایل برای مراجعه بهپزشک (بهعلت خجالت).
* مقایسه مداوم ظاهر خود با دیگران و اجتناب از حضور در عکسبرداری گروهی.
*کاهشاعتماد بهنفس و احتمالاً بروز اضطراب و افسردگی و اختلال در اشتها و غذاخوردن.
بهنظرمیرسد که اگر به درمانجو کمکشود تا وجود اختلال خودزشتانگاری را در خودبپذیرد و با افزایش اعتمادبهنفس آماده دریافت شیوهدرمانی مناسبگردد، میتوان امیدوار بود که مشکل کاملاً حل خواهدشد و شخص خواهد توانست تا بدون تفکروسواسی، زندگی عادی خود را ازسرگیرد. پیشازاین بهروشهای مناسب ایجاد تفکرمثبت و افزایش اعتمادبهنفس اشارهکردهام.
هنوز بهطورخاص مشخص نیست که چه عاملی سبب بروز اختلال خودزشتانگاری میشود. شاید لازم باشد تا ترکیبی از عوامل مختلف مانند استعداد وراثتی اثر ژن یا ژنها، پایه و اساس بیولوژیکی و عملکرد نادرست برخیاز سلولهای مغزی، وجود زمینه اختلالاتی مانند اضطراب و افسردگی و وسواس، تأثیرمحیط و وجود تجربههای نامطلوب در دورهکودکی، وجود ارتباط ضعیف عاطفی بین مادر و کودک بهویژه در ۳سال اول زندگی، آسیب و آزارهای دوره کودکی و احتمالاً عوامل دیگری وجود داشتهباشند تا این نقص بهوجود آید که درآینده به آنها و نیز به روشهای پیشنهادی رواندرمانی و رفتاردرمانی پرداختهمیشود.
منبع :دکتر مهدی نوری http://pezeshkyemrooz.com/Site/News/Detail.aspx?id=20113616490291