پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

روزی، زیبایی و زشتی در ساخل دریا به هم رسیدند و هریک از دیگری پرسید: « می توانی شنا کنی؟»

سپس ، هر دو لباسهایشان را کَندند و خود را در امواج دریا رها کردند . اندکی بعد « زشتی » از آب بیرون آمد، جامۀ « زیبایی » را به تن کرد و به راهش ادامه داد « زیبایی »  نیز به ساحل بازگشت و لباسهایش را نیافت و از این که برهنه بود، شرمگین شد، پس ناگزیر جامۀ « زشتی » را به تن کرد و به راه افتاد.

ازآن روز تاکنون ، مردان و زنان هر گاه به هم می رسند در شناخت یکدیگر دچار اشتباه می شوند. البته هنوزم هم کسانی هستند که وقتی به چهرۀ « زیبایی » خیره می شوند بر خلاف لباسی که بر تن دارد، او را می شناسد و هر گاه به چهرۀ « زشتی » می نگرند، او را تشخیص می دهند و لباس زیبایش آنها را دچار اشتباه نمی کند.

از کتاب سرگشته جبران خلیل جبران  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۴:۴۲