شخصیت ابوالقاسم فردوسی از نظر ه ا سایه
...اصلا روح پهلوانیه(فردوسی) ... فرق می کنه با یه گدایی که حالا سلطان شده ؛ روحاً گداست ولی سلطان شده ... در فردوسی عظمت ذاتیشه و هر جا عظمت رو بخواد تصویر بکنه، به طور طبیعی تصویر می کنه، به نظرم هیچ وقت از پائین به عظمت نگاه نمی کنه؛ دست کم هم سطح عظمت است اگه نگیم از بالا به عظمت نگاه می کنه در صورتی که ستایشگران عظمت همیشه ناچارن که از پائین باِیستن و به اون بالا نگاه کنن ولی شما هیچ وقت فردوسی را نمی بینین که از پائین به عظمت نگاه کنه. وقتی از رستم حرف می زنه خودشو دوشادوش رستم می بینه؛ حیرت نمی کنه از پهلوانی رستم؛ شما خیال می کنین که داره از یک همرزم خودش حرف می زنه؛ در خود فردوسی پهلوانی هست ؛ روحش پهلوونه.
(سوال) عاطفه : کدوم شخصیت شاهنامه رو بیشتر دوست دارید؟
ه ا سایه:خود فردوسی !... آخه هیچ شخصیتی تو شاهنامه سالم نمونده حتی خود رستم که بت فردوسیه که خودش ساخته؛ منش کرده ام رستم دستان . ولی می بینید که سر ِ داستان سهراب ، فردوسی چی کار می کنه با رستم؟ دل نازک از رستم آید به خشم... بعد وقتی رستم به چاه می افته، فردوسی اون سوگواری رو که باید برای رستم بکنه ، نمی کنه؛ شما اون آه و افسوسی را که از فردوسی انتظار دارین، نمی بینین؛ این پهلوان بزرگو این همه را آورده و این همه کارهای عظیم ازش گرفته، ولی وقتی برادره رستمو می اندازه به چاه، آدم خیال می کنه که فردوسی باید دنیا رو منفجر بکنه که این پرسوناژ بزرگ من از دست رفت... مثل اینکه باید رستم بیفته و آخر کارش و سرنوشتش همین چاهه... تا آخر همراه هیچ کدوم از پهلوانهاش نیست...
خیلی عجیبه این مرد(فردوسی)... حتی به دشمن ایران هم خصمانه نگاه نمی کنه؛ می بینین که چطور با بزرگواری گاهی دلسوزی ِ افراسیاب می کنه... خیلی آدم عجیب و غربییه فردوسی، آدم عظیمیه.
....
به بازیگری ماند این چرخ مست
که بازی برآرد به هفتاد دست
جهانا ندانم چرا پروری
چو پروردۀ خویش را بِشکری (درهم بشکنی)
کتاب پیرپرنیان اندیش ص 800