طنز در مثنوی مولوی
جدی ترین سروده های مولوی درمثنوی هم رگه هایی از طنز را دارد . مطالب خنده دار شامل طنز، هجو ، هزل و فکاهی تقسیم بندی می شوند. هزل ( نازلترین مرتبه مطالب خنده دار ) یعنی شوخی رکیک به خاطر تفریح و نشاط بعضی از آدمها تعریف شده که متضاد با مطالب جدی می باشد . با این حال مولوی استفاده مفیدی از هزل می کند تا جایی که گفته :
هزل تعلیم است ، آن را جد شنو
تو مشو بر ظاهر هزلش گرو
در حکایت به ظاهر جدی « ماجرای نحوی و کشتی بان » لایه های طنز بشرح زیر است :
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتی بان نمود آن خودپرست
گفت:هیچ از نحو خواندی؟ گفت لا
گفت: نیم عمر تو شد در فنا
دل شکسته گشت کشتی بان ز تاب
لیک آن دم کرد خامش از جواب
باد، کشتی را به گردابی فکند
گفت: کشتی بان بدان نحوی بلند
هیج دانی آشنا کردن؟ بگو
گفت: نی ، ای خوش جواب خوبرو
گفت:کل عمرت ای نحوی فناست
زان که کشتی غرق این گرداب هاست
این داستان دربردارندۀ طنر پنهان ، طنز موقعیت و طنز عبارت است.
طنز پنهان : طنز تقابل ها و یا تضادها ، در اولین نظر خنده اور نیستند . در این نوع طنز، خواننده و مخاطب ناگزیر با مولف در بازسازی موقعیتهای متضاد و خنده ناشی از طنز پنهان مشارکت فعال دارد و خنده غالب ، خنده ای درونی است .خاصه در این داستان که به سبب برانگیختن عواطف متضاد نظیر ترس ( ترس از غرق شدن کشتی در گرداب ) ترحم ( ترحم بر سرنوشت نحوی و دیگران) و در همان حال خنده به جهت رودررویی ناگهانی نحوی با واقعیت را برمی انگیزد و در گروه ادبیات گروتسک ( هر چیز تحریف شده ، زشت و غیرعادی ، خیالی یا باورنکردنی یا تصاویر عجیب و غریب ) قرار می گیرد.
طنز موقعیت : موقعیت و جایگاه نحوی و خودپسندی او در تقابل با کشتی بان که به وضوح عامی مردی است که از نحو چیزی نمی داند. سپس ماجرا و موقعیت گرداب و خطر غرق شدن کشتی که باعث می شود ناگهان موقعیت ها و جایگاه ها- جایگاه برجسته و فروتر- عوض شوند. این تغییر ناگهانی موقعیت، باعث ایجاد شگفتی و حتی خنده - اما خنده درونی- می شود.
طنز عبارت ( بهره گیری از امکان زبان و واژه) : این نوع طنز در آخرین جملۀ کشتی بان خطاب به نحوی بیان شده :
«گفت: کل عمرت ای نحوی فناست
زآن که کشتی غرق این گرداب هاست»
شیوۀ داستان سرایی
قالب و فرم داستان به داستان های مشهور به مینی مال ( کوتاه و ساده نویسی) شباهت فراوان دارد. پیش برد داستان در شخصیت پردازی مبتنی بر گفتگوها است . نحوی، خودخواه و خودپسند است ، که احتمالا چون در آن کشتی به غیر او دانشمندی نبوده است . کشتی بان ، آدمی است عادی که چون از طریق بحث حریف نحوی نمی شود. سکوت می کند اما « دل شکسته» شده است. توصیف محیط و فضای داستان به ایجاز طرح شده : « باد کشتی را به گردابی فکند» در داستان های جدید مینی مال نیز ، یکی از عناصر داستانی برجسته است و از دیگر عناصر صرف نظر می شود و یا در حاشیه قرار می گیرند.
لایه های پنهانی داستان
تخیل پرده از واقعیتی برمی دارد که در پس اشیاء مشهود و از دیده ها پنهان مانده است. دنیایی که می شناسیم سرنخ هایی از واقعیت به دست می دهد که باید دنبال شوند.
در این داستان ، اشیا و اشخاص و ماجراهای مشهود، همان نحوی ، کشتی بان و دریا و گرداب هاست. واقعیت های پنهان که مولوی دنبال کرده به قرار زیر است :
« آب دریا مُرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد؟
چون بمُردی تو ز اوصاف بشر
بحر اسرارت نهد بر فرق سر
ای که خلقان را تو خر می خوانده ای
این زمان چون خر ، بر این یخ مانده ای
گر تو علامۀ زمانی در جهان
نک ، فنای این جهان بین و این زمان
مَرد نحوی را از آن در دوختیم
تا شما را نحو محو آموختیم
فقه ِ فقه و نحو و صرفِ صرف
در کم آمد یابی ای یار شگرف
از کتاب طنز در مثنوی معنوی محمدعلی علومی