دیوانه سازی
فصل دوازدهم کتاب بیشعوری - بیشعور بیچاره
احتمالا بیشعور های از نوع بیچاره نسبت به سایر بیشعورها کمبودهای عاطفی بیشتری دارند. در وهله نخست شاید این افراد مثل بیشعورها به نظر نیایند و فقط آدم های ضعیف کم بنیه و بی عرضه ای به نظر برسند که نمیتوانند روی پای خودشان بایستند. کسانی که همیشه به یکی احتیاج دارند که تکیه گاه شان باشد تر و خشکشان کند و امورات شان را اداره کند .البته این فقط فیلم شان است حقیقت آن است که این افراد واقعاً قوی و نیرومندند اما دریافته اند که با تظاهر به ضعیف بودن میتوانند به آسانی قدرت زیادی به دست بیاورند.
قدرت ضعف میتوانند عظیم باشد. بسیاری از بیشعور ها میدانند که چطور تا آخرین واحد انرژی را درهر موقعیتی استفاده کنند. اگر آن قدری که توقع دارند مورد توجه قرار نگیرند دیگران را به بی تفاوتی در برابر نیازهای شان متهم میکنند. اگر به آن میزانی که کمک خواسته اند به آنها کمک نشود عصیان می کنند. اگر به خواسته شان نرسند آنقدر تمارض می کنند تا دیگران مجبور شوند کارشان را رها کنند و به آنها توجه کنند.
بیماری منبع قدرت بزرگی برای بسیاری از این آدمهاست. سوزش ها دردها و حالت تهوع ها به طرز معجزه آسایی در مواقع لزوم ظاهر میشوند.
بیشعور بیچاره علاوه بر بسیاری از لوازم بیشعوری مانند نالیدن خلافکاری ترسیدن و ترساندن از یکسری ابزارها و روش های مخصوص به خود نیز بهره میبرد که یکی از برجسته ترین آنها ” دیوانه سازی” نام دارد.
دیوانه سازی هنر دیوانه کردن مردم است. این کار با هوشمندی و استمرار در خواسته های غیر عقلانی، بلهوسی، نالیدن مداوم و اشکال گیری دائمی انجام می پذیرد. بی شعور بیچاره از شما گلایه می کند که هرگز برای او چندان کاری نکرده اید و هیچ گاه به قدر کافی دوستش نداشته اید.
گیج کردن افراد با پارادوکس های غیر ممکن هم یکی از مهارت های این افراد در دیوانه ساختن دیگران محسوب می شود. آنها از ما انتظار دارند که هیچگاه از گله گزاریهای دائمی یشان گله نکنیم و به رغم انجام تمام خرده فرمایش هایشان همیشه برای استقلال و اتکای به نفس آنها احترام قائل باشیم. از آنجایی که قواعد را آنها تعیین می کنند ما هیچ شانسی برای برد در بازی آنها نداریم.
در موارد خانوادگی ، دیوانه ساز معمولا کسی است که وصله خانواده نیست. مثل مادرشوهر یا مادرزن که با خانواده یکی از فرزندانش زندگی می کند. در عالم تجارت دیوانه سازها معمولا جزء افرادی اند که خیلی بی سر و صدا توی دفترها کار می کنند. آن ها هر روز راهی پیدا می کنند تا کمتر و کمتر وظیفه شان را انجام دهند. وقتی هم این مسئله ره آن ها گوشزد شود.می گویند که عاشق خدمتند،اما حجم کاری که به آن ها محول می شود آنقدر زیاد است و روز به روز هم بیشتر می شود که انجام همه انها از عهده یک نفر خارج است. اگر کار به توبیخ و اخراج بکشد ناگهان داستان های زننده ای از تبعیض یا سوء استفاده های جنسی از خودشان در می آورند و تهدید می کنند که علیه کارفرماهایشان شکایت خواهند کرد .
در جامعه دیوانه ساز ، انگلی است حرفه ای که همیشه معترض است که دیگران حقش را خورده اند، در حالی که خود اوست که دائما به حق دیگران تعرض می کند.
همانند بیشعورهای پشت میز نشین بیشعور های بیچاره هم در سوء استفاده زمان استادند. میتوانند آن چنان فس فس کنند که حلزون در مقابلشان فانتوم به نظر برسد. در خانه همیشه آخرین فردی اند که خانواده می خواهند بیرون بروند ، حاضر می شوند. هربار که به دستشویی می رویند برای دیگران یک قرن به حساب می آید. مهمترین مهارت شان این است که همیشه گرفتار و مشغول به نظر بیایند در حالی که تقریبا هیچ کاری انجام نمی دهند.
این افراد یاد گرفته اند آنقدر سوزناک حرف بزنند و آنقدر آه بکشند که همیشه خسته و از پا افتاده به نظر آیند. آنها قادرند چنان زیرکانه به خستگی تظاهر کنند که همسایه شان به فکر بیفتد که نکند به بردگی گرفته شده اند. بی شعور بیچاره آنچنان نقش آدم مظلوم و فداکار را خوب بازی می کند که هیچ کدام از بازیگران برنده اسکار نمی توانند بهتر از او بازی کنند.