«که» بهانه یا روشنگر؟
بگیر طره مه چهرهای و قصه مخوان
که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است (حافظ)
که . این واژه به گونه ای به کار رفته است و بر پایۀ آن ، دو گزارش دین اندیشانۀ اما ناساز( متضاد) از بیت می توان کرد: اگر که را کۀ بهانگی بدانیم و گسسته از قصّه مخوان ، گزارش بیت تاریک و بدبینانه و جبرگرایانه خواهد بود:« گیسوی ماهرویی را بگیر و از او کام بجوی و اندوه جهان را فرو گذار؛ زیرا خجستگی و گُجستگی وابسته به ناهید و کیوان است و تو را در آن بهره و کارکردی نیست». لیک اگر «که» را کۀ روشنگری بدانیم و وابسته به قصه مخوان (که) ، گزارش بیت روشن و شادمانه خواهد بود و گویای توانمندی خویش: « گیسوی ماهرویی را ، کامکار و کامجوی بگیر و به آیین جبرگرایان این سخن بیهوده را مگو که ؛ خجستگی و گُجستگی جهان بازبسته به ناهید و کیوان است و تو را در آن هیچ کارکرد و بهره ای نیست». قصه خواندن کنایه ای است فعلی از گونۀ ایما از افسانه بافتن و سخن بی پایه و بیهوده گفتن .
منبع : کتاب بر آستان جانان دکتر میرجلال الدین کزّازی