می پنداری که اصلاح می کنی ؟!
زن را اجباراً محصور کردن ، به مصلحت نیست
زن چه باشد؟! عالَم چه باشد؟! اگر گویی و اگر نگویی، او خود همان است و کار ِ خود نخواهد رها کردن ، بلکه به گفتن اثر نکند و بتر شود. مثلا نانی را بگیر زیر بغل کن و از مردم منع کن و می گو که : البته این را به کس نخواهم دادن، چه جای دادن؟! که نخواهم نمودن! اگر چه آن بر درها افتاده است و سگان نمی خورند، از بسیاری نان و ارزانی ! اما چون چنین منع آغاز کردی همه خلق رغبت کنند و در بند ِ آن نان گردند و در شفاعت و شَناعت (زشتی) آیند که : « البته خواهیم که آن نان را که منع می کنی ببینیم !» علی الخصوص که آن نان را سالی در آستین کنی و مبالغه و تاکید می کنی در نا دادن و نانمودن ، رغبت شان در آن نان از حد و اندازه بگذرد که : اَلاِنسانُ حَریصٌ مامُنِعَ (حدیت نبوی)
هر چند که زن را امر کنی که : « پنهان شو! » وَرا دغدغه
خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن ِ او رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشسته ای و رغبت را از دو طرف زیادت می کنی و می پنداری که اصلاح می کنی ! آن خود عین فساد است! اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل ِ بد کند، اگر منع کنی و اگر نکنی ، او بر آن طبع ِ نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشویش مخور (نگران مباش) و اگر به عکس ِ این باشد، باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن. منع ، جز رغبت را افزودن نمی کند عَلَی الْحَقیقَة
منبع : شرح کامل فیه ما فیه مولوی ؛ کریم زمانی ص 254