اصل و فرع
جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۱۹ ق.ظ
گفت « خیز تا به نماز ِ جنازۀ فلان رویم !»
آن ساعت ، صوفی زا پَروای ِ آن نبود . گفت « خداش بیامرزد ! نماز ِ جنازه این است که خداش بیامرزد. اصل این است »
اصل را آن که نداند، در فرع شروع کند ، البتّه باژگونه و غلط گوید.
همان حکایت است که شخصی صفت ِ ماهی می گفت و بزرگی او . کسی او را گفت « خاموش ! تو چه دانی که ماهی چه باشد ؟»
گفت « من ندانم؟ - که چندین سفر دریا کرده ام.»
گفت « اگر می دانی، نشانی ِ ماهی بگو چیست؟.»
گفت « نشانی ماهی آن است که دو شاخ دارد همچو اشتر.»
گفت « من خود می دانستم که تو از ماهی خبر نداری ، اما به این شرح که کردی چیزی دگرم معلوم شد: که تو گاو را از شتر واز نمی شناسی.»
فرع بگرفته اصل افکنده
جان(زنده) بداده گرفته مرداری (مولوی)
مقالات شمس تبریزی
۹۸/۰۶/۲۲