پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

کز حکایت ما حکایت گشته‌ایم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۵۸ ق.ظ

1- مثنوی معنوی مولوی سراسر قصه و حکایت است. حکایت هایی با دید ژرف بین و ظریف اندیش نکته سنج جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا . اهل فن می تواند تقسیم بندی انواع مکاتب ادبی صده های اخیر (رئالیسم ، سوررئالیسم ، و ...)  را در حکایت های مثنوی  مشاهده نمایند. البته این شش دفتر دریایی است که هر کس به تناسب ذوق و سلیقه خود از آن می تواند  استفاده کند . درست است که ملای روم (بلخی) از حکایت ها برای بیان افکار و نظرات خود نتیجه گیری می کند . اما نگاه و اندیشه ناب و خاص او خیلی حرف برای خواننده دارد . بطور مثال ترکیب کلمات ساده و یا مثلها و ضرب المثل  او اعجاب انگیز است که می تواند مورد توجه شعرا و نویسندگان باشد. 

2- در دنیای مجازی  مطالبی منتشر می شود  که در نگاه اول سخنان مهمی بنظر می آید و بیننده زیادی بخود جلب می کند بخصوص با نام اشخاص مشهوری  همچون جرج اورول ، نیچه و خاویر کرمنت نویسنده کتاب بیشعوری  و... که دهان هر بیننده را می بندد و قوه تفکر را به کنار می زند ، اما باکمی تامل به سطحی بودن مطلب می توان پی برد و یا اینکه ناشر از زمان و مکان آن نوشته و انطباق آن با زمان فعلی ناتوان است. بطور مثال حکایت  زیر:

« مظهر العجائب؛ یعنی کشوری که مردمانش با دست خود گور خود را می کنند و بعد گناهش را به گردن مظهر العجائب؛ یعنی کشوری که مردمانش با دست خود گور خود را می کنند و بعد گناهش را به گردن امریکا و انگلستان و استعمار و امپریالیزم و صهیونیزم می اندازند.مظهر العجائب؛ یعنی کشوری که مردمانش؛ صبح مصدقی اند؛ عصرش توده ای اند؛ غروبش سلطنت طلب اند؛ و شامگاهش امت اسلام و صهیونیزم می اندازند.مظهر العجائب؛ یعنی کشوری که مردمانش؛ صبح مصدقی اند؛ عصرش توده ای اند؛ غروبش سلطنت طلب اند؛ و شامگاهش امت اسلام »

اما چند سوال ساده ؛ آیا «ملت» گور خود را می کَند یا  «دولت و امریکا و انگلیس و استعمار»؟

أیا مردمانی که صبح مصدقی و عصر توده ای و غروبش سلطنت طلب ؛ همه ی  «مردم« بودند که با یک چوب رانده می شوند ، یا هر کدام از این شعار متعلق به گروهی از مردم اند (کاری به چون و چرایی وقایع  و مردم در سه وعده روز ندارم)

این روشنفکران  با این شناخت از مردم چرا وارد سیاست شده اند؟

3-مولوی نظرش را درباره قصه چنین بیان می کند:

نی چنان کافسانه‌ها بشنیده بود *همچو شین بر نقش آن چفسیده بود

تا همی‌گفت آن کلیله بی‌زبان *چون سخن نوشد ز دمنه بی بیان

ور بدانستند لحن همدگر*فهم آن چون مرد بی نطقی بشر

در میان شیر و گاو آن دمنه چون *شد رسول و خواند بر هر دو فسون

چون وزیر شیر شد گاو نبیل * چون ز عکس ماه ترسان گشت پیل

این کلیله و دمنه جمله افتراست * ورنه کی با زاغ لک‌لک را مریست

مفهوم شعر : چنان به  افسانه و حکایت ها نچسب همانطور که حرف «ش» به کلمه نقش چسبیده ، آن کلیله بی زبان چگونه بدون بیان با دمنه صحبت کرد؟فرض هم کلیله و دمنه حرف همدیگر را می فهمیدند آدمیزاد چگونه حرف آن دو که  به زبان حیوان بود فهمید و کتاب کلیله و دمنه را نوشت؟چگونه آن گاو نجیب وزیر شیر شدو فیل از عکس ماه ترسید ؟این کتاب کلیله و دمنه سراپا افترا و تهمت است وگرنه چه دوستی بین لک لک زاغ می تواند باشد.

نتیجه گیری می کند که :

ای برادر قصه چون پیمانه‌ایست*معنی اندر وی مثال دانه‌ایست

دانهٔ معنی بگیرد مرد عقل*ننگرد پیمانه را گر گشت نقل 

نقل= جابجا شدن ،عوض شدن 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۱۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی