سه خام پختهخوار در مثنوی مولوی
سه گروه مردم خامی که دست پخت دیگران را می خورند:
1- کور دوربین
آن یکی بس دوربین و دیدهکور
از سلیمان کور و ، دیده پای مور
2-تیز گوش ِ ناشنوا مطلق
و آن دگر بس تیزگوش و سخت کر
گنج و در وی نیست ،یک جو سنگ زر
3- برهنه دامن دراز
وآن دگر عور و برهنه لاشهباز
لیک دامنهای جامهٔ او دراز
حال گفتگوی آنان جالب توجه است وقتی که کور اعلام می کند "از دور گروهی از مردم را می بینم که از فلان قومند و تعدادشان چنان است! ". کر می گوید "بله ! صدای آنان را می شنوم و و آنچه در خفا و آشکار می گویند بر من روشن است ! " . سومی که برهنه است هشدار می دهد که "نگرانم مبادا از دامنم ببرند و آن را کوتاه سازند!!
گفت کور اینک سپاهی میرسند من همیبینم که چه قومند و چند
گفت کر آری شنودم بانگ شان که چه میگویند پیدا و نهان
آن برهنه گفت ترسان زین منم که ببرند از درازی دامنم