پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

حرف های اضافی

سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۲۴ ب.ظ

هیچ تو دیدی که کسی هست نیست (مولوی)

 حروف اضافه (زیادی)  کلماتی هستند که به تنهایی معنی ندارند و کاربرد آن در زبان فارسی گاهی پیش و پس از  کلمات و جملات می باشد که نقش گرامری (دستور زبان)  دارند. اکثر این حروف «زیادی»  بستگی به جمله ای که بکار برده شده ، معنای متفاوت و گاه متضاد دارند . بعنوان مثال :

سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد

که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی ( سعدی)

«که» چهار بار و به چهار شیوۀ ناهمسان به کار رفته است ؛ نخستین بار حرفی برای پیوند دادن دو جملۀ پایه و پیرو در جملۀ مرکب مصرع نخست است. دومین بار به معنی « زیرا» ، سومین بار در جایگاه توضیحی برای شرح و گزارش پس از فعل «دانست» ، و چهارمین بار به معنی «از». ( از کتاب شعر سایه در موسیقی ایرانی ص 49)

توجه نکردن به معنی و نقش این حروف اضافی ، علاوه بر اینکه لطافت متون ادبی را دیگرگون می سازد ، در قوانین مصوبه ، قراردادها و  حقوق قضایی و دادگاه ها  هم مشکل ساز می شوند.( برای «که» 19 معنی در  وازه نامه ثبت شده است . http://www.vajehyab.com/?q=%DA%A9%D9%87  )

در ادبیات و موسیقی :

محمدرضا لطفی در بیت زیر از «آینه در آینه » شعر ِ ه ا سایه:

جان دل و دیده منم، گریۀ خندیده منم

یار پسندیده منم، یار پسندید مرا

میان «جان» و «دل» یک «و» افزوده است. بدین سان تشبیه مفرد به مقید ِ «من» به « جان ِ دل و دیده » به تشبیه جمع دیگرگون شده است و لطف این نکته که سایه «دل» و « دیده» را دارای جان انگاشته از میان رفته است. لطفی همچنین در مقطع غزل:

پرتو بی پیرهنم، جان ِ رها کرده تنم

تا نشوم سایۀ خود باز نبینید مرا

«او» را جایگزین «خود» کرده و با چنین دست بردِ ناروایی نشان داده معنای درستی از شعر در ذهن نداشته است. از آنجا که پندار شاعرانۀ سایه در بیت یاد شده سنجیده و باریک و شاید از دید برخی خوانندگان پیچیده و تاریک است ، گزارشی از آن به دست می دهیم. سایه خویشتن را به دو چیز مانند کرده است .نخست «پرتو» و سپس «جان» . این دو مشبّه‌به  قیدی دارند که آن دو را به هم پیوند می دهد. پرتو ، «بی پیرهن» است و جان ، «رها کرده تن». یعنی پیرهن برای پرتو همان نقشی را دارد که تن برای جان. از گزارۀ دوم که آسان تر است برای دریافت گزارۀ نخست سود می جوییم. جان نادیدنی است و تنها زمانی که در تن است به بودن ِ آن پی می بریم. جانی که تن را رها کرده باشد نادیدنی و نا یافتنی است. پس خواست ِ سایه از «پرتو بی پیرهن» هم آن است که نور و پرتو ، مانند جان است و تنها هنگامی که پوشش ( برابر با «تن» برای جان) داشته باشد دیده می شود . از دید سایه، همان گونه که در بیت زیر از مثنوی «سماع سوختن» آمده، آنچه ما می بینیم و آن را نور می پنداریم پوشش و پیرهن ِ آن است . وگرنه خود نور اگر برهنه و بی پیرهن باشد، مانند جان ِ بی تن، از دید پنهان است:

نور در هفت پرده پیچیده ست

تا درین آبگینه گردیده ست

رنگ پیرهن است سرخ و سپید

جان ِ نور برهنه نتوان دید

در مصرع دوم مقطع « آینه در آینه » ، با پندار شاعرانه ای که آن را واشکافتیم، سایه می گوید: کسی نمی تواند مرا ببیند مگر اینکه ( مانند جانی که در تن است و پرتویی که پیرهن دارد ) سایۀ خود شوم. سخن این است که از چیستی راستین و ژرفنای نهاد آدمی هیچ کس آگاهی ندارد و آنچه ما از دیگران می بینیم سایه ای بیش نیست ( همان کتاب ص 343)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۲۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی