دور باطل ؛ درد بشر -از کتاب پیر پرنیان اندیش ه ا سایه (هوشنگ ابتهاج)
در جلسۀ حافظ خوانی به این بیت رسیدیم:
آدمی در عالَم خاکی نمی آید به دست
عالَم دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
سایه یک دفعه منقلب شد. برافروخته شد...
دردی که تو این بیت هست ، بن بستی که تو این بیت هست اصلا حیرت آوره ؛ یه دوُر باطله...گفته می شه- در اصول و مبانی سوسیالیزم هست- که تا انسان از این بند آز و نیاز فارغ نشه، نمی تونه به اون انسانیت واقعی برسه ؛ یعنی باید وضع اجتماع درست بشه ،نیازهای اجتماعی رفع بشه تا انسان بی نیاز بشه، همون طوری که سر هوا تا این اواخر کسی دعوا نداشت برای اینکه هوا آنقدر زیاد بود که نصیب همه می شد ولی چون آب کمه ، سر آب دعوا می کنن... معنی این حرف درسته ولی اون دوره و زمونه رو کی باید بسازه؟ همین انسان باید بسازه که ساخت و این طوری شد! یه دور باطله؛ هی می چرخیم:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
شما فکر کنین چه دیده ، چه کشیده حافظ تا به این بیت رسیده؟...شما شعر و غزلو بذارین کنار حافظو به عنوان یه انسان بهش نگاه کنین ؛ درد یه انسان خیلی بزرگتر از هنر و آرایه های و این حرفهاست و خیلی غامض تر از این حرفهاست و خیلی قیمتی تر از این حرفهاست... هزار تا غزل حافظ قیمتش کمتر از گوشه ناخن اون آدمه که بیل می زنه و نجاساتو از جوی آب خیابون کنار می زنه؛اگه شما اون انسانو درست بشناسین ،لااقل از چشم زن و بچۀ اون آدم به اون آدم نگاه کنین؛ این رفتگر عزیزترین کس برای اوناست دیگه:
در چهان هر کسی عزیز کسی است
شما وقتی به اینجا برسین نگاه کنین قیمتی نداره غزل حافظ؛ اصلا گور بابای غزل حافظ! شاید به نظر شما این حرف از دهن من کفر بیاد ولی من با تمام وجود دارم این حرفو می زنم. واقعا بهش باور دارم. این روفتگر مگه چه کم از شیخ ابوالحسن (خرقانی) داره؟ فقط به خاطر اینکه اون شیخ ابوالحسن جمله رو گفته... شما می دونین که من چه عشقی به این مرد دارم. واقعا هر چیزی سر جای خودش بها داره. ما گرفتار این زر و زیور کلام شدیم؛ اصل اینه که یک آدم با یک آدم داره حرف می زنه حالا طرف کاری هم کرده که بجای خود.