او ز ننگ عاقلان دیوانه شد
سالها قبل از انقلاب در شهری از آذربایجان شخص « خل» مانند اما بی آزار ِ سخندان زندگی می کرد. موقع راه رفتن ناخودآگاه تنش به تن خانم سرهنگی برمی خورد . سرهنگ او را که در شهر به خلی شناخته شده بود ، نمی شناخت . فکر می کند از قصد و هیزی به خانمش تنه زده ، سیلی به صورت آن شخص می زند . خل رو به سرهنگ می گوید « آسمان را نگاه کن چقدر ستاره است» ، سرهنگ جواب می دهد « خیلی» . خل می گوید ، صاحب آنهمه ستاره تا بحال سیلی به من نزده . تو سه تا ستاره در دوش داری به من سیلی زدی .
اینروزها که اخبار و تربیونهای سخنرانی و... را می بینم یاد رفتار آن سرهنگ می افتم . رفتاری که متاسفانه غالب شده و« فکر» می کنند اول و آخر « غیرت» و « منطق» اند . برای نمونه دو مثال زیر:
1- نماینده مجلس یازدهم و قاضی دیوان در بابل که به سرباز سیلی زدند .
2- عده ای می گویند: راه شهید سلیمانی اجازه نمی دهد مذاکره کنیم . آن شخص « خل » را باید پیدا کنیم از این آقایون بپرسد که ، آیا شهید سلیمانی برای جنگ رفته بود یا مذاکره که شهید شد؟ چرا شما از جانب ایشان مذاکره را رد می کنید !