مُردم اندر حسرت فهم درست
گفته شده که ادبیات - شعر و داستان - برداشت خواننده (بیرونی) از متن نویسنده (درونی) ، حدس و گمان از منظور نویسنده است . با این نگاه عده ای از ادیبان و شعرا معتقدند که شعری و متنی که چاپ شد و عمومیت یافت دیگر مال صاحب اثر نیست ؛ مال مردم و خواننده است که چه برداشتی داشته باشد . برای مثال نظر استاد شجریان (لینک) این است که :
" می روم در کتاب های شعر جست و جو می کنم. بعد آن را بیان می کنم با بیانی که خودم از آن تاثیر گرفتم. شعری که من می خونم دیگر شعر حافظ ، مولوی یا سعدی نیست! این ، حرف من ، و مال من است. از آن وام گرفتم ولی حرف خودم را می خواهم بگویم . حرف مردم را با این شعر می گویم . تحت تاثیر همان کلمات و تحت تاثیر چیزی که در وجودم هست، شعر را انتخاب می کنم " .
با گفتار امثال استاد استاد شجریان چه موافق باشیم و چه مخالف ، برای درک منظور نویسنده و شاعر حتما باید اطلاعات کلی از زمانه و آداب رسوم زمانه شاعر و نویسنده داشته باشیم که برای درک و لذت بردن بیشتر از متن ضروری است ، وگرنه تفاسیر غیر واقع بینانه خواهم داشت. بعنوان نمونه حافظ سروده :
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
خوشه چینان افراد فقیر و بدون زمین کشاوری بودند که در فصل درو پشت سر دروگر، خوشه های گندم و جو که پشت سر آنها باقیمانده برای امرار معاش خود جمع می کردند . دروگرهای با انصاف عمدا مقدار بیشتری خوشه زمین می ریختند تا آن فقیران هم دست خالی به خانه نروند . توصیه حافظ در بیت بالا بخوبی این منظور را می رساند .
نمونه دیگر از مولوی :
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
مصرع « که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون» تشبیه فوق العاده زیبایی است . در زمان قدیم برای خرمن کوبی محصولات کشاورزی از چهار پایان (گاو ،خر) استفاده می کردند . برای اینکه حیوان هم کارش را انجام دهد و هم محصول را نخورد ، به حیوانات دهن بند ( پوزبند) می بستند . بعد از اتمام خرمن کوبی حیوان را ول می کردند که بروند آب بخورد ، گاهی حیوان اینقدر تشنه بودند که منتظر باز کردن دهن بند نمی شد و با همان آب می خورند . مولانا هم در تشنگی خود را به آنان تشبیه کرده که با دهن بند کف آب دریای افیون ( نه خود آب ، بلکه کف آب دریای آگاهی و دانش ) را خورده نه سیراب