صد ره به رخ تو در گشودم من

بر تو دل خویش را نمودم من


جان مایه ی آن امید لرزان را

چندان که تو کاستی، فزودم من


می سوختم و مرا نمی دیدی

امروز نگاه کن که دودم من


تا من بودم نیامدی، افسوس!

وانگه که تو آمدی، نبودم من