ملالت علما هم ز عِلم بی عمل است
بیش از حد فکر کردن
کلید خاموش کردن چراغ کجاست؟
هزارپا ِ زرنگی روی لبه میز نسشته بود. نگاه کرد و یک حبه قند خوشمزه آن طرف اتاق دید . او که با هوش بود شروع کردن به سنجیدن بهترین مسیر ؛ از کدام پای میز به سمت پائین بخزد؟ راست یا چپ؟ از کدام پای میز به سمت بالا بخزد؟ فکر بعدی او این بود که تصمیم بگیرد کدام پا قدم اول را بردارد ، بقیه پاها به چه ترتیبی حرکت را ادامه بدهند؟ او در ریاضی استاد بود. سپس حالت های مختلف را تجزیه تحلیل کرد تا بهترین مسیر را انتخاب کند. سرانجام قدم اول را برداشت . با این حال ، هنوز آنقدر غرق محاسبات و تفکر بود که وضعیت برایش پیچیده شد و برای مرور برنامه اش در همان مسیر ایستاد. آخر سر نتوانست به جلو حرکت کند و از گرسنگی مُرد.
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است
احساسات و افکار منطقی هر دو کار مغز بوده اما نوع پردازش اطلاعات آنها متفاوت است . برای سهولت احساسات را به دل نسبت می دهیم که پشت این احساسات ظاهرا منطقی وجود ندارد . " دوست اش دارم " ظاهرا چرایی و منطقی برای این دوست داشتن نیست ،دلم می خواهد . بر خلاف افکار منطقی که عقل حسابگر چرتکه می اندازد، نمی توان برای دوست داشتن مثلا بچه ناتوان توسط مادر منطقی و دلیلی ارائه نمود .
موقعیت هایی پیش می آید که می پرسیم : کی به حرف مغز گوش کنیم و کی به حرف دل ؟
عقل گوید شش جهت حد ست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
با یک حساب سرانگشتی می توان گفت : اگر کاری که با فعالیت های تمرین شده سر و کار دارد ، مثل رانندگی ، شنا و همین راه رفتن هزارپای مثال بالا ، بهتر است زیاد به تمام جزئیات فکر نکنیم ، اینکار توانایی درونی ما را برای حل مسائل تضعیف می کند . مثل ارزیابی چیزهایی که قابل خوردن اند، و یا چه کسانی دوست خوبی برای ما خواهند شد ؟ برای اینکار میان بُرهای ابتکاری ذهنی داریم که به وضوح از تفکر منطقی و چرتکه انداختن بهتر است . اما در موارد پیچیده مثل تصمیم های مربوط به سرمایه گذاری ، تامل هوشمندانه و منطقی لازم است .