فاجعه دنباله روی
گروه اندیشی
تا به حال پیش آمده زبانت را در یک جلسه یا یک جمع گاز بگیری؟ حتما پیش آمده. مجبوری بنشینی ، چیزی نگویی و فقط سرت را به نشانه تایید تکان بدهی .هر چه باشد ، دلت نمی خواهد آن کسی باشی که همواره در کار نه می آورد. بعلاوه ممکن است صد در صد مطمئن نباشی چرا با نظر بقیه مخالفی . چرا که دیگران نه تنها متفق القول اند ، بلکه اصلا ابله هم نیستند.پس دهانت را یک روز دیگر بسته نگه می داری. وقتی همه اینطور فکر وعمل کنند، گروه اندیشی وارد کار شده ؛ این جاست که یک عده انسان هوشمند ممکن است تصمیمی غیر مسئولانه بگیرند ،چون همه با نظرشان موافق اند و یک اجماع وجود دارد. تصمیمی که ممکن است در شرایط دیگر و بدون این فشار ِ ناخودآگاه گروه اندیشی از سوی همکاران احتمالا رد می شد . گروه اندیشی یک شاخه بخصوص از تائید اجتماعی است که شخص را از استرس و اضطراب رها می کند.
اعضای یک گروه همبسته الگوی مشترکی برای خود در این ناکامی ها دارند .آنان با ایجاد توهم ناخواسته روحیه ای تیمی در میان خود ایجاد می کنند . یکی از این تصورات ، باور به شکست ناپذیر بودن است .آنان خیال می کنند اگر سرگروه و اعضا آن از موفقیت اطمینان داشته باشند ، آن وقت شانس هم با آنان یاری خواهد کرد .
از ره تقلید آن صوفی همین
خر برفت آغاز کرد اندر حنین
بدنبان این استدلال ، توهم اتفاق آراست ، اگر همه فکرند پس هر نظر مخالف ناگزیر اشتباه است ! هیچکس نمی خواهد با گفتن "نه" اتحاد گروهی را بهم بزند. دست آخر همه خوشحالند که عضوی از این گروه مهم هستند . بیان مخالفت به معنای خط خوردن از گروه است.
در گذشته چنین طغیان هایی منجر به مرگ می شد. به همین خاطر اصرار می کنیم به نفع گروه نظر بدهیم.
گفت من مغلوب بودم صوفیان
حمله آوردند و بودم بیم جان
اگرچه این اتفاق بیشتر در دنیای سیاست می افتد ، اما دنیای تجارت هم با گروه اندیشی بیگانه نیست. یک نمونه کلاسیک آن سرنوشت خطوط هوایی مشهور سویس ایر است . آنجا گروهی از مشاوران گرانقیمت دور مدیر عامل گرد آمده بودن و با تکیه بر توهم موفقیت های پیشین خود ، یک راهکار بسیار پرخطر را که شامل خرید بسیاری از خطوط هوایی اروپایی بود را انتخاب کردند.
صد حکایت بشنود مدهوش حرص
در نیاید نکتهای در گوش حرص
چنان اجماع قدرتمندی بین آنها که سرمست ِ موفقیت های قبلی بودند ایجاد شد که حتی مخالفت های منطقی هم سرکوب می شد . این امر باعث ورشکستگی این خط هوایی در سال 2001 شد.
نتیجه:
اگر خود را در میان یک گروه نزدیک و هم عقیده یافتی ، باید آنچه را در ذهنت می گذرد بیان کنی ، حتی اگر گروه علاقه ای نشان ندهد .فرضیات ضمنی را زیر سوال ببر، حتی اگر این کار باعث شود از آسایش دور باشی . اگر رهبری یک گروه را بر عهده داری ، یک نفر را به عنوان " مخالف" منصوب کن . او احتمالا محبوبترین فرد گروه نخواهد بود ، اما شاید مهمترین عضو باشد.