خرقه زهد و جام می
عظیمی : سایه این بیت حافظ را خواند:
خرقۀ زهد و جام می گرچه نه در خور همند
این همه نقش می زنم در جهت رضای تو
ه ا سایه: آقای عظیمی !تنها راه چارۀ شاعران اینه که حافظو دوست داشته باشن اگر نه بدبختن.واقعا در برابر این بیت چی کار می شه کرد... اصلا بیش از این امکان نداره کسی تحقیر بشه در عرصه هنر! شما هر کار کنین چطور می تونین به این بیت برسین؟ جز اینکه عاشق حافظ بشین، اون وقت این بیت و هنر حافظ مال خودتون هم می شه، اتحاد عاشق و معشوق ، و گرنه باید دق کنین که آخه بابا تو چرا این کارها رو کردی؟ دیگه هیچ سهمی برای کسی نذاشتی واقعا. این ریشه در خودخواهی های آدمیزاد داره دیگه؛ شما از هر کدوم از این شعرای بزرگ بپرسین ، اگه عاشق حافظ نباشن مصیبت دارن با حافظ.
عاطفه: حتی سعدی؟
ه ا سایه: اوه... سعدی که هیچ کس رو نمی تونسته ببینه و تحمل کنه ... بخصوص حافظ رو نمی تونسته تحمل کنه ، چون فهمیده چه بلایی سرش اومده. حداقل اینه که حرفشو نقض کرده که بر حدیث من و حُسن تو نیفزاید کس.
ببینید حافظ دقیقا می فهمید که سعدی چه کار کرده و به کجا رسیده اما طفلک سعدی ... سعدی خیال می کرد دنیا همون جا تمام می شود و می گفت : من سعدی آخرالزمانم . چه می دانست که خواجه حافظی هم خواهد اومد!
منبع : کتاب پیر پرنیان اندیش ص 1093