گریه لیلی
امشب فقط موسیقی شنیدیم . از همه نوع، ایرانی و فرنگی. اول شب چند کار از شوپن شنیدیم، از جمله قطعۀ بسیار معروف " مارش عزا". سایه توضیحات جالبی دربارۀ شوپن و این قطعه داد از جمله گفت:
ده دوازده اجرا از این قطعه رو از پیانیستهای بزرگ جهان داشتم . تا اجرای Wihelm Kempff رو پیدا کردم. به نظرم Kempff تنها کسیه که راز این فطعه شوپن را فهمیده...
بعد از شوپن سایه " گریۀ لیلی" را گذاشت ؛ گلهای تازه ، برنامۀ شمارۀ 130 .
(سایه) من از جوانی این طور بودم، می تونستم موسیقی ایرانی و کلاسیک رو با کمال لذّت پشت هم بشنوم. خیلی ها این طاقتو ندارن.
آقای اسدالله ملک یه چهار مضرابی زده بود به اسم "گریه لیلی " . در دشتی و شور ما یه گوشه ای داریم به اسم گریلی . گریلی رو کرده گریه لیلی . خود این کار ذوق می خواد. خیلی هم کار قشنگیه اون چهار مضراب . من به خود ملک گفتم و به آقای جواد معروفی هم گفتم که این کارو برای ارکستر تنظیم کنه . خود ملک اومد و قسمت ویلنو زد و محمودی خوانساری هم آوازشو خوند. من این غزلو برای این گریه لیلی ساختم و اسم غزلو هم گذاشتم گریه لیلی.
چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین
رشکت آمد ناز و نوش گل در آغوش بهار؟
ای گشوده دست یغمای خزان ، اکنون ببین
نمی دونین ملک چقدر خوشحال شد وقتی دید که برای قطعۀ او این غزلو ساختم .
(میلاد عظیمی): معلوم است که سایه این کار را خیلی دوست دارد ... گاهی آهنگ را زمزمه می کند.
استاد! اسدالله ملک چطور نوازنده ای بود؟
(سایه): نوازنده خوبی بود. هنرستان موسیقی دیده بود . تحصیل کرده بود موسیقی رو با اینکه خیلی از دیگران کم نداشت ولی همه دیگرانو به او ترجبح می دادن . هیچ کس اعتنایی بهش نمی کرد. همیشه در سایۀ نوازندگی تجویدی و خرم و پرویز یا حقی و حبیب الله بدیعی بود. خیلی هم شور و ذوق داشت . ملک و محمودی خوانساری خیلی احساساتی و نکبت طلب بودند یعنی همۀ غمها رو به طرف خودشون می کشیدن یعنی انگار خودشون دوست داشتن که از سقف یه پاره آجر بیفته و کلۀ اینها رو بشکنه و بعد بگن ای وای ما سرمون شکست و درد داریم .
http://www.aparat.com/v/uTb1Z/ویولن_از_استاد_اسدالله_ملک_-_گریه_لیلی