پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

 رهایی از اختلال خود زشت انگاری

مادر می‌گفت:  

«دخترم عقلش را ازدست‌داده، سال آخر دبیرستان است، به‌جای درس‌خواندن، مرتب در آیینه دماغش را نگاه‌می‌کند و با خودش حرف‌می‌زند، گاهی‌هم گریه می‌کند. از ما می‌خواد ببریمش نزد جراح دماغش را درست‌کند! اما ...!

دختر را نگاه می‌کنم، نه‌تنها بینی او زشت نیست‌، بلکه طرح بینی‌اش با چهره او همخوانی دارد و زیبا نیز به‌نظر‌می‌رسد. اما دختر می‌گوید:

«مادرم انگار صورت من را نمی‌بیند، دماغم به‌صورتم نمی‌آید! از بچه‌ها خجالت‌می‌کشم که با این دماغ و این قوز بزرگش به‌مدرسه بروم!.... توی مدرسه همه به‌دماغ من نگاه‌می‌کنند! وقتی بچه‌ها جوک تعریف می‌کنند من با این بینی حتی نمی‌توانم لبخند بزنم. دوستم یک ذره دماغش بزرگ بود، پدر و مادرش او را بردند دکتر و جراحی‌شد و حالا دیگه غمی‌ندارد! من بدبخت با این دماغ چطور زندگی‌کنم؟ دختر با ادای این جمله‌ها، عکس هنرپیشه‌ای ‌را (که من او را نمی‌شناختم) از کیف خود بیرون‌می‌آورد و می‌گوید فقط به این عکس نگاه‌کنید! و دماغش را با بینی من مقایسه‌کنید!

مادر می‌گوید: « مگر صورت همان دوستت را نگاه نمی‌کنی؟ مگر چشمت نمی‌بیند؟ سوراخ‌های بینی‌اش که رو به آسمان‌شده و با همدیگر هماهنگ نیستند.  قوز بینی‌اش هم که هنوز وجود دارد. تیغه بینی‌اش هم که به‌سمت راست کج است‌. اصلاً تو چه می‌خواهی دختر؟! چرا صورت خودت را با عکس این هنرپیشه مقایسه می‌کنی؟».

بیماری خودزشت‌انگاری یا اختلال بد‌شکلی بدن (Body Dysmorphic Disorder:BDD)، اختلالی است که درطی آن ذهن فرد از وجود نقصی خیالی به‌شدت مشغول و در رنج است و یا احتمالاً با بزرگ‌نمایی یک نقص کوچک به اضطراب دچارمی‌شود. به‌عبارت‌دیگر  فردی‌که گرفتار اختلال بدریخت‌انگاری یا به اختصار BDD شده‌است، به‌طور افراطی از نقصی ‌کوچک یا عیبی‌خیالی رنج می‌برد. دربیشتر موارد، این نقص‌ها چنان کوچک و بی‌اهمیت ‌هستندکه معمولاً موردتوجه دیگران قرار‌نمی‌گیرند. این بیماران با این تصور افراطی خود، از حضور در محافل‌عمومی اجتناب‌می‌کنند و سرانجام نیز اگر بتوانند، تسلیم جراحی زیبایی می‌شوند و احتمالاً دور معیوبی را آغازمی‌نمایند. در‌واقع درمان این اختلال، جراحی‌زیبایی نیست‌، زیرا ممکن‌است پس‌از عمل‌جراحی موفق نیز تمرکز ذهنی فرد به‌سمت نقطه‌ای دیگر و یا به اندک عارضه جراحی معطوف‌گردد.

دیسمورفی(Dysmorphia) واژه‌ای یونانی است که معنی و مفهوم آن بدشکلی یا ناهنجاری یا بی‌قوارگی و زشتی می‌باشد. هرودوت، تاریخ‌نگار یونانی این واژه را در افسانه دختر‌زشت اسپارتی به‌کاربرده است. پدر و مادر این دختر‌زشت و بی‌قواره به پرستارش دستور داده ‌بودند که دخترشان را به کسی نشان‌ندهد. پرستار هر روز دیسمورفی را به معبد هلن می‌برد و می‌خواست که هلن، دیسمورفی را شفادهد. هلن (زیباترین زن روی زمین) سرانجام این درخواست او را می‌پذیرد و دیسمورفی را زیباترین دختر اسپارت می‌سازد.

پیش‌از‌این، در همین نشریه به وسواس‌فکری اشاره‌کرده‌ام. اختلال بدشکلی بدن با اختلال وسواس‌فکری‌عملی، می‌تواند وجه‌اشتراکی داشته‌باشد. درواقع فرد مبتلا به این اختلال همواره نگران وجود عیبی در‌ بخشی‌از بدن خود می‌باشد. همانطورکه وسواس را می‌توان تـکرار بــدون‌اراده افـــکار ناخوشایند دانست که ذهن را مشغول‌می‌سازد، بیماری Body dysmorphic را می‌توان یک اختلال روانی دانست ‌که با ایده وسواس‌فکری مشخص‌می‌شود و طی آن ذهن فرد به‌شدت گرفتار جنبه‌های غیرواقعی نقص ‌خودشده و روزانه چندین ساعت از وقت خود را برای پنهان‌کردن و یا ترمیم آن عیب صرف‌می‌کند. این بیماران همواره به ‌مقایسه خود با دیگران به‌ویژه هنرپیشه‌ها و اشخاصی‌ می‌پردازند که به‌عنوان مدل خدمت می‌کنند و با این مقایسه درصدد مخفی‌کردن نقص موردنظرخود برمی‌آیند و البته موفق نمی‌شوند. خودزشت‌انگار، تلاش‌می‌کند تا در جمع افراد حاضر‌نشود و معمولاً درحضور جمع اعتمادبه‌نفس خود را از‌دست‌می‌دهد. البته باید به‌این‌نکته توجه‌داشت که افراد مبتلا به اختلال خودزشت‌انگاری اصولاً اعتمادبه‌نفس پایینی دارند، به‌ویژه که این‌گونه افراد برای حضور در محیط‌اجتماعی به آرایشی افراطی و غیرمعمول برای پوشاندن‌نقص خود می‌پردازند و وضع را برای خود بدتر‌می‌کنند‌. بررسی‌ها نشان‌می‌دهند که نزدیک به نیمی ‌از‌این افراد وسواسی، واقعاً نقص مهمی ندارند و زشت نیستند. اگر نقص کوچکی نیز در آنها وجود داشته‌باشد، این افراد آن‌را بیش‌از اندازه بزرگ‌می‌کنند. بیشتر این افراد زمان زیادی را برای دیدن و وارسی خود در آیینه صرف‌می‌کنند. جالب است که این افراد تلاش‌می‌کنند تا دیگران از‌این دغدغه فکری آنها آگاه‌نشوند. آمارهای متعددی نشان‌داده‌اند ا‌فرادی‌که مبتلا به اختلال خودزشت‌انگاری هستند به‌ندرت پس‌از انجام جراحی زیبایی احساس رضایت‌می‌کنند.

مدتی پیش در رسانه‌ها از دختر جوانی به‌نام آلانا(Alana) نام‌برده‌شد. آلانا دختر زیبایی بود، اما به‌رغم چهره زیبایش، از اختلال خودزشت‌انگاری رنج‌می‌برد. البته سرانجام آلانا با کمک پدر و مادرش بهبودیافت و بدون‌دغدغه‌خاطر به زندگی عادی خود پرداخت. پیش‌از‌این ذهن آلانا با اختلال خودزشت‌انگاری پرشده ‌بود و با بزرگ‌نمایی نقصی‌خیالی، گرفتار وسواس آزار‌دهنده‌ای بود. مادر آلانا نیز مانند مادری که در ابتدای مقاله به گفته‌هایش اشاره‌شد، به آلانا می‌گفت که من نقصی درصورت تو نمی‌بینم و آلانا همانطور که خودش نوشته در پاسخ، مادرش را متهم‌می‌کرد که چرا چهره‌زشت او‌را نمی‌بیند. آلانا به مادرش می‌گفت بینی من بزرگ است و انحراف دارد، پوستم نیز زشت است و چشمانم ریز هستند و تو می‌گویی نقصی درصورت نداری!؟

البته مادر آلانا به‌درستی عقیده‌داشت که دخترش نه‌تنها زشت نیست بلکه زیبایی چشمگیری نیز دارد (تصویر مندرج درمقاله). اما آلانا که از BDD رنج‌می‌برد، زشتی‌ چهره خود را (که خیالی بود) در آیینه می‌دید و برای چاره‌سازی مرتب در آیینه نگاه‌می‌کرد. به‌گفته خود آلانا، او روزانه 4ساعت از زمانش را با آیینه و آرایش‌کردن برای پوشاندن‌نقص (نقص موهوم) خود می‌گذارند و سرانجام نیز با این ذهنیت خجالت می‌کشید که از خانه خارج شود.

 مشکل وسواسی آلانا از سن ۱۴سالگی او شروع ‌شد. او باوسواس«خودزشت‌انگاری»درمدرسه بارها به اطراف خود نگاه‌می‌کرد که ببیند دیگران به او توجه دارند و به او نگاه‌می‌کنند یا خیر. آلانامی‌گوید: می‌خواستم ببینم کسی به من می‌خندد یا در‌مورد من حرف‌می‌زند؟ او گفت: مدرسه ما پنجره‌های بزرگی داشت و من مرتب به شیشه‌های آنها نگاه‌می‌کردم تا چهره‌ام را وارسی‌نمایم.

آلانا با این تصور ذهنی خود در سن 15سالگی تصمیم‌می‌گیرد که دیگر به مدرسه نرود. با آنکه آلانا به ادامه‌تحصیل اشتیاق داشت اما از رفتن به مدرسه ابا کرد. وقتی مادرش او را با اتومبیل شخصی خود به مدرسه برد، آنقدر از زشت‌بودن خود خجالت‌کشید که ‌از اتومبیل پیاده‌نشد و ناگزیر به خانه برگشتند. جالب است که پس‌از برگشت، آلانا خود را آماده‌می‌کرد تا این‌بار از اتومبیل پیاده‌شود و به مدرسه برود، اما هنگامی‌که مادرش دوباره او را تا مدرسه می‌برد، بازهم آلانا از خودرو پیاده نمی‌شد و بارها این کار را تکرار می‌کردند. به‌این‌ترتیب آلانا خود را گوشه‌گیر و منزوی نموده و از فرط خجالت از حضور در اجتماع خودداری می‌کرد.

مادر آلانا می‌گوید: نمی‌دانم چه اتفاقی سبب‌شد که آلانا تا این‌حد خود را زشت تصورکرد. آلانا پیش‌از‌این دختری سرزنده، بشاش و دارای اعتماد‌به‌نفس عالی بود. اما ناگهان به مسیری رفت که حتی مایل نبود برای رفتن به مدرسه، در خودرو را بازکند و پیاده‌شود. او دختر زیبایی بود که دراین سن احساس‌‌کرد زشت است و ‌بتدریج از رفتن به مدرسه خودداری‌ نموده و به رختخواب پناه‌برد.

مشغولیت ذهنی آلانا آنقدر شدیدشد که حتی اجازه‌نمی‌داد کسی از او عکس بگیرد و یا عکس او را نیز ببیند و مادرش نیز حق‌نداشت عکس آلانا را به کسی نشان‌دهد.

سرانجام مادر آلانا دخترش را راضی‌کرد تا وجود بیماری زشت‌انگاری را درخود بپذیرد. البته در ابتدا پزشکانی اختلال آلانا را به اشتباه نوعی اضطراب اجتماعی تشخیص‌دادند.

ولی پس‌از تشخیص درست‌بیماری، آلانا را به‌مدت ۵ماه در یک بیمارستان روانپزشکی در لندن بستری‌کردند و سپس با جلسات رفتاردرمانی‌ادراکی تصور او را تغییردادند.

آلانا پس‌از درمان، اعتماد به‌نفس کافی‌یافت و برخلاف دوران بیماری خود که اجازه نمی‌داد  از او عکس‌بگیرند، شجاعت نشان‌داده و دربرابر دوربین حاضر‌شد. او حتی دربرنامه «هیچ‌کس کامل نیست» (No Bodyʼs Perfect) درBBC4 به‌همراه یکی‌از عکاسان مشهور به‌نام رانکین(Rankin)، خود را آماده‌کرد تا درمورد اختلال خودزشت‌انگاری به افراد مشابه کمک‌ نماید و افراد را از وجود چنین اختلالی آگاه‌سازد. آلانا، ضمن‌اشاره به سوابق خود گفت: البته تشخیص خودزشت‌انگاری مشکل است، زیرا هم مردم آگاهی اندکی درمورد این اختلال دارند و هم ‌اینکه مبتلایان به BDD به‌علت خجالت به‌راحتی حرف‌نمی‌زنند و برای درمان تمایلی نشان‌نمی‌دهند.

مادر آلانا پس‌از اینکه رانکین از دخترش عکس‌گرفت، هنوز تصور‌می‌کرد که آلانا اجازه انتشار عکس‌ها را ندهد. اما نتیجه درمان چنان خوب بود که آلانا اجازه‌داد تا فرد دیگری او را آرایش‌نموده و از او عکس گرفته‌شود و البته پس‌از کمی بدبینی و مخالفت، آن عکس را قاب‌کرده در منزل به نمایش بگذارند. آلانا با شور ‌و ‌‌شعف به ‌دانشگاه رفت و با این امیدکه پس‌از اتمام تحصیلات خود در دوره دکترا  به خودزشت‌انگاران کمک‌کند، در رشته روانشناسی به تحصیل پرداخت.

سرگذشت آلانا نشان‌می‌دهد که اولاً خودزشت‌انگاری یک اختلال‌ذهنی و وسواسی است که باواقعیت همراه نیست و ثانیاً این اختلال قابل درمان بوده و اعتماد از دست‌رفته را باز می‌گرداند. در‌واقع فردی که با این اختلال بیشتر وقت خود را جلوی آیینه می‌گذراند و فکر می‌کند نقص‌دارد و زشت است، با راهنمایی درست و مثبت‌اندیشی مربیان می‌تواند زندگی عادی و رضایت‌بخش خود را ازسرگیرد.

اختلال خودزشت‌انگاری نشانه‌هایی دارد که می‌تواند نگاه روانشناس را به خود جلب‌نماید. برخی‌از این نشانه‌ها را می‌توان چنین خلاصه‌کرد:

* اشتغال ذهنی و فکری شدید فرد نسبت به‌وجود یک نقص بدنی.

* یقین حاصل‌کردن فرد از وجود اختلال‌بدنی (موهوم) خود.

* اعتقاد به این که دیگران نیز  متوجه زشتی  موردنظرشده و نسبت به آن دیدگاه منفی دارند.

* قرارگرفتن درازمدت جلوی آینیه برای وارسی نقص مورد نظر.  البته درمواردی نیز فردی‌که اختلال BDD دارد، از روبروشدن با خود درآیینه اجتناب‌می‌کند.

* استفاده افراطی و مکرر از لوازم آرایشی و آرایش بیش‌از اندازه برای پنهان‌کردن نقص و البته عدم‌رضایت از نتیجه‌کار.

* خلوت‌گزینی و احساس‌نیاز به‌ماندن درخانه و عدم‌تمایل برای مراجعه به‌پزشک (به‌علت خجالت).

* مقایسه مداوم ظاهر خود با دیگران و اجتناب از حضور در عکس‌برداری گروهی.

*کاهش‌اعتماد به‌نفس و احتمالاً بروز اضطراب و افسردگی و اختلال در اشتها و غذاخوردن.

به‌نظر‌می‌رسد که اگر به درمان‌جو کمک‌شود تا وجود اختلال خودزشت‌انگاری را در خودبپذیرد و با افزایش اعتمادبه‌نفس آماده دریافت شیوه‌درمانی مناسب‌گردد، می‌توان امیدوار بود که مشکل کاملاً حل خواهدشد و شخص خواهد توانست تا بدون تفکر‌وسواسی، زندگی عادی خود را از‌سرگیرد. پیش‌از‌این به‌روش‌های مناسب ایجاد تفکر‌مثبت و افزایش اعتمادبه‌نفس اشاره‌کرده‌ام‌.

هنوز به‌طورخاص مشخص ‌نیست که چه عاملی سبب بروز اختلال خودزشت‌انگاری می‌شود. شاید لازم باشد تا ترکیبی از عوامل مختلف مانند استعداد وراثتی اثر ژن یا ژن‌ها‌، پایه و اساس بیولوژیکی و عملکرد نادرست برخی‌از سلول‌های مغزی، وجود زمینه ‌اختلالاتی مانند اضطراب و افسردگی و وسواس، تأثیرمحیط و وجود تجربه‌های نامطلوب در دوره‌کودکی، وجود ارتباط ضعیف عاطفی بین مادر و کودک به‌ویژه در ‌۳سال اول زندگی، آسیب و آزارهای دوره کودکی و احتمالاً عوامل دیگری وجود داشته‌باشند تا این نقص به‌وجود آید که درآینده به آنها و نیز به روش‌های پیشنهادی روان‌درمانی و رفتاردرمانی پرداخته‌می‌شود.

منبع :دکتر مهدی نوری  http://pezeshkyemrooz.com/Site/News/Detail.aspx?id=20113616490291

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۶ ، ۱۶:۱۲

 Mmotahariمحمد مطهری، فرزند شهید مطهری، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «تهران «گشت ویژه برای مقابله با اراذل» نمی‌خواهد، قاطعیت قضایی می‌خواهد!» نوشت:

در میان دوستان تهرانی، کمتر کسی را می‌شناسم که دست کم یکی از اعضای فامیل، دوستان و یا همکارانش مورد زورگیری، کیف‌قاپی و یا موبایل‌قاپی قرار نگرفته باشد. در طول چند سال اخیر، نیروی انتظامی لااقل سی مانور برگزار کرده و هزاران نفر زورگیر، سارق، مزاحم نوامیس و متجاوز را دستگیر کرده است. اما دریغ از یک بار اطلاع‌رسانی قضایی از سرنوشت دستگیرشدگان در یک مانور، که به تصریح پلیس در میان آنان شروران خطرناک و بسیار خطرناک وجود داشته‌اند.

این دستگیریها وقتی «مجازات همراه با اطلاع رسانی وسیع قضایی» به دنبال نداشته باشد، ترسی در دل مجرمان فعلی و بعدی ایجاد نمی‌کند. پس همان بهتر که انجام نشود و یا لااقل به جای «عملیات دستگیری شروران» نامی مانند «آشنایی با تتوهای جدید» و یا «گپی با اراذل و اوباش» برای آن انتخاب شود. چه تعقیب و گریزهای خطرناک و چه جانفشانی‌هایی که نیروی انتظامی برای دستگیری آنان نمی‌کند و شهید هم می‌دهد ولی متأسفانه گاهی شرور زودتر از مأمور به منزل می‌رسد! در این شرایط، به راه انداختن گشت جدید برای مبارزه با سارقان و اراذل، چه مشکلی را حل می‌کند؟

 آیا این قمه‌های دهشتناک کشف‌شده، برای قاچ‌کردن میوه و باز کردن کنسرو استفاده می شده، یا ترساندن و اخافۀ مردم؟ مگر در قانون مجازات اسلامی برای «اخافۀ مردم با سلاح سرد» مجازات اعدام پیش‌بینی نشده است؟ اعدام به کنار؛ کاش لااقل مجازات مختصری در مورد آنان اعلام می‌شد که بفهمند این شهر بی‌صاحب نیست!

قرائن متعددی برای بی‌صاحب دانستن کشور و هیبت نداشتن قوه قضائیه نزد مجرمان خشن - و شاید نزد تمام‌ مجرمان غیرسیاسی - وجود دارد که پیش پا افتاده‌ترین آنها در مصاحبه‌های سارقان و شروران پس از دستگیری، هویداست.

خبرنگار از سارقی با چهار سابقه دستگیری که بار آخر به اتهام 200 فقره دزدی بازداشت شده می‌پرسد: اگر آزاد شوی چه می‌کنی؟ آقای دزد بدون رودربایستی و نگرانی می گوید: دوباره دزدی می کنم! (ایلنا ۹۶/۹/۱۶). (برخی از دزدها به تصریح خودشان اصلا مشکل مالی ندارند و برای تفنن دزدی می کنند).

جالبتر، دلیل اعتراض یکی از اوباش دستگیر شده است. فردی به نام علی که در جریان مانور نیروی انتظامی به جرم شرارت دستگیر شده، به خبرنگار می‌گوید: در پارک قیطریه فقط نوازندگی می‌کردم و به خاطر خالکوبیهایم به اشتباه دستگیر شده‌ام. در این هنگام یکی از اراذل که به جرم قمه‌کشی دستگیر شده میان کلام او می‌پرد و می‌گوید: «برای ما افت دارد که این پسربچه نوازنده در میان ما باشد!» (میزان ۹۶/۹/۱۶).

بله،‌ دغدغه یک قمه‌کش پس از دستگیری، به جای ترس از مجازات، پایین نیامدن «کلاس و پرستیژ اوباشگری» او و رفقاست.

اینکه قوه قضاییه نیروی خود را صرف رصد کامنت و توئیت انتقادی - حتی تخریبی - و پاسخ به آنها، و احضار و دادگاهی کردن این و آن کند، بی‌تردید به ضرر خودش تمام ‌می‌شود. به جای آن، دستگاه قضایی باید اقتدار خود را - بدون ملاحظه هیچ ارتباط و انتساب و انتصابی - بر برخورد قاطع با غارتگران، متجاوزان، زمین‌خواران، مفسدان اخلاقی، قاضی‌های فاسد، شاهدان دروغین، قاچاقچیان، کلاهبرداران و همه کسانی که دمار از روزگار مردم درآورده‌اند متمرکز کند.

البته اگر همچون‌ گذشته قرار نیست پس از صدور حکم، مجرمان دانه‌درشت معرفی شوند، اوضاع کنونی هیچ تغییری نخواهد کرد. اجرای عدالت همراه با معرفی مجرمین همیشه قلبها را جذب می‌کند و در این صورت هیچ نیروی منفی تبلیغاتی نخواهد توانست ذره ای به آبروی قوه قضاییه نزد مردم آسیبی برساند. لازم به ذکر نیست که لزوم برخورد قاطعانه با جرائم، نه نافی کوتاهیهای شدید برخی دستگاههای دیگر در این زمینه مثل رسانه ملی است و نه نفی‌کننده نگاه همه‌جانبه و ریشه‌ای به موضوع اراذل و اوباش و از جمله مقوله پیشگیری است.

در میان دهها میلیون پیام روزانه، اینکه چند فرد سیاسی در این توئیت و آن کانال علیه یا له قوه قضاییه چه بنویسند اهمیت چندانی ندارد، مهم‌تر میلیونها توئیت نامرئی است که هر روز به نفع یا علیه قوه قضاییه در ذهنهای مردم نقش می‌بندد که محتوای آن را عملکرد خود دستگاه قضایی تعیین می‌کند و بس.

https://www.jamaran.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%81%D8%A7%DB%8C%D9%84-182/810355-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D8%B4%D8%AA-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%B0%D9%84-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D9%82%D8%A7%D8%B7%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D9%82%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۷:۲۰

 امنیت غذایی یکی از موضوعاتی است که بشر همواره با آن مواجه بوده است. این مساله به عوامل مهمی بستگی دارد که یکی از این موارد فرهنگ و ثبات جامعه است. شاخص جهانی امنیت غذایی دارای سه زیرمجموعه است؛ کیفیت غذا، توان خرید غذا و در دسترس‌بودن غذا. ایرانیان دارای سرانه بالایی در مصرف غذا هستند و هزینه بیشتری را در این زمینه می‌پردازند. مردم در ایران دارای ذائقه خوشی هستند و تنوع غذایی بسیار بالایی دارند. ایرانی‌ها در مصرف مواد غذایی مغذی رکورد بسیار پایینی را در دنیا دارند و در اسراف غذا پیشتاز هستند. فرهنگ مهمان‌نوازی در ایران و نیز وجود تشریفات غذایی بسیار بالا در کشور باعث شده غذای زیادی از مردم ایران در بزم‌های شادی و نیز مراسم عزاداری و همچنین مهمانی‌های خانگی دور ریخته شود. آمار نشان می‌دهد که سالانه غذای ۱۵‌میلیون ایرانی در کشور دور ریخته می‌شود.

نقش الگوی صحیح مصرف غذایی در حفظ سلامت انسان و پیشگیری از بیماری‌های مزمن مانند بیماری‌های قلبی-عروقی، دیابت، افزایش فشارخون، افزایش چربی خون و انواع سرطان‌ها به اثبات رسیده است. اطلاعات موجود حاکی از آن است که به‌دلیل تغییرات الگوی مصرف غذا این بیماری‌ها در کشورمان روند رو به گسترشی را طی می‌کند. بررسی وضعیت موجود غذا و تغذیه در کشور حاکی از آن است که از یک طرف، سوء‌تغذیه پروتئین انرژی در کودکان زیر پنج سال و کمبود ریزمغذی‌ها به‌ویژه آهن، روی، کلسیم، ویتامین‌های Aو Dسلامت جامعه را به مخاطره انداخته است. از سوی دیگر، بیماری‌های مزمن و متابولیک از جمله چاقی، دیابت، بیماری‌های قلبی-عروقی و انواع سرطان‌ها روند رو به گسترش را طی می‌کند. آمار حاکی از آن است که مصرف سرانه چربی بیشتر از مقدار توصیه‌شده است. مصرف نمک در ایران بیش از دو برابر میزان مجاز است. حدود دوسوم نمک دریافتی مردم ایران در نتیجه مصرف غذاهای آماده و کنسروی و تنقلات شور مانند پفک، چیپس و... است. نوشابه‌های گازدار یکی از عوامل مصرف زیاد مواد قندی است. هر بطری معمولی 300میلی‌لیتری نوشابه حدود 28 گرم قند دارد. مصرف بی‌رویه نوشابه‌ها یکی از عوامل عمده در بروز چاقی است و چاقی زمینه‌ساز دیابت، بیماری‌های قلبی و عروقی و افزایش چربی خون، افزایش فشارخون و انواع سرطان‌هاست. مصرف سرانه شیر و لبنیات در کشور ما در مقایسه با مقادیر توصیه‌شده کمتر است.

ایرانی‌ها 6برابر آمار جهانی نان می‌خورند

میزان مصرف نان در ایران رقم خیره‌کننده‌ای دارد. سرانه مصرف نان هر ایرانی در سال در حالی 160کیلوگرم است که این آمار در جهان تنها 25کیلوگرم است. در واقع ایرانی‌ها شش برابر آمار جهانی نان می‌خورند و از این لحاظ در صدر جهان قرار دارند. سرانه مصرف برنج در کشور ما 40کیلوگرم اعلام شده و این درحالی است که در سه دهه گذشته، این میزان 15 تا 20 کیلوگرم بوده است. لازم به ذکر است این مقدار نسبت به میانگین جهانی 25کیلوگرم هم پایین‌تر است. سازمان جهانی خوار‌وبار و کشاورزی (فائو) در دسامبر 2012 سرانه مصرف گوشت قرمز و سفید در جهان را 41کیلوگرم اعلام کرد. این در حالی است که ایرانی‌ها سالانه حدود 36کیلوگرم گوشت مصرف می‌کنند. این میزان از آمار جهانی کمتر و از میانگین آسیا بالاتر است. همچنین ایران از لحاظ مصرف گوشت بین 196کشور جهان در رتبه 98 قرار دارد. سرانه مصرف شکر ایرانی‌ها بین 21 تا 24کیلوگرم است، درحالی که میانگین جهانی آن فقط پنج کیلوگرم است؛ یعنی ایرانی‌ها پنج برابر مردم جهان از شکر استفاده می‌کنند. سرانه مصرف روغن در کشور 21 کیلوگرم است و سالانه سه کیلوگرم روغن به سرانه مصرف ایرانی‌ها اضافه می‌شود. سرانه مصرف تخم‌مرغ در ایران 190 عدد است. این درحالی است که میانگین جهانی، 250 عدد تخم‌مرغ است و ایرانی‌ها سالانه 60 تخم‌مرغ کمتر از میانگین جهانی می‌خورند. ایرانی‌ها در نوشیدن مضرترین نوشیدنی جهان نیز با اقتدار در صدر ایستاده‌اند. مصرف سرانه نوشابه در کشور ما 42 لیتر است، درحالی که مردم جهان به زور 10 لیتر نوشابه در سال می‌خورند. سرانه مصرف شیر در ایران 70 کیلوگرم اعلام شده است، اما طبق آمار جهانی متوسط مصرف شیر در جهان 190 کیلوگرم و در کشورهای اروپایی بین 300 تا 450 کیلوگرم اعلام شده است. این آمار در کشورهای توسعه‌یافته جهان به 500 کیلوگرم هم می‌رسد.

غذا به سمت صنعتی‌شدن پیش رفت

به موازات صنعتی‌شدن جوامع بشری و تحولاتی که رخ داد آرام آرام کشورها و جوامع به سمت صنعتی‌شدن رفتند و بیماری‌هایی نیز در کشورها گسترش یافت که از جمله آنها بیماری‌های عفونی، فشار خون، چربی خون و قند است. به‌مرور و با گذشت زمان بشر از کار کشاورزی خارج شد و به سمت صنعتی‌شدن آمد و راهکارهای تطبیق الگوی تغذیه با عصر جدید را فراگرفت. بشر از غذاهایی که دارای روغن، نمک و شکر است، بیشتر استفاده کرده و به سمت استفاده از غذاهای فراوری‌شده رفت. این گذر اپیدمی‌لوژیک و تغذیه‌ای با شتاب بالایی رخ داد و آرام‌آرام الگوی زندگی و سبک زندگی کشورها تغییر کرد و مشکلی مانند بیماری‌ها در عصر صنعتی‌شدن نیز به وجود آمد.

هزینه غذای ایرانی ها بیشتر از آمریکایی ها

در محاسبه شاخص امنیت غذایی، متوسط میزان مصرف غذا در نظر گرفته شده است. از این‌رو بالا‌بودن سهم خوراکی در هزینه کل خانوار، تنها به‌دلیل بالا‌بودن قیمت کالاهای غذایی است. درست است که ایرانیان سرانه مصرف غذایی بالایی دارند، اما به‌طور میانگین هزینه بیشتری نیز برای خوراکی می‌پردازند. این آمار در آمریکا 6/6‌درصد است. در واقع ایرانی‌ها چهاربرابر آمریکایی‌ها برای مواد خوراکی‌شان هزینه می‌کنند. به هر حال سهم مواد غذایی در هزینه خانواده‌های ایرانی نسبت به میانگین خاورمیانه و کشورهای منطقه عدد بالایی است که نشان‌دهنده گران‌بودن مواد غذایی در کشور ماست. از حیث شاخص‌هایی که فائو بررسی می‌کند نیز امنیت غذایی کشور در خطر است. می‌توان گفت اگر امنیت غذایی کشور را به‌صورت منطقی و با شاخص‌های بین‌المللی بررسی کنیم، شرایط مناسبی ندارد.

اسراف غذا در ایران رکورددار است

طبق آمار فائو به ازای هر فرد در ایران سالانه 375کیلوگرم غذا به هدر می‌رود. بر اساس گزارش فائو 870‌میلیون نفر معادل یک‌هشتم جمعیت جهان غذای کافی برای خوردن ندارند. بر اساس گزارش همین سازمان هر سال در خاورمیانه 290کیلوگرم مواد غذایی به ازای هر نفر به هدر می‌رود. این آمار در ایران به ازای هر نفر معادل 375کیلوگرم مواد غذایی در سال است. البته مسئولان فعال در حوزه تغذیه و مواد غذایی آمار دقیقی از دورریز غذا در کشور ندارند. در این حوزه تنها می‌توان به آمارهای سازمان‌های جهانی تکیه کرد. اگرچه آن‌طور که کارشناسان می‌گویند، بخش عمده‌ای از دورریز غذا در کشور در زنجیره تولید تا مصرف، یعنی مزرعه تا سفره، به هدر می‌رود. شکل تولید، شیوه برداشت و مکانیسم توزیع و حمل مواد غذایی در میزان دورریز غذا در کشور موثر است. نمی‌توان از فرهنگ نادرست حاکم بر خانواده در خصوص شیوه مصرف مواد غذایی نیز غافل شد؛ مصرف نادرست و اسراف‌گرایانه‌ای که از فرهنگ اشتباه حاکم بر خانواده‌ها و جامعه نشات گرفته و سبب شده است تا تجمل‌گرایی‌هایی ناشی از چشم و همچشمی نیز سهم ‌بسزایی در دورریز و هدررفت غذا در جامعه داشته باشد. کارشناسان علوم کشاورزی و تغذیه، چرخه غیرعلمی تولید محصولات کشاورزی، توزیع و حمل‌و‌نقل سنتی و غیراصولی و همچنین قیمت‌های غیرواقعی مواد غذایی در کشور را از عواملی می‌دانند که دست‌به‌دست هم داده‌اند تا بیش از یک‌سوم مواد غذایی تولیدی در کشور دور ریخته شوند.

منبع: http://www.armandaily.ir/fa/news/detail/65573/دور-ریختن-غذای-۱۵‌میلیون-نفر-در-سال- 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۱۱:۴۳

منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن ( حافظ)

پرفسور حسابی می گفت: ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ‌‌ی ﺗﺤﺼﻴﻼﺗﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ، ﺩﺭ ﻳک ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻭهی ﺑﺎ یک دﺧﺘﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎیی ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﻭ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻓﻴﻠﻴﭗ، ﻛﻪ نمی‌شناختمش ﻫﻤﮕﺮﻭﻩ ﺷﺪﻡ. ﺍﺯ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺭﻭ  می‌شناسی؟ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮی ﻛﻪ ﻣﻮﻫﺎی ﺑﻠﻮﻧﺪ ﻗﺸﻨگی  ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺭﺩﻳﻒ ﺟﻠﻮ میشینه. گفتم: ﻧﻤﻴ‌ﺪﻭﻧﻢ ﻛﻴﻮ میگی. ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﻴﭗ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻴکی ﺗﻨﺶ می‌کنه. ﮔﻔﺘﻢ: بازم نفهمیدم ﻣﻨﻈﻮﺭﺕ ﻛﻴﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮی ﻛﻪ ﻛﻴﻒ ﻭ ﻛﻔﺸﺶ رو ﻫﻤﻴﺸﻪ با هم ﺳﺖ می‌کنه. ﺑﺎﺯﻡ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ کی ﺑﻮﺩ! ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ تن ﺻﺪﺍﺷﻮ ﻳﻜﻢ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺩﻳﮕﻪ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻣﻬﺮﺑﻮنی ﻛﻪ ﺭﻭی ﻭﻳﻠﭽﻴﺮ می‌شینه. ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻪ ﻭلی ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺎﻭﺭی ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ. ﺁﺩﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻭﻳﮋگی‌های منفیﻧﻘﺺﻫﺎ ﭼﺸﻢﭘوشی ﻛﻨﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﻳﺪﻥ. با خودم گفتم، ﺍﮔﺮ ﻛﺎﺗﺮﻳﻦ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﻓﻴﻠﻴﭗ می‌پرﺳﻴﺪ چی می‌گفتم؟ ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺮﻳﻊ می‌گفتم: ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻟﻪ ﺩﻳﮕﻪ. ﻭقتی ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﺪگاه ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮﺩﻡ، ﺧیلی ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻛﺸﻴﺪﻡ. حالا ما چه دیدگاهی نسبت به اطرافیانمون داریم؟ مثبت یا منفی؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۶ ، ۲۱:۳۸
«اگر مطلب را آماده نکرده‌ای مهم نیست، ولی حتماً پاورپوینت درست کن»؛ این توصیه‌ای است که معمولاً برای ارائۀ سخنرانی یا کنفرانس به دیگران می‌کنیم. در سه دهۀ اخیر، فن خطابه تقریباً از بین رفته است. در این شرایط ارائۀ پاورپوینت به‌نظر منطقی‌ترین راه برای سرپوش گذاشتن بر کم‌سوادی و تنبلی است. در شیوۀ سنتی سخنرانی، تسلسل منطقی پایه و اساس گفتار بود اما امروز به لطف پاورپوینت دیگر نیازی به استدلال نیست. فقط کافی است مشتی اسلاید را کنار هم قرار دهید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۶ ، ۰۰:۰۱

 دکتر فرانکل پس از اتمام جنگ جهانی دوم و آزادی از اسارت، روانشناس متبحری‌ شد و مدتی در آلمان به عنوان مدیر مدرسه فعالیت کرد. او در آغاز هر سال تحصیلی برای معلمان این نامه را می فرستاد:

"کسی هستم که از اردوگاه اسیران جان سالم به در برده. چشمانم چیز هایی دیده که چشم هیچ انسانی نباید می دید، اتاقهای گازی را دیدم که توسط بهترین و ماهرترین مهندسین ساختمان ساخته شده بودند. متخصص ترین پزشکانی را دیدم که کودکان را به شکل ماهرانه ای مسموم میکردند. نوزادانی که توسط آمپولهای بهـترین پرستاران مردند، انسانهایی که توسط فارغ التحصیلان دبیرستانهاودانشگاه ها سوزانده شدند.

* به این آموزش مَشکوکم*
چیزی که از شما می خواهم این است که:
برای "انسان" شدن دانش آموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت "جانورانِ دانشمند" و "بیماران روانیِ ماهر" نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا می کند که به انسان شدن کودکان کمک کنید.
پزشک، مهندس و متخصص شدن، کار سختی نیست و می شود با چند سال درس خوندن به آن رسید اما بزرگترین ثروت ما، انسانیت و اخلاق است که با هـیچ مدرکی قابل مقایسه نیست. برای بدست آوردن آن تلاش کنیم که پس از مرگ هم جاودانه خواهد بود"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۱۸:۳۹
سال ١٩٣٩ بود. مدیر یک شرکت تبلیغاتی که از کم‌بودن ایده‌های خلاقانه تبلیغاتی میان کارمندانش به ستوه آمده بود، تصمیم جالبی گرفت: به‌جای اینکه هر یک از کارمندانش، به صورت جداگانه فکر کنند و تلاش کنند ایده‌ای خلاقانه به‌دست آورند، آنها را دور هم جمع کرد تا در کنار هم جلسه ایده‌پردازی خلاقانه برگزار کنند. نام آن فرد «الکس آزبورن» بود و روشی که ابداع کرد توفان فکری (Brainstorming)، توفان ذهنی یا بارش فکری نام گرفت! سال ١٩٤٨ «آزبورن» روش ابداعی‌اش را در کتابی به نام «قدرت خلاقیت شما» معرفی کرد. این تکنیک که احتمالا با آن آشنا هستید، چند گام ساده داشت. افراد دور هم جمع می‌شوند، ایده‌هایی را که در ارتباط با موضوع مورد بحث، به ذهنشان می‌رسد، طرح می‌کنند. از ایده‌های دیگران هم برای طرح ایده‌های جدید استفاده می‌کنند، هیچ‌کس هم حق ندارد از ایده‌ای انتقاد کند یا آن را مسخره کند. بیش از ٦٥ سال از آن زمان می‌گذرد و ما همچنان از توفان فکری استفاده می‌کنیم. این تکنیک، جزء تکنیک‌هایی است که در کشور ما نیز خیلی مشهور شده و اغلب افراد با آن آشنا هستند، اما در چند سال اخیر، تحقیقاتی انجام شده و نکاتی برای بهبود استفاده از این تکنیک طرح می‌شود. 

یکی از افرادی که روی بهبود این تکنیک کار کرده، استادی به نام «پل پاولوس» از دانشگاه تگزاس است. بر اساس نتایج تحقیقات و آزمایش‌های او، در توفان فکری نباید تنها یک ایده خشک‌وخالی را طرح کنیم، بلکه باید تلاش کنیم تا جایی که می‌شود ایده‌مان را شرح داده و توضیح دهیم. با همین نکته ساده ادعا می‌کند که تا چندده‌برابر، ایده‌های بهتر و متفاوت‌تری به دست می‌آید، اما آنچه از این هم جالب‌تر است، نتیجه آزمایش‌های استادی از دانشگاه نورث وسترن و همکارانش است که به‌تازگی (اکتبر ٢٠١٧) منتشر شده. آنها می‌گویند اگر قبل از شروع جلسه توفان فکری، هر یک از افراد، یک خاطره از خودشان تعریف کنند که آن اتفاق یا موقعیت، موجب شرمندگی یا خجالتشان بوده است، تا ٢٦ درصد ایده‌های بیشتر و تا ١٥ درصد ایده‌های متنوع‌تر به دست می‌آید! نتایج این‌گونه به دست آمد که افرادی را به آزمایش دعوت و آنها را به دو گروه تقسیم کردند و به گروه اول گفتند قبل از شروع جلسه توفان فکری، یک خاطره خجالت‌آور را که در شش ماه گذشته برایتان پیش آمده تعریف کنید و به گروه دوم گفتند که یک خاطره غرورآفرین را که در شش ماه گذشته برایتان پیش آمده تعریف کنید و بعد جلسه توفان فکری را برای کاربردهای جدید یک گیره کاغذ شروع کردند! آزمایش را برای گروه‌های دیگر و با موضوعات دیگر تکرار کردند. در آزمایش، دو شاخص تعداد ایده‌ها و تنوع ایده‌ها را سنجیدند. نتیجه جالبی که به دست آمد این بود که وقتی افراد قبل از شروع جلسه توفان فکری، به‌جای اینکه بادی در غبغب بیندازند و از افتخارات خود بگویند، از اشتباهات یا سوتی‌های خود بگویند، ایده‌های بسیار خلاقانه‌تر و بیشتری به ذهنشان می‌رسد! 
ما هم در بسیاری از جلسات یا دورهمی‌های شخصی، سازمانی یا کشورداری‌مان از این تکنیک بهره می‌بریم. اگر هم تابه‌حال استفاده نکرده‌ایم، از امروز می‌توانیم آن را تجربه کنیم. می‌توانیم از تصمیم‌گیری‌های خانوادگی‌مان؛ مثل حل مشکلات زندگی‌مان، تغییرات در خانه‌مان، تحقق آرزوهایمان یا تصمیم ایجاد یک کسب‌وکار جدید شروع کنیم. خواه اینکه تابه‌حال بارها از این تکنیک استفاده کرده باشیم یا اینکه دوست داریم برای اولین‌بار امتحانش کنیم، بهتر است چند نکته را برای بهبود بیشتر این روش در نظر بگیریم و در حد امکان آنها را اجرا کنیم. مخصوصا این نکته آخر را حتما امتحان کنیم و ببینیم آنچه می‌گویند درست است یا خیر؟! آیا خجالت و خلاقیت، این رابطه عجیب و جالب را دارند یا نه؟!

وحید شامخی. مشاور مدیریت استراتژیک

http://www.sharghdaily.ir/News/143935/%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%B9%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%D8%AE%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D9%88-%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C%D8%AA!-

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۰۹:۵۶

«بتهوون چون به وین رسید شهری را دید پر از موسیقی‌دانانی که با یکدیگر در رقابت هستند و به شخص تازه‌وارد چپ‌چپ نگاه‌می‌کنند؛ و در جوانِ از بُن آمده اثری از لطف و مهربانی نمی‌بینند. بتهوون کوتاه‌قد (۱۶۲‌سانتی‌متر‌)، چاق، سیه‌چرده و آبله‌رو بود؛ دندان‌های پیشین بالایی‌اش دندان‌های پایینی او‌را می‌پوشاند؛ بینی او پهن و مسطح بود و چشمانی عمیق و مبارز‌جو داشت. کلّه‌گِرد بود و کلاه‌گیس می‌گذاشت‌. قیافه وی طوری نبود که باعث محبوبیت او نزد مردم یا رقیبان شود... چهره‌اش گیرا و مطبوع‌نبود.

روزی فریاد‌زد خدایا‌! کسی‌که قیافه نحسی مثل من دارد چه عذابی می‌کشد!

... بتهوون در‌سال‌۱۸۰۹‌میلادی کنسرتو پیانوی شماره‌۵ (Piano Concerto No. 5) را ساخت‌. درمیان آثار او این اثر از همه محبوب‌تر است و زیبایی پایداری دارد که از‌آن هرگز خسته‌نمی‌شویم، هر‌قدر هم زیاد آن‌را شنیده باشیم. به‌طور وصف‌ناپذیری تحت‌تأثیر شادابی پرجوش، ابتکار نشاط‌انگیز، سر‌چشمه‌های فنا‌ناپذیر احساسات و نشاط آن قرار‌می‌گیریم. در‌این کنسرتو، مردی که پیروزمندانه از مصیبتی آشکار برخاسته قصیده‌ای در ستایش شادی می‌سراید که به‌مراتب تسکین‌دهنده‌تر از همه صداهای بلند همسرایان سمفونی نهم است». (جلد یازدهم تاریخ تمدن ویل‌دورانت).

این مطلب را از‌این جهت در ابتدای این مقاله آوردم که جوانان عزیز بدانند مردی با این سیما و صفات ظاهری و نیز ضعف حس‌شنوایی، در اندک مدتی آثار با عظمتی خلق‌کرد که در دنیای موسیقی کم نظیرند. در‌این‌صورت روا نیست جوان برومند ما، با ادعای اینکه چند جوش جوانی یا آکنه اعصابش را به‌هم‌ریخته، اعتماد‌به‌نفسش را از‌دست بدهد و به‌جای تقویت مهارت‌های اجتماعی و تفکر مثبت، ازتوجه به بیرون از خود و مطالعه و کارکردن گریزان شود. درهرشرایط می‌توان این اندرز سعدی را پذیرفت که:

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست

            ای برادر سیـــرت زیــبا بیـــار

آدمـی را عقــل بایـد در بــدن

           ورنه جان در کالبد دارد حمار

ذهن انسان یک راز است‌. ذهن همه‌چیز را کنترل‌می‌کند. اما انسان می‌تواند با روش‌های کنترل‌ذهن زندگی خود را دگرگون سازد. متأسفانه گاهی به فعالیت عالی ذهن توجه نمی‌شود و فرد از خلاقیت‌های هنری باز‌می‌ماند. به‌عقیده ویلیام‌جیمز (William James، ۱۸۴۲تا۱۹۱۰) فیلسوف، پزشک و روان‌پزشک آمریکایی و بنیانگذار مکتب پراگماتیسم، مغز‌انسان یک دینام هزار ولتی است که متأسفانه بیشتر‌از یک چراغ‌موشی از‌آن استفاده‌نمی‌کنند. انسان می‌تواند با تغییر ذهنیت خود، زندگی خود را تغییردهد.

پیش از‌این در مقاله‌هایی به اثر موسیقی کلاسیک بر ذهن و روان انسان اشاره‌کرده‌ام‌. موسیقی می‌تواند انگیزه‌ای برای تقویت روحیه و اعتماد‌به‌نفس فرد باشد. حتی صدای نی چوپانان گوسفندان را نیز آرام می‌سازد. مطالعه مستمر رفتار کسانی‌که روزانه ۲۰دقیقه به موسیقی مناسب گوش‌داده‌اند نشان‌داده است که پس‌از ۲‌ماه گوش‌دادن به موسیقی مورد‌نظر از تنیدگی آنها کاسته‌شده و آرامش و اعتماد‌به‌نفس چشمگیری کسب‌کرده‌اند‌. پژوهش‌های متعدد روان‌شناسان مراکز دانشگاهی، مانند دانشگاه مک‌گیل (Mc gill‌) که یکی‌از قدیمی‌ترین دانشگاه‌های کانادا است و نیز چندین دانشگاه مشهور دیگر، نشان‌داده است که موسیقی مناسب بر جسم و روان انسان اثر مشخص می‌گذارد و می‌تواند در مواردی اثر شفا‌بخشی داشته باشد. موسیقی مناسب می‌تواند با ایجاد تغییر در امواج مغزی، عملکرد سایر اعضای بدن را متعادل و هماهنگ سازد.  

موسیقی می‌تواند سطح استرس و تنیدگی را کاهش‌دهد و با کاهش تنیدگی آرامش ایجاد‌نماید. براساس این پژوهش‌ها، موسیقی آرام‌بخش می‌تواند برای ایجاد آرامش پیش‌از عمل‌جراحی، حتی مؤثرتر از داروی دیازپام باشد. این بررسی‌ها نشان‌داده است که انواعی از موسیقی‌کلاسیک می‌تواند سبب تولید و افزایش سطح سروتونین در مغز شود. براساس این یافته‌ها موسیقی مناسب می‌تواند با ایجاد نگرش مثبت در ذهن، از دلسردی و نا‌امیدی و اضطراب و افسردگی پیشگیری نماید. کمک به ایجاد خواب راحت و خوش‌بینی و ایجاد خلاقیت نیز می‌تواند از آثار موسیقی مناسب باشد. سروتونین (Serotonin)،به‌عنوان یکی‌از مهمترین انتقال‌دهنده‌ها و تعدیل‌کننده‌های عصبی، مولکولی در مغز است که به ‌یاخته‌های‌عصبی کمک می‌کند تا با یکدیگر ارتباط شیمیایی برقرارکرده و اطلاعات خود را با‌هم مبادله‌نمایند. این انتقال‌دهنده عصبی توسط نورون‌ها ترشح‌‌می‌شود و در دومرحله، به ‌کمک آنزیم۵ هیدروکسی‌تریپتوفان دکربوکسیلاز Decarboxylase از ۲تا۵‌هیدروکسیتریپتوفان و آن نیز با عمل آنزیم هیدروکسیلاز(Hydroxylase) از تریپتوفان موجود در غذاها سنتز‌می‌گردد و به‌وسیله پلاکت‌های‌خون به ‌بافت‌های مختلف بدن منتقل‌می‌شود. سروتونین براعمال مختلف بدن اثر می‌گذارد و در خوش‌خلقی و بد‌خلقی، غم‌و‌شادی، افسردگی و نشاط، خواب‌و بی‌خوابی، یادگیری و حافظه و آرامش و اضطراب و افسردگی نقش‌دارد. با کاهش سروتونین فرد خسته و افسرده می‌شود. به‌همین‌دلیل در درمان افسردگی نیز داروهایی کاربرد دارد که عمل برخی‌از آنها در مغز، مهار بازجذب سروتونین و نوراپی‌نفرین، با بلوک‌‌نمودن عملکرد انتقال‌دهنده‌های سروتونین و نوراپی‌نفرین است و سبب افزایش سطح مغزی سروتونین و نوراپی‌نفرین می‌شوند.

دانشمندانی که در‌باره چاکراهای بدن و فلسفه یوگا و اثر موسیقی بر ذهن انسان مطالعه‌کرده‌اند معتقدند که برخی‌از آثار موسیقی‌کلاسیک می‌تواند بر فعالیت چاکراها اثر مشخص و بارز بگذارد.

پیش از‌این در مقاله طب‌سنتی چین اشاره‌کردم که پرانا در پزشکی آیورودا (Ayurveda‌) مانند چی (Chi) در طب‌سنتی چین مایه‌زندگی، سلامتی و نشاط است و سطح آگاهی فرد به امواج این نیروها بستگی دارد. پرانا واژه‌ای سانسکریت است که به‌معنای نیروی حیاتی می‌باشد. متخصصان یوگا بر‌این‌باورند که پرانا یا همان انرژی حیاتی کیهانی که عامل هستی و بیداری انسان است از‌طریق نادی‌ها در بدن منتقل‌می‌شود. در جریان انرژی پرانا، پنج عنصر اصلی یعنی خاک، آب، آتش، هوا و فضا دخالت‌دارند و کارکردهای بدن با این پنج نیرو کنترل‌می‌شود‌. شبکه پرانیک بدن در مراکزی به‌نام چاکرا شکل‌می‌گیرند‌. چاکراها گرداب‌هایی هستند که پرانای کیهانی را به گردش در‌می‌آورند و توسط مجاری متعددی آن‌را در بدن توزیع‌می‌کنند. چاکرا نیز واژه‌ای سانسگریت به‌معنای چرخ است. به‌این‌ترتیب، چاکراها مراکزی از انرژی هستند که با حرکت چرخشی خود نیروی پرانا را درکالبدهای انرژی تنظیم‌می‌کنند. چاکراها، انرژی پرانایی را که از نادی‌ها عبورمی‌کند جذب‌نموده و توزیع و انتقال آن‌را تنظیم‌می‌‌نمایند. جهت و نحوه چرخش این گرداب‌ها در سلامتی و بیماری فرد اهمیت دارد.

هفت چاکرای اصلی در بدن انسان شناخته‌شده است. با‌توجه به این‌که در‌این‌مقاله اثر کنسرتو پیانو شماره ۵ بتهوون برای تعدیل چاکرای پنجم مورد بحث است‌، ناگزیر باید به‌نام چاکراها‌ی اصلی اشاره‌شود. چاکراهای اصلی بدن، که انرژی و آگاهی را انتقال‌می‌دهند عبارتند‌از:

مولاداهارا(Muladhara)، سوادهیستانا (Swadhisthana)، مانیپورا(Manipura)، برآناهاتا(Anahata)، ویشودها(Vishuddha)، آجنا(Ajna) و چاکرای ساهاسرارا(Sahasrara) از‌جمله ۷‌چاکرای اصلی بدن هستند. این چاکراها را به فارسی به‌نام چاکراهای‌ریشه‌(Root)، خاجی(Sacral)، شبکه‌خورشیدی‌(Solar plexus)‌، قلب(Heart)‌، گلو (Throat)‌، چشم سوم(Third eye) و تاج(Crown) می‌شناسند.

چاکراها را به‌شکل گل‌نیلوفر (لوتوس) نشان‌داده‌اند. تعداد گلبرگ‌های این گل در‌هر چاکرا متفاوت است، در‌واقع، وجود گلبرگ‌های متفاوت در گل‌های نیلوفر (نماد چاکراها) و نیز رنگ‌های مختلف این مراکز انرژی، آنها را از‌هم متمایز می‌کند. به‌این‌ترتیب نماد چاکرای اول یا چاکرای مولاداهارا، گل‌نیلوفری با چهار گلبرگ می‌باشد. چون این چاکرا با عنصر خاک (زمین) ارتباط دارد رنگ آن قرمز روشن است. سمبول چاکرای دوم‌، گل‌نیلوفری با شش گلبرگ می‌باشد و عنصر آن آب است. این چاکرا در امتداد استخوان خاجی (قاعده اندام تناسلی) قرار‌دارد و رنگ آن نارنجی یا شنگرفی است. مکان فیزیکی چاکرای مانی‌پورا، در بالا‌تنه مقابل ناف می‌باشد. رنگ این چاکرا، زرد است و سمبول آن گل‌نیلوفری با ده‌گلبرگ می‌باشد. عنصر چاکرای مانی‌پورا آتش است و از‌این‌رو مخزن گرما شناخته‌می‌شود. نماد چاکرای قلب یا آناهاتا که مرکز عشق و عشق ورزیدن است، گل نیلوفری با دوازده‌گلبرگ می‌باشد، عنصر این چاکرا هوا است و رنگ آن‌را سبز دانسته‌اند. چاکرای پنجم، مرکز تصفیه‌کننده است و جای آن در قاعده‌گردن‌ می‌باشد. سمبول این چاکرا، گل‌نیلوفری با شانزده‌گلبرگ است. عنصر چاکرای حلق فضا یا اتر می‌باشد. این چاکرا فعالیت غدّه‌تیروئید، ریه، گلو و تارهای‌صوتی را در کنترل خود دارد و رنگ آن آبی/نقره‌ای است. نماد چاکرای پیشانی، یا چاکرای آجنا، گل‌نیلوفری با نود‌و‌شش‌گلبرگ است. این چاکرا به‌عنوان چاکرای چشم سوم یا چاکرای گورو یا چاکرای رئیس نیز شناخته شده‌است، زیرا با غدّه هیپوفیز ارتباط دارد. این چاکرا با رنگ‌های نیلی‌/ ارغوانی مشخص‌می‌شود. چاکرای تاج، یا چاکرای ساهاسرا را، جایگاه اشراق و آگاهی ناب و روح متعالی است. این چاکرا در فرق‌سر جای دارد و رنگ آن سفید و بنفش است. سمبول چاکرای تاج‌گل نیلوفری با هزار‌گلبرگ (۹۶۰ ‌گلبرگ در تاج بیرونی) می‌باشد.

هفت چاکرای اصلی‌، یا هفت میدان انرژی هر‌یک قابلیّت ویژه‌ای دارد که بحث در‌باره آنها از حوصله این مقاله خارج است‌. البته علاوه‌بر هفت چاکرای اصلی، چاکراهای فرعی نیز شناخته‌شده‌اند‌.

پیش‌از‌این اشاره‌شد که ترس و اضطراب و نگرانی و تنیدگی تعادل دستگاه‌های بدن را مختل‌می‌نمایند. این عوامل سبب بسته‌شدن چاکراها می‌شوند و ذهن و تن فرد را با اختلالات مهمی روبرو می‌کنند. مطالعات انجام‌شده نشان‌داده است که انواعی از موسیقی کلاسیک و نیز موسیقی عصر جدید می‌تواند بر عملکرد تمام دستگاه‌ها و سیستم‌های بدن اثر‌بگذارد و آنها را به شکل هماهنگ‌تر فعال سازد. بر‌این‌اساس دانشمندان، برای باز‌کردن چاکراهای بسته‌شده روش‌هایی را پیشنهاد‌کرده‌اند‌. یکی‌از‌این روش‌ها برای بازکردن چاکرای مسدود‌شده استفاده‌از اصوات مناسب می‌باشد. اصوات مناسب می‌توانند با آزاد‌کردن انرژی طبیعی، دوباره هماهنگی لازم بین ذهن و بدن را به‌وجود‌آورند و سلامتی و آرامش را به فرد باز‌گردانند. در‌بین اصوات‌، موسیقی مناسب برای فعال‌کردن چاکراها نقش مهمی دارد. برای تنظیم فعالیت هرچاکرا و نیز باز‌کردن چاکرای مسدود‌شده موسیقی خاصی پیشنهاد شده‌است‌. در‌این‌مقاله ارتباط بین چاکرای پنجم و کنسرتو پیانو شماره‌۵ بتهوون مطرح است. چاکرای پنجم یا چاکرای ویشودها، به مثابه پلی‌بین چاکراها پایین‌تر و چاکرای تاج می‌باشد. بسته‌شدن این چاکرا می‌تواند اختلالات مهمی در ذهن و بدن فرد ایجاد‌نماید‌. قدرت بیان، ارتباط و الهام انسان به چاکرای گلو مربوط‌می‌شود. با مسدود‌شدن انرژی این چاکرا ارتباط بین ذهن و بدن مختل‌می‌گردد و تعادل احساسات و بیان آدمی به‌هم می‌خورد، ابراز وجود مشکل‌می‌شود و عملکرد روحی ناهماهنگ می‌گردد. یکی‌از راه‌های احیا‌کردن چاکرای پنجم استفاده‌از موسیقی مناسب است. پژوهش‌ها نشان‌داده است که  کنسرتو پیانو شماره‌5 بتهوون می‌تواند فعالیت کمتراز حد چاکرای پنجم را تصحیح نماید و با ایجاد تعادل و هماهنگی بین مراکز انرژی، به آرامش و خلاقیت فرد کمک‌کند. کارشناسانی که به اثر کنسرتو پیانو شماره ۵ بتهوون پرداخته‌اند معتقدند گوش‌دادن به‌این موسیقی کلاسیک می‌تواند فعالیت چاکرای پنجم را متعادل‌سازد و سبب ایجاد آرامش و در‌نتیجه مثبت‌گرایی و فعالیت و خلاقیت فرد گردد.

همان‌طور که اشاره‌شد موسیقی‌هایی که برای درمان و شفابخشی به‌کار گرفته شده‌اند همگی ریتم و پالس خاصی داشته‌اند‌. ریتم و ملودی موسیقی کلاسیک بر کارکرد مغز اثر‌می‌گذارد و با ایجاد اثر مثبت روی ذهن، توانایی مثبت‌اندیشی به فرد می‌دهد و بر قوه تخیل او می‌افزاید. در‌این‌میان موسیقی کلاسیک بیشترین تأثیر را دارد. این موسیقی می‌تواند ذهن را آرام‌کند و روند بهبودی بیماران را تسریع نماید. موسیقی مناسب می‌تواند نگرانی‌ها و تشویش‌ها را کاهش‌دهد و ذهن را آرام و راحت‌سازد‌. این موسیقی در فرآیند تفکر و یادگیری انسان نیز تأثیر دارد و گوش‌دادن به آن ذهن را آزاد‌می‌سازد و به فرد کمک‌می‌کند تا بتواند با رضایت خاطر و سرعت بیشتر و شکل مناسب‌تر کار خود‌را انجام‌دهد.

همانطور که پیش‌از‌این اشاره‌شد وقتی عاملی بتواند بر مغز‌انسان اثر بگذارد و سبب‌شود که مغز سروتونین تولید‌نماید، به انسان آرامش و نشاط دست‌می‌دهد. موسیقی مناسب کلاسیک و ریتم و ملودی آن سطح سروتونین تولیدی در مغز را افزایش‌می‌دهد و برحسب مقدار سروتونین تولیدشده، احساس‌خوشی ایجاد می‌کند و فرد می‌تواند با احساس نشاط و شادابی بر فعالیت جسمی خود بیافزاید. در‌عین‌حال تولید میزان مناسب سروتونین در مغز، چرخه‌خواب فرد را نیز طبیعی و منظم می‌سازد که در‌نتیجه سبب ایجاد آرامش و افزایش کارآیی مؤثر می‌گردد. ریتم موسیقی، ضربانات طبیعی بدن، مانند ضربان‌قلب یا امواج آلفای مغز را نیز تحریک‌می‌نماید. ملودی موسیقی یا تعداد اصواتی که به‌دنبال یکدیگر اجرا‌شده‌اند به مثابه جرقه‌های شتاب‌دهنده در مغز عمل‌می‌کند‌. چندین پژوهش‌ دانشگاهی نشان‌داده‌است که پس‌از شنیدن موسیقی کلاسیک‌، مقدار سروتونین تولید‌شده افزایش‌یافته و این افزایش سروتونین، پالس‌های اعصاب را برای برقراری حس شادمانی و رضایت و آرامش منتقل‌می‌کند. بنابراین سروتونین، به‌عنوان یکی‌از مهمترین انتقال‌دهنده‌ها و تعدیل‌کننده‌های عصبی به ‌یاخته‌های‌عصبی کمک‌می‌کند تا با‌یکدیگر ارتباط شیمیایی برقرارکرده و اطلاعات خود را با‌هم مبادله‌نمایند. در‌حالی‌که کاهش سروتونین سبب بروز اختلال درخواب، افسردگی‌، خشم و رفتارهای تهاجمی و ستیزه‌جویی می‌گردد. درواقع با کاهش سروتونین فرد خسته و افسرده می‌شود. به‌همین‌دلیل در درمان افسردگی نیز داروهایی کاربرد دارد که عمل برخی‌از آنها در مغز، مهار بازجذب سروتونین و نوراپی‌نفرین، با بلوک‌نمودن عملکرد انتقال‌دهنده‌های سروتونین و نوراپی‌نفرین است و سبب افزایش سطح مغزی سروتونین و نوراپی‌نفرین می‌شوند.  

سر‌انجام اینکه، لودویگ فان بتهوون (Ludwig van Beethoven) درسال ‌۱۷۷۰ میلادی در بُن آلمان به‌دنیا‌آمد و درسال ۱۸۲۷ در‌گذشت. بتهوون در‌سال ‌۱۷۹۲ میلادی از بُن آلمان به وین رفت‌. آثار بتهوون، که از سال‌۱۸۰۳تا۱۸۱۱ میلادی خلق‌شد عظمت و ژرفایی دارد که فراتر از آثار هر هنرمند دیگری در جهان شناخته شده‌است. در‌واقع کسی در زمانی به این کوتاهی، آثاری با این عظمت را خلق نکرده‌است‌.

کنسرتو پیانو شماره‌۵ بتهوون (معمولاً کنسرتوها را با اسم  ساز اصلی می‌شناسند) که در‌این‌‌مقاله موردبحث قرار‌گرفت از سه‌موومان ‌Movements (معمولاً کنسرتو‌۳ موومان دارد‌، موومان بخش کاملی از یک اثر بزرگتر موسیقی ـ مانند فصلی از یک کتاب‌ـ  است که خود آغاز و انجامی دارد‌) تشکیل شده‌است. این سه موومان عبارتند‌از‌:

 Allegro
 Adagio un poco moto
 Adagio un poco moto

که در مقاله دیگری همراه با بررسی نقش آثار موسیقی باخ در ایجاد آرامش به آنها اشاره‌می‌شود.
جهت شنیدن قطعه فوق به سایت هنرنامه‌امروز و کانال آن مراجعه فرمائید.

Site

www.honarnameh.com

Channel

l@honarnamemrooz

منبع : http://pezeshkyemrooz.com/Site/News/Detail.aspx?id=20113616490276

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۱۶:۳۵

١. زندگی خیلی وقت است شروع شده است.
در زندگی چیزی به نام دور آزمایشی وجود ندارد. تصمیمات شما سرنوشت ساز هستند و راهی برای برگشت و تصحیح آنها وجود ندارد.
٢. دوستان آنلاین شما دوستان واقعی نیستند.
متاسفانه حقیقت دارد. بسیاری از این دوستان اصلا اهمیتی برای مشکلات شما قایل نیستند و وقتی به کمک آنها نیاز دارید در دسترس نخواهند بود.
٣. هر عشقی به سرانجام نمی رسد.
آماده باشید که دلتان بشکند و غصه بخورید. سخت است اما واقعیت است.
٤. تحصیلات با گرفتن دیپلم به اتمام نمی رسد.
در دنیای امروز دانش حرف اول را می زند. اگر می خواهید عقب نیافتید باید به تحصیلاتتان ادامه بدهید.
٥. اعضا خانواده مهمترین آدم های زندگی شما هستند.
این ها تنها افرادی هستند که به شما اهمیت می دهند. رفتار خوبی با آنها داشته باشید و قدردان حمایت هایشان باشید.
٦. نقاط ضعف شما اهمیت ندارند.
نقاط ضعفتان را بپذیرید ولی نگران آنها نباشید. تنها نقاط قوت شما هستند که اهمیت دارند. روی آنها تمرکز کنید و آنها را پرورش دهید.
٧. هر کار با ارزشی زمانبر است.
٨.تمام فرصت های پیشرفت خارج از محدوده آسایش قرار دارند.
٩. روابط متزلزل ارزش حفظ و نگهداری را ندارند.
وقتتان را روی چیزهایی که نمی توانید تغییری در آنها ایجاد کنید تلف نکنید. از کنار آنها عبور کنید و به مسیرخود ادامه بدهید.
١٠. دنیا پر از بی عدالتی است.
در زندگی خود بارها و بارها با بی عدالتی روبرو خواهید شد. آمادگی لازم را داشته باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۲۰:۴۳

زین دو هزاران من (فرد) و ما (اجتماع) ای عجبا من (فردی)  چه منم ( فردی - اجتماعی ام ) مولوی

مستند "قضیه شکل اول، شکل دوم"

مستند «قضیه شکل اول، شکل دوم» توسط عباس کیارستمی در بحبوحه ی انقلاب ایران - سال 1358 - ساخته شد. از جمله مصاحبه شوندگان این فیلم: ابراهیم یزدی، کیانوری، خلخالی، اسقف آرداک مانوکیان، متین دفتری، نادر ابراهیمی، احترام برومند، قطب زاده و ... هستند. این مستند خرابکارانه تشخیص داده و ممنوع شد و هیچگاه به نمایش عمومی در نیامد. سال ۱۳۸۸در اینترنت برای عموم اکران شد.( از لینک پائین مستند را ببینید)

  فرد و اجتماع در نگاه نیچه و مارکس  ( http://www.ecololia.blogfa.com/post-71.aspx 

1-نیچه در واقع هر فرد را مسئول سرنوشت شخصی‌اش می‌داند (البته چنانکه گفتیم او مخاطبان خود را نخبگانی خاص با ظرفیت و توان ویژه‌ای برای «قوی» شدن می‌داند) و منظور از سرنوشت شخصی در اینجا، بیشتر شخصیت روحی- روانی و قوای فکری- دماغی نهایی فرد است، تا جایگاه و موقعیت اجتماعی. پس چندان عجیب نیست که نیچه نظری به اکثریت جامعه ندارد، چون ضعفا را در خور چنین مراتبی نمی‌داند و حتی بالعکس: آلوده بودن به «اخلاق ضعفا» را بدترین عامل بازدارنده برای «ابرمرد» شدن می‌انگارد. در نظر او سرنوشت مردم عادی اجتماع حائز اهمیت نیست و در واقع شایستگی آنها چیزی بیش از همان سرنوشت نکبت‌بارشان نیست. اهمیت اجتماع در آثار نیچه در حد یک مانع و سد بازدارنده و یا یک هوای مسموم و آلوده‌ساز است و البته در سوی مقابل در حکم فرصتی که در مواقع لزوم باید از آن به نفع رشد فردی استفاده کرد.

بنابراین نیچه مسیر «تعالی» را مسیری فردی و مبتنی بر خواست یا اراده‌ی خلل‌ناپذیر و هوش و خرد سرشار و البته تا حدی قوای درونی ذاتی یا موروثی می‌داند.

2-مارکس به تعالی فرد انسانی باور دارد و حتی تعالی (یا رشد یا هر چیز مشابه) را حق همه‌ی افراد انسانی می‌داند، اما بر این باور است که شرایط نامتوازن جامعه در طول تاریخ و به طور مشخص شرایط تبعیض آمیز نظام سرمایه‌داری در عصر خود او، زمینه‌های رشد فردی را از اکثریت جامعه سلب می‌کند. چون اکثریت جامعه به دلیل ساختار سلطه‌ی طبقاتی از حداقل‌های لازم برای برخورداری از آموزش و حتی درک متعادلی از فردیت خود محروم است. پس اخلاق ضعفا از نظر مارکس نیز نامطلوب است، اما از دیدگاه مارکس این اخلاق انتخاب آنان نیست، بلکه توسط مکانیزم‌های اقتصادی اجتماعی، در غالب جایگاه فرودستی به آنها تحمیل می‌شود و چرخه‌های تداوم آن مدام بازتولید می‌شود. در عوض زمینه‌ی «تعالی» فردی، تنها در اختیار اقلیتی قرار می‌گیرد که بنا به مجموعه‌ای از زمینه‌ها و بسترهای اجتماعی و پاره‌ای از تصادفات، در جایگاه طبقات مسلط قرار گرفته‌اند. پس حتی اگر آنها از این فرصت «تعالی» بهره جویند، «تعالی» آنها از شائبه‌ی آلودگی به دور نیست و در واقع شاید بتوان آن را نوع ویژه‌ای از پیشرفت شخصی نامید.

https://www.aparat.com/v/Kwupi/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%26quot%3B%D9%82%D8%B6%DB%8C%D9%87_%D8%B4%DA%A9%D9%84_%D8%A7%D9%88%D9%84%D8%8C_%D8%B4%DA%A9%D9%84_%D8%AF%D9%88%D9%85%26quot

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۹