پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

نود و نه بیشتر در تضاد با وحدت مطلق یعنی چیزی است که هنوز به کمال نرسیده است . همۀ ما مثَل گم شده ای را که برای صاحبش از 99 گوسفند دیگر عزیزتر بود ، می دانیم ( انجیل متی 12:18-13 ) . در سنت مسیحی 99 رتبه های فرشتگان تا وحدت خدا را نشان می دهد. همچنین اندیشه اسلامی در 99 نام زیبای خدا در اسلام وجود دارد. همۀ این نام ها به وحدت جامع نهفته در اسم اعظم  و جامع  اشاره دارد. در دوره های بعدی مسلمانان مفهوم 99 اسم پیامبر را پدید آوردند. کلیسای مسیحی قدیمی واژه آمین یونانی AMHN (1+40+8+50) را به شکل 99 می دانست ، اما در سنت اسلامی که آن واژه را به صورت «آمین»  می نویسند ، ارزش عددی آن برابر 101 است.

عد 99 را می توام به عنوان عددی محدود کننده به کار برد. شاعرانی ( مانند امرو القیس در عربستان قرن ششم)  99 بوسه به علاوه یک بوسۀ دیگر را طلب می کنند. همچنین قهرمان باستانی عرب شنفری عهد می بندند که 100 دشمن را بکشد ، اما خودش به دست نود ونهمین آنان کشته می شود. ولی تکه هایی از استخوان های شنفری قاتلش را مصدوم می کند و او هم می میرد و این گونه عد 100 کامل می شود .

منبع: کتاب راز اعداد نوشته آنه ماری شیمل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۵۵

« فیس بوک ظرف سه سال به سایت شمارۀ یک در زمینه سرگرمی تبدیل می شود»

« تغییر رژیم در کره شمالی طی دو سال آینده.»

«احتمال سقوط یورو»

«پروازهای فضایی کم هزینه تا سال 2025.»

« نبود نفت خام ظرف پانزده سال آینده.»

هر روز، کارشناسان با پیش بینی های شان ما را بمباران می کنند. اما آن ها چه قدر قابل اعتمادند؟ تا چند سال قبل کسی به خودش زحمت نمی داد این پیش بینی ها را بررسی کند تا این که فیلیپ تت لاک دست به کار شد. او در دوره ده ساله 28361 پیش بینی را از 284 نفر، که خود را متخصص می دانستند، ارزیابی کرد. نتیجه: متخصصان ، به لحاظ دقت، فقط اندکی بهتر از کسی که به صورت تصادفی پیش بینی می کند عمل کرده بودند و از بین آن ها، بدترین پیش بینی مربوط به نابودی و فروپاشی بود. برخی از این پیش گویان فروپاشی کانادا ، نیجریه ، چین،هند،اندونزی، افریقای جنوبی، بلژیک و اتحادیه اروپا را پیش بینی کرده بودند، در حالی که هیچ یک از این کشورها متلاشی نشدند.

جان کنت گالبریث ، اقتصاددان دانشگاه هاروارد،  نوشته است « دو نوع کارشناس پیش بینی داریم ، آن هایی که نمی دانند و آن هایی که نمی دانند که نمی دانند(جهل مرکب) .» این اظهار نظر او را به چهرۀ منفور در صنف خود تبدیل کرد . پیتر لینچ که مدیر سرمایه گذاری است، به شکل طعنه آمیزتری جمع بندی می کند « امریکا شصت هزار اقتصاددان دارد. خیلی از آن ها تمام وقت استخدام شده اند تا رکودهای اقتصادی و نرخ های سود را پیش بینی کنند و اگر می توانستند دوبار پست سرهم این کار را با موفقیت انجام بدهند، تا حالا همه شان میلیونر(میلیاردر فعلی) شده بودند... تا جایی که من می دانم، اکثرشان کماکان مشغول به کارند و حقوق خوبی دریافت می کنند که البته این باید چیزهایی را به ما ثابت کند.» این مربوط به ده سال قبل است. امروز امریکا می تواند سه برابر آن زمان اقتصاددان را استخدام کند، بدون تاثیر یا با حداقل تاثیر بر کیفیت پیش بینی ها شان.

مشکل این جاست که کارشناسان از آزادی عمل که عواقیب کمی برای شان به همراه دارد،لذت می برند. اگر شانس بیاورند، از هیاهوی تبلیغاتی ، پیشنهادهای مشاوره ای و قراردادهای انتشاراتی لذت می برند. اگر هم کاملا اشتباه پیش بینی کرده باشند، با هیچ جریمه ای مواجه نمی شوند. چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ از دست دادن وجهه. سناریو برد-برد عملا انها را تحریک می کند تا جایی که می توانند مدام پیش بینی می کنند. در واقع هر چه بیشتر پیش بینی کنند، تصادفا تعداد بیشتری از پیش بینی های شان درست از آب در می آید (طبق آمار و احتمالات) . در حالت ایده ال، آن ها باید مبلغی معادل مثلا هزار دلار به ازای هر پیش بینی به صندوقی بنام صندوق پیش بینی بپردازند. اگر پیش بینی کارشناس درست باشد، پولش را با سود پس بگیرد. اگر هم پیش بینی اش غلط باشد،پولش به موسسه خیریه می رسد.

خب، چه چیزی قابل پیش بینی است و چه چیزی پیش بینی نشدنی؟ بعضی چیزها واقعا ساده اند. برای مثال ، من تخمینی دارم از این که در طول سال چند کیلو به وزنم اضافه می شود، اما هر چه سیستم پیچیده تر و بازۀ زمانی وسیع تر باشد، چشم انداز آینده مبهم تر خواهد شد. تقریبا نمی توان میزان افزایش دمای زمین، قیمت نفت یا نرخ ارز را پیش بینی کرد. اختراعات هم اصلا قابل پبیش بینی نیستند، چون اگر می دانستیم چه تکنولوژی ای در اینده قرار است اختراع کنیم، تا حالا کرده بودیم.

بنابراین وقتی با یک پیش بینی مواجه می شوید ، نگاه تان انتقادی باشد. هر وقت به پیش بینی یک نفر گوش می دهم، عمدا لبخند می زنم ، مهم نیست چه قدر این کار ناراحت کننده باشد. سپس از خودم دو سوال می کنم، اول ، کارشناس چه انگزه ای داشته؟ اگر حقوق بگیر باشد، ممکن است شلغش را در صورت اشتباه بودن پیش بینی اش از دست بدهد؟ دیگر اینکه  پیش بینی کننده به توجه رسانه ها اتکا دارد و بنابرین به شکلی قابل پیش بینی پیش گویی هایش هیجان انگیزند. دوم ، نرخ موفقیتش   چه میزان است؟ در طول پنج سال قبل چند بار پیش بینی کرده؟ از بین ان ها چندتا درست بودند. و چند تا غلط؟ این اطلاعات مهم اند، اما اغلب گزارش نمی شوند. به رسانه ها التماس می کنم : لطفا بدون اعلام پیشینه کارشناس هیچ پیش بینی را منتشر نکنید.

در نهایت- چون کاملا مناسب این بحث است- نقل قولی از تونی بلر نخست وزیر سابق بریتانیا ، می آورم « من پیش بینی نمی کنم ، هرگز نکرده ام و هرگز نخواهم کرد.»

منبع : کتاب هنر شفاف اندیشیدن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۰۲

یاد استاد ایرج افشار را در سالروز درگذشتشان (هجدهم اسفند) گرامی می‌داریم.

عمل کردن به سخنان حکمت‌آمیز در گام نخست در گرو فهمِ آن سخنان است. پس از فهم نیز کار به پایان نمی‌رسد و تازه آغاز راه است؛ زیرا هم باید ظرفیت و قابلیت و توانایی عمل کردن بدان سخن در آدمی باشد یا به‌تدریج پدید آید و هم علاقه، عزم و اراده و همت و تلاش برای عملی کردن آن. از همین‌روست که با وجود آنکه تمام رازهای خوشبختی بر بشر آشکار است گروه اندکی به‌واقع خوشبخت می‌زیند. همواره هم باید به شیوه‌های گوناگون و زبان‌های مختلف حکمت‌ها را بازگفت تا شاید یکی از آن بیان‌ها با طبعی از طبایع رنگارنگ مردمان سازگار افتد و بر آن اثری نهد. یکی از شگرف‌ترین سخنانی که در زندگی‌ام شنیده‌ام این بیت حضرت مولاناست:
... وان را که مدد از اندرون است
زین عالمِ بی‌مدد نترسد
او می‌داند که عالم به ما مددی نمی‌رساند. عالم (که منظور از آن هم چرخ فلک تواند بود و هم عالمیان و آدمیان) همواره ما را در هجوم رنج‌های گوناگون از بیماری و درد جسمی گرفته تا بلایای طبیعی و جنگ و فقر و تبعیض و ظلم و... قرار می‌دهد. اما نباید از این عالم بی‌مدد ترسید. چرا؟ چون مدد راستین نه از بیرون، که از درون آدمی می‌آید. در قرائت عمقی دین و عرفان، آنچه دینورزان و نیز عارفان در «خدا» و «غیب» می‌جویند همان است که از درون می‌آید. خدا یا به زبان دیگر غیب، بی‌گمان «عالم بی‌مدد» نیست. چیزی است که دیده نمی‌شود و آن همان نیرویی است که از درون آدمی می‌جوشد و به او میل بقا و تعالی می‌بخشد. مولانا از درون مدد می‌جوید و سرشار از شور و شادی، در برابر عالم بی‌مدد می‌ایستد و هرگز سر خم نمی‌کند و خم به ابرو نمی‌آورد. به همین یک حکمت عمل کردن زندگی را یکسره دیگرگونه می‌کند؛ اما کو «فهم درست» و پس از آن کو «عزم درست».
من هم سال‌ها شعر حضرت مولانا را می‌خواندم و لذت می‌بردم و بدان سرخوش بودم؛ ولی به کنه آن پی نبرده بودم تا آنکه روزی در دیدار با استاد ایرج افشار از او پرسیدم: «استاد شما انسانی خستگی‌ناپذیرید و در زندگی یک دم از پا ننشسته‌اید، هرچند گاه با کارشکنی‌ها و دشمنی‌های بسیار مواجه بوده‌اید، اما تمام این‌ها انگار شما را بیشتر تحریک و تشویق کرده است. امید شما از کجا می‌آید؟ قدرت شما از کجا سرچشمه گرفته است؟». آن بزرگِ بی‌جانشین به روش همیشگی‌اش کوتاه و فشرده، بی‌مقدمه و مؤخره، پاسخ داد: «از خودم».
و اینجا بود که حس کردم حرف مولانا را به عالم عمل نیز می‌توان آورد و آن بیت او تنها یک سخن زیبا نیست.
در این روزهای سخت که عالم بی‌مدد، تمام ساز و عدّت خود را برای از پا درآوردن ما جمع کرده ناامید شدن طبیعی‌ترین واکنش است؛ ولی کاش بشود امید را از درون خود بجوییم و زین عالم بی‌مدد نترسیم.

نوشته‌های مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایران‌زمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۱۰

حق نشر عکسISNA

محمدرضا لطفی آهنگساز، ردیف‌دان، نوازنده تار و سه‌تار و چند ساز دیگر از جمله نوابغ تاریخ موسیقی معاصر ایران بود که در هر زمینه‌ای گام نهاد، تاثیرات فراوانی بر جای گذاشت.

او نوازنده‌ای چیره‌دست بود، بداهه‌پردازی قهار و آهنگسازی با ملودی‌های بکر و درخشان. در این نوشته از برخی قطعات و تصانیف‌ او ،که در ضمیر و خاطره جمعی ایرانیان ماندگار شده است، یاد می‌کنیم.

"داروگ" فصلی تازه در تلفیق موسیقی سنتی با شعرنیمایی

تا پیش از عرضه تصنیف-ترانه "داروگ" در سال‌های اولیه دهه پنجاه با تنظیم فرهاد فخرالدینی و صدای محمدرضا شجریان، کمتر موزیسینی به سراغ شعر نو رفته بود.

محمدرضا لطفی از پیشگامان این عرصه بود که با انتخاب آواز دشتی بر شعر معروف نیما یوشیج گامی مهم در این مسیر برداشت. فضای به کار برده در این اثر تلفیقی از دریافت‌های لطفی از فضاهای آوازی موسیقی سنتی است که به خوبی در چارچوب شعر نیما نشست و آن را به یکی از ماندگارترین آثار در زمینه تلفیق موسیقی سنتی با شعر نو تبدیل کرد. تنظیم زیبا و حسی فرهاد فخرالدینی از این اثر به همراه صدای آماده و پابه کار محمدرضا شجریان و البته ذهن جوان و بکر محمدرضا لطفی در انتخاب ملودی‌های دلنشین و متفاوت با جریان رسمی موسیقی گل‌ها، اثری آفرید که هنوز به عنوان یکی از موفق‌ترین تلفیق‌های موسیقی سنتی با شعر نو از آن یاد می‌شود.

شب نورد؛ اثری به یاد انقلاب و شهدای (در متن اصلی گشته شدگان) آن

روزهای توفانی قبل از انقلاب و اوایل انقلاب هر هنرمندی را به شور و تپش وا می داشت- به خصوص محمدرضا لطفی و جمع چاووش که بعد از حادثه ۱۷ شهریور عملا به جمع مخالفان شاه پیوسته بودند.

در فضاهای آتش و خون سال های اول انقلاب لطفی زخمی و خون آلود ملودی تصنیف "شب نورد" را می سازد. اگر چه "شب نورد" در مایه دشتی ساخته شده است، اما همانند قطعه "ای ایران" خالقی روحی حماسی و رزمی در آن بروز و ظهور دارد.

ملودی روان و سادهٰ اما بکر و نوست و در کنار آن برخی ابتکارات در تلفیق شعر و موسیقی چفت و بست محکمی به کار داده است که از جمله آنها بخش آخر این قطعه است. آنجا که شجریان شعر "بزن شیپور صبح روشنایی" را می خواند و لطفی با به کارگیری نی به جای شیپور همان فضا را برای شنونده تداعی کرده است.

صدای شجریان در این قطعه هم همانند سایر قطعات آماده، زلال و بی خط و خش است.

سپیده؛ نخستین قطعه‌ای که از صدای بعد از انقلاب پخش شد

سرود- تصنیف "سپیده" را باید معروفترین اثر محمدرضا لطفی لقب داد- قطعه‌ای که با صدای محمدرضا شجریان و شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) در همان روزهای نخست انقلاب ساخته و آنچنان که لطفی در یادداشتی خاطرنشان کرده است"خود آن را شب پیروزی انقلاب ایران به رادیو برد و آن را پخش کرد "این قطعه در دستگاه ماهور ساخته و ابتدا در آلبوم "چاووش ۶ " با صدای شجریان عرضه شد.

اما در سال‌های میانی دهه هشتاد که محمدرضا شجریان نسبت به انتشار این اثر با صدای خود از تلویزیون اعتراض کرد، لطفی به عنوان آهنگساز اثر آن را در کنسرتی با صدای محمد معتمدی اجرا و در قالب آلبومی تصویری منتشر کرد.

چه این تصنیف و چه پیش‌درآمد منحصر به فردی که لطفی در دستگاه ماهور ساخت و البته همنوازی تار او با آواز شجریان ترکیبی منسجم و ماندگار از اثری شور‌آفرین را در اذهان مخاطبان ایجاد کرد.

آواز ابوعطا در سفارت آلمان

سال ۱۳۵۹ محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی در سفارت آلمان به اجرایی در آواز ابوعطا پرداختند که از جمله کارهای مشترک درخشان این دو تن به شمار می رود. اجرایی که به اعتقاد پرویز مشکاتیان "بهترین کار لطفی است. آن اجرا یکی از زیباترین ابوعطاهای ایرانی است. شجریان بعد از آن آواز زیباتر دارد اما لطفی کار باشکوه تر از آن ندارد."

اجرا روی شعری از حافظ با مطلع "در نظر بازی ما بی خبران حیرانند" انجام شد و در انتها تصنیف معروف "بهار دلکش" درویشخان با شعری از ملک الشعرای بهار اجرا شد تا یک بداهه نوازی و بداهه خوانی ناب شکل بگیرد.

این اثر در همان یکی دو ماه بعد از اجرا به شکل خصوصی دست به دست شد و اهلش آن را گوش کردند تا اینکه اوایل دهه هفتاد شرکت موسیقی زیر نظر آقای شجریان آن را با عنوان "عشق داند" به بازار موسیقی عرضه کرد.

یاد درویشخان و اجرای حماسی تصنیف 'ز من نگارم'

حق نشر عکسNCRDT
Image captionاز راست: محمدرضاشجریان، محمدرضا لطفی و ناصر فرهنگ فر در جشن هنر شیراز

تا پیش از اجرا و انتشار آلبوم "به یاد درویشخان" کمتر کسی سه‌تار نوازی لطفی را شنیده بود. او همچنان که هوشنگ ابتهاج سایه در خاطراتش نقل کرد، همه گاه به دنبال این بود که تصویری تازه از این ساز ارائه دهد و این آلبوم چنین فرصتی را فراهم کرد تا لطفی سه تاری متفاوت بنوازد.

روزهای تلخ سال‌های ابتدایی دهه شصت (به خصوص برای اهالی موسیقی) و زندان رفتن برخی از دوستان لطفی را به سمت این ساز کشاند که در تعریف آن گفته‌اند برای یک تن کم و برای دو تن زیاد است.

نوع نواخت این اثر و انتخاب اشعاری که تنهایی و درد و غربت آن سال‌ها را به خوبی و با زبان بی‌زبانی در قالب سه تار و تنبک انعکاس می‌داد انعکاسی مطلوب به اثر در میان مخاطبان داد.

البته دو دانگ صدای محزون و غمزده لطفی که برای نخستین بار در منظری عمومی می‌خواند، اثری خلق کرد که هنوز که هنوز است شنیدنی و خاطره انگیز است.

تصنیف "ز من نگارم" این آلبوم را نصرالله ناصح‌پور خواند که آن سال‌ها دوستی و رفاقتی ویژه با لطفی داشت. صدایی آماده و هیبت‌شکن که بعدها و با سفر لطفی تنها به آموزش ردیف و آواز به شاگردان منحصر شد.

کاروان شهید؛ تصنیفی با مقدمه‌ای شکوهمند

حق نشر عکسNCRDT

آغازین روزهای جنگ ایران و عراق مصادف می‌شود با کشته‌شدن یکی از نزدیکان و دوستان باوفای شهرام ناظری. او سر‌اسیمه از تهران به کرمانشاه می‌رود تا در تشییع جنازه دوست و فامیل نزدیکش شرکت جوید.

هنگام تشیع پیکر ملودی‌هایی بر ذهن ناظری جوان می‌نشیند که بعد از آمدن به تهران آن را در نشستی مشترک با لطفی و سایه طرح می‌کند. همان جا ایده ساخت تصنیف "کاروان شهید" جان می‌گیرد.

لطفی مقدمه‌ای زیبا و دلنشین در آواز شوشتری برای آن می‌نویسد و کار در فرصتی کوتاه تبدیل می‌شود به تصنیفی شنیدنی که بعدها به عنوان بهترین تصنیف جنگ از آن یاد می‌شود.

این تصنیف به همراه قطعه‌ ضربی که لطفی برای آواز کار می‌نویسد در آلبوم " هشت" منتشر می‌شود. اثری که هم غم را در آن می‌توان دید و هم بهجت و سروری درونی و پرتاثیر. لطفی در قطعه ضربی این اثر از ریتم‌هایی بهره برد که تا پیش از او در موسیقی سنتی معاصر کمتر مورد استفاده قرار گرفته بود.

یاد قمر و صدای اخوان

هنوز صدای بانوان ممنوع نشده بود که لطفی جوان با صدای بانویی مواجه می‌شود که به گفته خودش در صورت اولیه‌اش بکر و منحصر به فرد بود.

هنگامه اخوان که از شاگردان ادیب خوانساری بود، حنجره و صدایی داشت بسیار شبیه قمرالملوک وزیری و همین نکته لطفی را به این صرافت می اندازد تا با او اثری را به یاد قمر اجرا کند.

حاصل این همکاری که سهم لطفی در گرفتن آوازی شسته رفته و منطبق با متر و لحن صدای آواز قمر از اخوان بلاتردید است، اثری شد که در کارنامه کاری هنگامه اخوان در اوج قرار دارد.

این اثر ابتدا در آلبوم "چاووش ۴" منتشر شد، اما ممنوعیت صدای بانوان سبب شد تا این اثر نیز حذف و تنها در آرشیو های شخصی بتوان یافتش. تکنوازی لطفی در نواختن چهارمضراب ها و نیز جواب آواز از نوازنده ای شش دانگ و آماده خبر می دهد. مضراب ها شفاف و شمرده با ریزهای پر و چپ و راست های منظم با سرعتی کم نظیر که سخت تحت تاثیرنواختن استادش علی اکبر خان شهنازی است.

یاد طاهرزاده و صدای تعریف

بخشی از فعالیت‌های محمدرضا لطفی احیا و بازسازی آثار گذشتگان بود.

او جوانان مستعد و جویای نام را انتخاب و بلکه شکار می‌کرد و با تمریناتی طاقت‌فرسا و سر و کله‌زدن‌های نفس‌گیر آثار آوازی و سازی گذشته را احیا و با کیفیتی بالا منتشر می‌کرد.

از جمله این افراد صدیق تعریف بود. لطفی با انتخاب آوازی دشوار و پرتحریر از سید حسین طاهرزاده در مایه سه‌گاه با مطلع شعر "غلام نرگس مست تو تاجدارانند" و البته همراهی تار خود با آواز تعریف جوان یکی از مدرسی ترین آلبوم‌های موسیقی آوازی را منتشر کرد. او بعدها و در دهه هشتاد که گروه بازسازی شیدا را شکل داد، همین تجربه را با آوازخوانان جوان دیگری هم شکل داد.

"ای عاشقان" اثری در هجرت و بازخوانی در ایران

حق نشر عکسNCRDT

سفر و هجرت ناخواسته لطفی به دیار غرب او را در فضایی متفاوت قرار داد.

دیگر از آن جمع همدل چاووش خبری نبود، اگرچه او این آزادی واختیار را داشت که با صدای خواننده گان زن اثر منتشر کند که از جمله این ها آلبومی در نغمه اصفهان با زویا ثابت بود.

تصنیف با ریتم لنگ "ای عاشقان، ای عاشقان " که شعر آن سروده ابتهاج (سایه) است از جمله این آثار بود که هم اسباب تقلید بسیاری شد و هم آنکه بعدها توسط لطفی و نیز محمد معتمدی بازخوانی شد.

ملودی روان و شعر آشنای سایه به سرعت در ذهن و ضمیر علاقه مندان کارهای لطفی و موسیقی سنتی نشست و کاست آن به شکل خصوصی در ایران تکثیر شد.

در این آلبوم بیش از آنکه صدای زویا مطرح باشد، ریتم و ملودی به همراه یکی از چهارمضراب های دلنشین بود که کار را جلوه ای دیگر بخشید.

آخرین اجرای شجریان و لطفی

از سال ۵۴ که لطفی و شجریان در کنار تمبک ناصر فرهنگ فر به اجرایی خیره کننده از دستگاه راست پنجگاه پرداختند تا سال ۷۳ درپاریس سه دهه گذشته بود.

بسیاری را گمان بر این بود که لطفی و شجریان بعد از مشکلاتی که در جریان جدایی چاووش پیش آمد همکاری نخواهند کرد، اما دست تقدیر این دو را در اوایل دهه هفتاد کنار هم نشاند تا یکی از آخرین همکاری های این دوتن شکل بگیرد حاصل کار آلبومی شد با عنوان "چشمه نوش" که بداهه نوازی و بداهه خوانی درخشانی ثبت و ضبط شد.

این آلبوم را باید یکی از آوازی ترین آلبوم های شجریان نام نهاد که به گفته محمدرضا لطفی بعد از دو هفته تمرین فشرده اجرا شد. از عادات لطفی بودکه هنگام اجرای آواز با یک خواننده حتما چند مدتی با او همنشینی داشته باشد و ساز و آواز همدیگر را مزه مزه کنند تا گیر و گرفت های کار آشکار و در نهایت به یک تالیف و تلائمی با یکدیگر برسند.

این اتفاق در این آلبوم رخ داد و حاصل اثری ماندگار شد که به گنجینه همکاری این دو بزرگ موسیقی اضافه شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۴۳

1- یکی به نعل یکی به میخ؟!

فیلم‌هایی مثل طاعون در فضای مجازی منتشر می‌شود که عده‌ای برای نشان دادن ایمان خود ضریح حرم‌ها را لیس می‌زنند.
 از دیگرسو در همین فضای مجازی عده‌ای نیز هستند که به دستاویز اعمال چندش‌آور جماعت لیسندگان و کلپتره‌های پدر طب اسلامی و یاوه‌های فلان مداح و آخوند، اساساً به اعتقادات مذهبی مردم توهین می‌کنند و اصل ایمان و توکل و توسل را مسخره می‌کنند؛ انگارنه‌انگار که بخش بزرگی از مردم ایران هم باورهای دینی خود را دارند و هم معقول و محترم و معتدل هستند و هم به توصیه‌های پزشکان متخصص عمل می‌کنند. انگارنه‌انگار که می‌توان متدیّن و مؤمن بود و لیسنده نبود و می‌توان به هیچ دین و مذهبی باور نداشت اما عقاید و اعتقادات مذهبی مردم را مسخره نکرد و موجب رنجش آنها نشد. سخن از تمسخر و طعنه است نه نقد و تحقیق.
   این دو گروه افراطی دو روی یک سکه هستند. هر دو مضر و خطرناک هستند. اظهار بیزاری یک فرد از هر دو دسته به معنای یکی به نعل و یکی به میخ زدن نیست بلکه حرمت گذاشتن به عقل و اعتدال و حریت است. من از آن کسی که چشم خود را می‌بندد و دهان خود را می‌گشاید و  اعتقادات مذهبی مردم را مسخره می‌کند به همان اندازه می‌ترسم که از آیت‌الله پدر طب اسلامی و قوم لیسنده. از یاد نبریم دو قطب افراطی از اعمال افراطی دشمن خود تغذیه می‌کنند و به تندروی‌ خود مشروعیت می‌بخشند و صداهای معتدل را به محاق می‌برند. باید بازی افراطیون را به‌هم‌ زد و نباید گذاشت دو به دست آنها بیفتد. از های‌وهوی آنها نباید هراس داشت و کار خود را باید کرد. (  مطلب بالا از تلگرام آقای میلاد عظیمی می بشد)

2- مولوی در مثنوی سروده:

از خدا می‌خواه تا زین نکته‌ها

در نلغزی و رسی در منتها

زانک از قرآن بسی گمره شدند

زان رسن (ریسمان) قومی درون چَه (چاه)  شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود (نافرمان، ستیزنده)

چون ترا سودای (اندیشه) سربالا(تعالی و ارتقا)  نبود

از نظر مولوی قرآن ( رسن ) وسیله است می توانی به درون چاه بیفتی  و یا از چاه بیرون بیایی . البته تمام وسایل از ساده ترین تا پیچیده ترین و نیز همه علوم  وسیله اند . خیر و شر بودنشان بستگی به نوع استفاده دارد . مثلا از هواپیما هم در حمل و نقل و هم در جنگ برای کشتار مردم استفاده می شود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۵۹

ترس اساساً یک واکنش عادی انسان ها هنگام مواجهه با خطر است. این واکنش هدف  محافظتی دارد. هنگام مواجهه با خطر، سیستم عصبی  با ترشح هورمون  انسان را آماده« مبارزه یا فرار »  می سازد تا در برابر تهدید، مبارزه یا فرار کند. 

اما فوبیا یا هراس، ترسی غیر منطقی است که فرد نسبت به خطرات غیر واقعی و غیر منطقی احساس می کند. مثل ترس از محیط های باز یا بسته، ترس از حیوانات بی  آزار و… هراس یا فوبیا ترسی بیمارگونه است که عملکرد فرد را در زمینه های  مختلف محدود می کند. برای مثال فردی که از گربه می ترسد بیرون نمی رود مبادا با  گربه ای رو به رو شود.

همانطور که از این تعاریف بر می آید این دو متفاوت هستند. یکی واکنشی بیمارگونه و دیگری واکنشی طبیعی است. مثلا کسی می گوید: من فوبیای رانندگی دارم، وقتی  رانندگی می کنم خیلی می ترسم که مبادا تصادف کنم. به این جمله توجه کنید. فرد  ادعا می کند فوبیای رانندگی دارد ولی به هرحال رانندگی می کند. این ماهیت ترس  است نه فوبیا. وقتی فرد از رانندگی و یا از شنا کردن و یا … می ترسد، به هرحال آن  را انجام می دهد. ترسش را با تمام وجود حس می کند ولی کاری که می خواهد را  انجام می دهد. اما زمانی که کسی فوبیای رانندگی و یا هرچیز دیگر دارد، اصلا تن به  انجام آن نمی دهد. با این مثال حتما متوجه تفاوت بین فوبیا و ترس شده اید.
فوبیا ها در دسته اختلالات اضطرابی دسته بندی شده و بسیار شایع هستند.

مولوی  این دو را بخوبی در شعر سروده :

عقل جزوی آفتش وهمست و ظن

زانک در ظلمات شد او را وطن

بر زمین گر نیم گز راهی بود

آدمی بی وهم آمن می‌رود

بر سر دیوار عالی (بلند) گر روی

گر دو گز عرضش بود کژ(کج) می‌شوی

بلک (بلکه) می‌افتی ز لرزهٔ دل به وهم

ترس وهمی را نکو بنگر بفهم

گز: واحد طول د قدیم به اندازه فاصله آرنج تا نوک انگشتان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۱۱

ALARA یک اصل و یک واژهٔ اختصار یافته در مهندسی هسته ای، رادیوبیولوژی و فیزیک بهداشت است.

ALARA مخفف As Low As Reasonably Achievable می‌باشد (آنقدر کم که منطقا دست‌یافتنی باشد)، و مفهوم «هر چه کمتر موجه شدنی»، و لذا معنی عوامل اجتماعی و اقتصادی که باید برای حفاظت در برابر تشعشع مد نظر قرار گیرند را میرساند.

اگرچه این اصل در مهندسی هسته ای و رادلوبیولوژی تعریف شده ، اما

بطور مستقیم و غیر مستقیم در سایر رشته نیز کاریرد دارد. مثلا در مهندسی عمران برای ساختن پلی که قرار است فقط برای عابر پیاده باشد به اندازه پلی که برای عبور وسایل نقلیه سنگین است هزینه و مصالح ساختمانی استفاده نمی شود . در خانواده هم همینطور باید باشد. برای بندرت پیش می آید که کسی مواد شوینده یک سال خود را انبار کند . در معنی فارسی  این اصل «هر چه کمتر موجه شدنی» بحث بر سر لغت «کمتر» است . یعنی چقدر کمتر؟ مثلا در ویروس کرونا رفت و آمد و تجمع کمتر باید « موجه شدنی» باشد . یعنی نمی شود بعلت تماس کمتر مراکز بهداشتی درمانی و صنایع در خدمت سلامت مردم را تعطیل نمود ،با رعایت مسائل بهداشتی باید فعال باشند . در غیر اینصورت از آنطرف بام خواهیم افتاد. اما می توان کارهای درجه دوم و درجات پائین را برای روزهای دیگر برنامه ریزی نمود

توصیه های پزشکی را جدی بگیریم . هر چه ابتلا به این بیماری کمتر باشد ، مراکز درمانی بهتر می توانند خدمت ارائه نمایند.

در تصویر هم می توان لغت را با توصیه پزشکان درباره کرونا توضیح داد
Time به معنی زمان هر چه مدت بیشتری در مکان های آلوده باشیم ، احتمال( توجه بفرمائید احتمال نه صد در صد) واگیری بیشتر است (رابطه مستقیم دارد)
Distance یعنی فاصله از بیمار هرچه بیشتر باشد احتمال واگیری کمتر ( رابطه معکوس دارد)
Shied محافظ یا همان ماسک

با آرزوی موفقیت و سلامتی برای کادر بهداشتی درمانی کشورم . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۴۰

بدبینی چیست؟( به لاتین pessimist )

من که بر درد حریصم چه کنم درمان را (سعدی)

درک  منفی و دلسرد کننده، ناامید و مأیوس از وقایع و اتفاقات؛ منفعل بودن و به دنبال مقصر گشتن، تصویر سازی طولانی مدت و غیرواقع بینانه از شکست، اعتماد به نفس پایین همراه با گفتگوی درونی یا بیرونی منفی که اوضاع را بدتر هم می کند.

خوش بینی چیست؟(به لاتین: pessimus)

مرغ آبیست(مرغابی)  چه اندیشه کند طوفان را (سعدی)

اعتقاد به اینکه علی رغم مشکلات و سختی های موجود، اتفاق های خوبی در راه است. خوش بینی دقیقاً نقطه مقابل بدبینی است. همه ما افرادی را دیده ایم که چگونه با تلاش و خوشحالی بر چالش ها غلبه می کنند. افراد خوش بین از موقعیت های سخت برای توانمندشدن در مقابله با مشکلات و حل آنها استفاده می کنند. متأسفانه خوش بینی همیشه برای حل مشکلات کافی نیست. اما تفاوت در اینجاست که فرد خوش بین هنگام مواجه با شکست آن را موقتی در نظر گرفته و ناتوانی اش را بابت چنین شرایط و موقعیتی، مقطعی می داند و آنرا به همه مسائل تعمیم نمی دهد.

آن به در می‌رود از باغ به دلتنگی و داغ

وین به بازوی فرح می‌شکند زندان را (سعدی)

مولوی گفته:

گر تو باشی تنگ‌دل از ملحمه ( فتنه، شورش)

تنگ بینی جمله دنیا را همه

ور تو خوش باشی به کام دوستان

این جهان بنمایدت چون گلستان

ای بسا کس رفته تا شام و عراق

او ندیده هیچ جز کفر و نفاق

وی بسا کس رفته تا هند و هری(هرات)

او ندیده جز مگر بیع و شری( خرید و فروش)

وی بسا کس رفته ترکستان و چین

او ندیده هیچ جز مکر و کمین

خلاصه می کند که آدم افسرده را به بهشت هم ببری آن را زشت می بیند

گر بود فردوس و انهار بهشت

چون فسردهٔ یک صفت شد ، گشت زشت

( که خوانده می شود: چون فسردهٔ یک صفت شد .  گشت زشت ،گر بود فردوس و انهار بهشت)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۵۷

معانی نمادین ( سمبولیک) آتش فراوان است. آتش پالایش دهنده است، آتش همه آلودگی ها را  پاک و مطهر میسازد، حتی گناهکاران با آتش پاک می شوند .آتش کثرت را به وحدت می رساند، همه چیز در آتش به یک چیز بدل می شود .آتش مورد احترام بسیاری از اقوام  پیش از مسیحیت بوده و جدای از آیین میتراییسم و فرقه های گنوسی ملل دیگری نیز آن را می ستودند. حتی آیینی آلمانی تا سده نوزده به نام NOtfeur یا آتشِ اعلام خطر وجود داشت که به نیتی مذهبی یا برای عبادت پروردگار و استغاثه و یاری جویی از او اجرا می شد.

آتش همچون واسطه و وسیله ای برای تولد دوباره (نوزایی) و صعود به مرحله ای بالاتر و والاتر نیز عمل می کند (اسطوره ققنوس را از یاد نبریم) ، همچنین آتش عنصری اساسی در کیمیاگری و در

نتیجه عنصر مورد علاقه اسطوره شناسان و رمزگرایان است . آتش بهترین نماد برای چهره متناقص و پارادکسیکال شخصیت های داستانی به شمار می رود ؛ زیرا آتش در دوزخ در کار سوزاندن و خشم گرفتن است و هم در فردوس روشنایی بخش و نابودکننده سرما و برودت است، هم مهربان و آرامش بخش است و هم ستمگر و ویران کننده، هم خیر است و هم شر ، هم زندگی بخش است و هم کشنده و نماد مرگ، هم نشان کینه و تنفر است و هم نمادی برای عشق...

 آتش دو قلمرو خیر و شر را یکجا در خود دارد و جمع اضداد است .آتش که مرگ را در خود دارد در عین حال نماد جاودانگی است. در ضمن آتش را روح (درمقابل جسم) خوانده اند زیرا نه وزن دارد و نه ملموس (مثل جسم و تن) است، با این حال وجود دارد و جان می بخشد و میل به فراز(تعالی و بالا) می کند، در آیین های اشراق گرا نیز همواره آتش را تمثیلی برای « روشن شدگی» و اشراق دانسته اند.

آتش نماد وحدت درعین کثرت است.  آتش نماد قدرت کامل در نزد برخی داستان نویسان است زیرا بر خلاف سه عناصر آب و باد و خاک طبع دوگانه دارد ، یکی نهان و دیگری آشکار . ارسطو از چنین کیفیتی به عنوان وجود بالقوه و بالفعل یاد کرده است. و افلاطون آن را مقعول و محسوس می نامد. همچنین موجودات هوس تکثیر خود را از آتش می آموزند. 

 شیطان نیز از جنس آتش است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۴۲

زیاد اتفاق می افتد که رفتار و کردار دیگران باعث تعجب ما می شود، حتی افراد و نزدیکانی که سالها است با آنها دوست هستیم یا باهم زندگی می کنیم . رفتارشان را درک نمی کنیم و زبان به نصیحت می گشایم . نصیحتی اکثرا بی فایده . زیرا یا در زمان نامناسب ( زمانی که طرف آمادگی شنیدن ندارد) و یا با زبان نامناسب (گفتار رک و مستیقیم) شروع به پند و اندرز می کنیم که بی فایده یا کم فایده است.

خوب و بد مطلق وجود ندارد ، بلکه نسبی است(نسبت به اکثریت جامعه) . مولوی در مثنوی بخوبی و گاه با جزئیاتی حیرت انگیز این موارد شرح داده ، در یکی از حکایت های مثنوی شخصی با یکبار دیدن عاشق دختری می شود که هشت سال نامه نگاری می کرده و جوابی دریافت نمی کرده ، شبی در کوچه دنبال معشوقش می گشته که عوان ( داروغه، پاسبان، مامور دولتی) به خیال اینکه دزد است جوان را دنبال می کنه و او از ترس عوان داخل باغی می شود و می بیند معشوقه اش در باغ با فانوس در جوی آب دنبال انگشترش می گردد. جوان شروع  به دعا کردن برای داروغه می کند که:

او عوان را در دعا در می‌کشید

کز عوان او را چنان راحت رسید

بر همه زهر و برو تریاق بود

آن عوان پیوند آن مشتاق بود

عوان اگر برای همه زهر و موجب ناراحتی است اما برای من راحتی و پادزهر شد. مولوی از این مثال نتیجه گیری می کند:

پس بد مطلق نباشد در جهان

بد به نسبت باشد این را هم بدان

بد و خوب صددرصد در جهان وجود ندارد بلکه این امور نسبی است .دوباره چند مثال می آورد:

در زمانه هیچ زهر و قند نیست (در روزگار هیچ تلخ و شیرینی نیست که)

که یکی را پا دگر را بند نیست(برای یکی به منزله کمک پا )

مر یکی را پا دگر را پای‌بند (برای آن دیگری زنجیر پا باشد)

مر یکی را زهر و بر دیگر چو قند(برای یکی زهر و برای دیگری همان کار قند)

زهر مار آن مار را باشد حیات( مثال دیگر زهر برای مار مایه زندگی است و از دشمنانش محافظت می کند) 

نسبتش با آدمی باشد ممات ( اما برای آدمیان زهر مار مرگ آور)

خلق آبی را بود دریا چو باغ ( برای موجودات آبی دریا چون باغ و بوستان)

خلق خاکی را بود آن مرگ و داغ (برای موجودات خاکی و زمینی مرگ آور)

همچنین بر می‌شمر ای مرد کار ( چنین است ای مرد فهیم )

نسبت این از یکی کس تا هزار( از این نسبت ها می توان هزاران مثال زد)

مولوی یادآوری می کند اگر می خواهی کسی را درک کنی از چشم و نگاه او (عشاق) به مسائل نگاه کن آنگاه بواسطه این درک ، زهر هم برای شما شِکر و شیرین می شود.

گر تو خواهی کو ترا باشد شکر (اگر می خواهی آن مورد تلخ برای شما شیرین شود)

پس ورا از چشم عشاقش نگر ( پس باید با چشم خواهانش بنگری)

منگر از چشم خودت آن خوب را (از چشم خودت منگر) 

بین به چشم طالبان مطلوب را ( با چشم خواهانش ببین)

چشم خود بر بند زان خوش‌چشم تو(چشم خودت را بر آن خوشرو  ببند)

عاریت کن چشم از عشاق او( چشم عشاق خواهان را قرض کن) 

بلک ازو کن عاریت چشم و نظر ( نه تنها چشم او ، بلکه بینش و نگرش او را هم قرض کن)

پس ز چشم او بروی او نگر ( و از چشم او بر مسائل  اونگاه کن) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۱۷