پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

نوشیدنی مجانی را قبول نکن

تقابل

 برخی  شرکت ها از مشتریان بالقوه خود دعوت می کنند که در فلان کنگره و یا سیمینار و مسابقه ورزشی شرکت کنند ،این دعوت با عناوین پرطمطراقی مانند آموزشی، پژوهشی ، بازدید از پیشرفت های علمی تکنولوژِی و یا  دیدار با فلان شخصیت بین الملی صورت می گیرد .یک ماه بعد زمان سفارش محصولات آن شرکت فرا می رسد ، میل به ادای دین چنان قوی است  که خریدار تسلیم می شود تا فقط از همان شرکت محصول را تهیه نماید ، نه از شرکت رقیب آن.
این تکنیک تقابل در زمان باستان نیز وجود داشت. فرض کنید شکارچی خوش شانسی موفق می شد گوزنی شکار کند ، همه اش را در چند روز نمی توانست بخورد و هنوز چند قرنی با اختراع یخچال فاصله داشت . تصمیم می گرفت این گوزن را با فامیل و همسایه ها تقسیم کند و این بدان معنی بود که  موقع شکار آنان شریک غنایم شان بشود. در واقع شکم دوستان نقش یخچال را ایفا می کرد.
جنبه مثبت تقابل یکی از بهترین راهکارهای مفید برای بقا جاندارن ، و نوعی از مدیریت ریسک بحساب می آید. بدون این روش بشریت و بسیاری از گونه های حیوانات مدت ها پیش منقرض می شدند . تقابل رابطه بین انسانهایی که هیچ نسبتی با همدیگر ندارند  ازملزومات توسعه و تولید سرمایه است. بدون آن اقتصاد جهانی بی معنا می شد.
اما تقابل یک جنبه زشت هم دارد ، انتقام . خود انتقام ، انتقام ایجاد می کند و خیلی زود شخص را در یک جنگ تمام عیار قرار می دهد.
سالها پیش زن و شوهری خانواده ما را به شام دعوت کردند. علی رغم میل مان دعوت را قبول کردیم . اوضاع دقیقا همان گونه بود که فکرش را می کردیم؛ ضیافت شام فوق العاده خسته کننده بود .مجبور بشدیم چند ماه بعد آنها را به خانه مان دعوت کنیم . زنجیره تقابل  مجبورمان کرد دو بعدازظهر طاقت فرسا را تحمل کنیم . چندین مهمانی صرفا بخاطر تقابل یار از سوی دو طرف  تحمیل شد، علی رغم بی میلی حداقل خانواده من .
نتیجه؛ اگر کسی در فروشگاهی از شما بخواهد یک نوشیدنی ، یک تکه پنیر و یا یک قاشق زیتون را تست کنی ؛ پیشنهادش را رد کن . این توصیه من است مگر اینکه دلت بخواهد یخچالت را از چیزهایی پُر کنی که هیچ علاقه ای به آنها نداری.

این کله (کلاه) را بده سری بستان

کان سرت دارد از کله عاری (مولوی)

 راز شاد زیستن
انجام دادن آنچه دوست می داریم،نیست. دوست داشتن آن چیزی است که انجام می دهیم.
 
 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۸

واژه بندی

مهم نیست چه می گویی ، مهم این است که چگونه می گویی (ضرب المثل فرانسوی) .

اگر یک پیام به روش متفاوت فرستاده شود ، به روشهای متفاوت هم دریافت می شود . در اصطلاح روانشناسی ، این تکنیک واژه بندی نامیده می شود.

انسانها به شرایط مشابه ، بسته به چگونگی ارایه آنها ، به شکل متفاوتی عکس العمل نشان می دهیم.

این دو جمله را در نظر بگیرید:

"هِی ، سطل آشغال پُر شده"

" عزیزم ، اگه بتونی سطل آشغال رو خالی کنی عالی می شه."

مثلا در سال 1980 مطالعه ای انجام شد که در آن برای روشهای مربوط به کنترل (اپیدمی) واگیری  دو گزینه ارایه دادند. به شرکت کنندگان در نظرسنجی گفتند : که جان ششصد نفر در خطر است . روش الف جان دویست نفر را نجات می دهد ؛ در روش ب شانس 33 درصدی برای نجات یافتن تمام ششصد نفر و شانس 66 درصدی برای نجات نیافتن ارایه می داد.

گرچه گزینه الف و ب قابل مقایسه اند ( امید نجات هر دو گزینه 200 نفر از 600 نفر است ) اما اکثریت شرکت کنندگان گزینه الف را انتخاب کردند . که این ضرب المثل به ذهن می رسد " سیلی نقد به از حلوای نسیه "

تفسیر کردن ، نوع پر طرفداری از واژه بندی است . با تفسیر واژه ها فرود اضطراری موفق ، به عنوان " موفقیت در حوزه پرواز" جشن گرفته می شود .(فرود موفق و استاندارد روی باند است نه در بیابان ). سرباز کشته شده ؛ بدون توجه به آنکه بد شانسی یا حماقت چه قدر در مرگش اثر داشته ؛ به "  قهرمان جنگی " تبدیل می شود . یا قیمت بیش از حد یک ملک " سرقفلی" نامیده می شود.

از واژه بندی در دادوستد به وفور استفاده می شود. ماشین های دست دوم را در نظر یگیرید؛ شما را متقاعد می کنند که تنها بر چند عامل متمرکز شوی . برای مثال اگر ماشین مسافت کمتری را پیموده باشد و تایرهایس خوب باشد ، همین هدف قرار می گیرد و از وضعیت موتور و ترمزها یا داخل ماشین غافل می شوی.

نویسندگان هم در واژه بندی ماهرند . رمان جنایی اگر از همان صفحه اول همانطور که اتفاق می افتد قاتل را با صحنه ی چاقوکشی به خواننده معرفی کند خسته کننده از آب در می آید .ما سرانجام انگیزه ها و اسلحه های قاتل را کشف می کنیم ، اما رمان نویس شور و هیجان را به داستان تزریق می کند.

نتیجه اینکه : هرچه می گوئیم و می شنویم ،تحت تاثیر واژه بندی دارد . چه حقیقت و رازی که از یک دوست مورد اعتماد می شنویم ، چه مطلبی که در روزنامه ی معتبری می خوانیم .تحت تاثیر وژاه بندی است . حتی همین مطلبی که خواندید .  

اگر هوشمندی به معنی گرای

که معنی بماند ز صورت بجای ( سعدی)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۳۷

از لینک گوش کنید

دلبر جانان من برده دل و جان من  
برده دل و جان من دلبر جانان من

 دل و جان من برده دلبر جانان من

جان و دل من  برده دلبر جانان من

http://www.panevis.net/panevis/podcast/audio/2012/0053_Aftabeh.mp3

منبع : http://podcast.panevis.com/2012/01/0053-aftabeh.html

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۴۷

خطای بقا

مایکل به هر جا نگاه می کند ستارگان موسیقی را می بیند، صفحه تلویزیون، جلد مجلات ، در برنامه کنسرت ها و سایت های مجازی ، آنها همه جا ظاهر می شوند . آهنگ هایشان در بازار ، رادیو ، سالن های بدن سازی شنیده می شود . این ستارگان موسیقی همه جا هستند و خیلی پُر شمارند. مایکل هیجان زده شده و یک گروه موسیقی راه می اندازد. آیا موفق خواهد شد؟ احتمالش فقط کمی بیشتر از صفر است. او به احتمال خیلی زیاد  مثل بقیه کارش به قبرستان موسیقدانان ناکام خواهد کشید. این گورستان ده هزار برابر صحنه ی اجرای زنده ، در خود موسیقدان جای داده ، اما هیچ خبرنگاری به این افراد ناکام علاقه نشان نمی دهد . برای همین این گورستان از بیرون نامرئی بنظر می رسد.

در زندگی روزمره، چون موفقیت بیش از نا کامی به چشم می آید، دایما شانس موفقیت خود را بیش از اندازه تخمین می زنیم. مایکل مثل خیلی های دیگر ، قربانی خطای بقاست.

پشت سر هر نویسنده موفق می توانی صد نویسنده ی دیگری را پیدا کنی که کتاب های شان هرگز به فروش نمی رسد. پست سر آنها هم صد نویسنده ای هست که ناشری پیدا نکردند . پست سر آنها هم باز صد نفر را که دست نوشته های ناتمام شان روی تاقچه خاک می خورد ،و پست سر همه آنها صد نفر هست که رویای این را دارند که روزی کتابی بنویسند . با این حال فقط نویسندگان موفق را می بینیم و می شنویم .

در مورد عکاسان ، موسسان شرکت ، هنرمندان ، ورزشکاران ، معماران ، مجریان تلویزیونی ، سیاستمداران و ... نیز داستان همین گونه است.

از هزاران اندکی زین صوفیند

باقیان در دولت او می‌زیند

رسانه ها علاقه ای به نبش قبر در گورستان های افراد ناموفق ندارند . و این اصلا کار آنها نیست . برای اجتناب از خطای بقا ، باید این نبش قبر را خودت انجام بدهی.

خطای بقا بخصوص در کار گروهی که ما عضوی از آن تیم هستیم می تواند بسیار مخرب باشد. حتی اگر موفقیت  تو ناشی از تصادف محض هم باشد ، شباهت هایی با سایر تیم های برنده پیدا می کنی تا وسوسه شوی که از آن بعنوان " عوامل موفقیت" خود یاد کنی . اما اگر به گورستان افراد و شرکت های ناموفق سر بزنی، متوجه خواهی شد ، ساکنان آنها هم خیلی از خصوصیاتی را داشته اند که از علل موفقیت تو هستند.

خطای بقا یعنی افراد دایما احتمال موفقیت خود را زیاد از حد تخمین بزنند. با سر زدن به قبرستان پروژه ها ، سرمایه گذاری ها و شغل هایی که در زمانی بسیار امیدوار کننده به نظر می رسید .

در برابر این خطا موضع بگیر ، قدم زدن در این قبرستان ، نا خوشایند ولی برای شفاف شدن ذهن لازم است .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۵

چرا تصمیم های سال جدید هم نتیجه نمی دهند؟

دوستی در ده سال گذشته هر روز تلاش می کند سیگار کشیدن را ترک کند . هر سیگاری که می کشد ، می گوید سیگار آخر اوست . و من؟ فرم مالیاتم شش ماه است روی میز کارم خاک می خورد . هنوزم امیدوارم خود فرم خودش را پُر کند!

نویسنده هنرمند حدودا هر هفت سال یکبار کتاب مختصر صد صفحه ای می نویسد. خروجی متوسط کار او دو خط چاپی در هر روز است ! وقتی از او دربارۀ بازده افتضاحش سوال می شود ، پاسخ می دهد " تحقیق کردن بسیار لذت بخش تر از نوشتن است" . به همین خاطر ساعت ها در اینترنت گشت می زند و یا در پیچیده ترین کتابها غرق می شود ، به امید اینکه بتواند یک داستان فراموش شده و شگفت انگیز پیدا کند .وقتی هم یک موضوع الهام بخش و مناسب پیدا می کند . خود را قانع می کند که تا وقتی " حس خوبی " نداشته باشد ، نمی تواند کار را شروع کند. متاسفانه این حس خوب به ندرت سراغ او می آید.

اهمال یا تمایل به عقب انداختن  کارهای ناخوشایند ضروری است ، مثلا سفری دشوار  به باشگاه ورزشی ، اتخاد یک سیاست بیمه ای ارزان تر . در این موارد حتی تصمیم های سال نو هم کمک چندانی بما نمی کند.

اهمال در کارهای که باید انجام شود ، کار ابلهانه است . چرا که هیچ پروژه ای قرار نیست بخودی خود کامل شود .

ما می دانیم انجام یک کار برای ما سودمند است ، پس چرا دایما آنرا به روز دیگری موکول می کنیم ؟

هین مگو فردا که فرداها گذشت

تا بکلی نگذرد ایام کِشت

علتش وجود بازده زمانی بین کاشت و برداشت است .پُر کردن این فاصله زمانی نیازمند میزان زیادی قوای ذهنی ( از لحاظ روانشناسی)  است .

اراده مثل باطری است. حداقل در کوتاه مدت چنین کارکردی دارد . اگر تحلیل رفت ، تلاش های بعدی محکوم به شکست است.

این مفهوم بنیادی است که  اراده و خویشتن داری چیزی نیست که بیست وچهار ساعت در خدمت ما باشد. نیاز به ترمیم و بازسازی دارد. اما خبر خوش این است که برای بدست آوردن آن نیاز به افزایش قند خون و استراحت دارید.

درست است که غذا خوردن ِ مناسب و استراحت های کوتاه مدت مهم اند، اما نکته ضروری بعدی یک سری فوت و فن است که تو را سرپا نگه می دارد، یکی از این کارها حذف کردن عوامل حواس پرتی است . وقتی کار مهمی ( که نیاز به تمرکز دارد) انجام می دهیم ، دسترسی به اینترنت ( تلفن و کارهای مزاحم) را قطع کنیم .

اما موثرترین لِم کار تعیین زمان و ضرب الاجل برای کارها است . کارها را گام به گام  و برای هر قسمت زمان مشخصی  تعیین کنیم.

ای که گفتی دردمندان را مداوا می کنی
ما که مُردیم، پس چرا امروز و فردا می کنی؟

یا بکُش یا دانه ده یا از قفس آزاد کن
تا به کی جان دادن ما را تماشا می کنی؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۲۱

از یادداشت های استاد حسن کسائی *

یک شب آتش در نیستانی فتاد

سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد

شعله تا سرگرم کار خویش شد

هر نی‌ای شمع مزار خویش شد

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟

مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟

گفت آتش: بی‌سبب نفروختم

دعوی بی‌معنی‌ات را سوختم

زان که می‌گفتی نیی ام با صد نمود

همچنان در بند خود بودی که بود

با چنین دعوی چرا ای کم عیار

برگ خود می‌ساختی هر نو بهار

مرد را دردی اگر باشد خوش است

درد بی‌دردی علاجش آتش است

من نمی دانم شاعری (محذوب تبریزی) که این شعر را سروده است ، آیا خودش می دانسته که چه کرده و چه گفته است؟ نی از همانجا که منشا گرفته و نمو کرده است، عاقبت همان سرزمین ِ نیروبخش و هستی آفرین ، گور و محل نیستی و نابودی اش شده که " گویی نه خانی آمده و نه رفته است". آمدیم و سوختیم و خاکستر شدیم و برباد رفتیم . عارف بزرگ ِ همیشه سردمدار عرفان " مولوی" می فرماید:

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

خام بدم، پخته شدم ، سوختم

*حسن کسائی (۳ مهر ۱۳۰۷، اصفهان[۱] - ۲۵ خرداد ۱۳۹۱، اصفهان[۲]) از استادان برجستهٔ موسیقی ایرانی و نوازندهٔ سرشناس نِی

http://www.aparat.com/v/1sKyp 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۴۰

حماقت داوطلب

کار داوطبانه برای پرنده ها

جک عکاسی است که از دوشنبه تا جمعه مدام در حال حرکت است . او برای مجله مُد کار می کند . همیشه دنبال جذاب ترین انسانها ، اصیل ترین طرح ها و نور عالی برای عکسبرداری است. جک در حیطه شغل خود فردی موفق بوده و مزد خوبی هم می گیرد. خیلی راحت ساعتی پانصد دلار درآمد دارد. او با فخر به دوستانش می گوید: " این درآمد به اندازه ی درآمد وکلای تجاری است و آنچه من در مقابل لنزهای خود دارم به مراتب بهتر از چیزی است که هر بانکداری می بیند".

جک زندگی رشک برانگیزی دارد ، اما این اواخر فیلسوف مآب تر شده است . او حس می کند چیزی بین او و دنیای مُد قرار گرفته. خودپسندی موجود در صنعت مُد او را بیزار کرده. گاهی در تخت خوابش ، خیره به سقف ، حسرت شغلی پُر معناتر را می خورد . او می خواهد یکبار هم شده آدم خیرخواهی شود، کسی که برای دنیا مفید باشد ، مهم نیست چه قدر ناچیز.

یک روز تلفن اش زنگ می زند ، پاتریک ، همکلاسی سابق او و رئیس کنونی باشگاه محلی پرنده ها؛ " شنبه آینده ، ما جنبش سالانه لانه سازی برای پرندگان برگزار می کنیم . دنبال داوطبانی هستیم که به ما کمک کنند .برای گونه های در خطر لانه بسازیم و آن لانه ها را در جنگل قرار دهیم . وقت داری؟"

اگر جک واقعا درباره ساختن یک دنیای بهتر جدی باشد باید چه جوابی بدهد؟

درست است ، او باید درخواست را رد کند. چرا؟

جک ساعتی پانصد دلار درآمد دارد . یک نجار هر ساعت پنجاه دلار درآمد دارد. خیلی منطقی تر است که جک به عنوان عکاس یک ساعت بیشتر کار کند و بعدا برای شش ساعت ( یکروز) نجار حرفه ای استخدام کند تا لانه های خوب و با کیفیتی ( بهتر از جک)  بسازد و مابقی پول را به باشگاه پرنده ها اهدا کند . این کار او به مراتب بالاتر از حالتی است که آستین هایش را بالا بزند و اره به دست بگیرد.

اقتصاددان ها به چنین چیزی حماقت داوطلب می گویند .

البته مشارکت افراد مشهور از " حماقت داوطب" مستثناست .

صریح بگوئیم :  هر کسی که از کار داوطبانه سود می برد یا کمترین احساس رضایتی نصیبش می شود ، نوع دوست واقعی نیست.

جک باید به دقت بررسی کند ، آیا شهرت  او به اندازه ای است اگر مردم در خیابان از کنارش رد می شوند یکه نمی خورند ؛ بهترین راه مشارکت اسکناس های سبزرنگ است تا کار کردن مثل کارگران مبتدی .

اگر هر کس بپردازد به کارش
جهان چرخد به خوبی در مدارش

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۸

آیا داشگاه هاروارد ( یا مدارس غیرانتفاعی ایران) شما را با هوش تر جلوه می دهد؟

تاجر چاقی تصمیم می گیرد فکری به حال چند کیلو اضافه وزن خودش بکند. او به چند ورزش می اندیشد ، او به خود می گوید : دونده ها استخوانی و غمگین بنظر می رسند ، در ضمن دویدن کار او نیست ، بدن سازها پهن و ابله بنظر می رسند . از بازیکنان تنیس ، اوف نه ، این طبقه نیمه مرفه جامعه ! خوشم نمی آد.

اما شناگرها با آن بدن های خوش ترکیب و خطوط عضلانی بنظر او جذاب می باشند . او تصمیم می گیرد به استخری در محله شان برود و هفته دوبار تمرین کند .

کمی بعد متوجه می شود تسلیم یک توهم شده. شناگران حرفه ای بدین خاطر که با شدت تمرین می کنند ، بدن شان زیبا نمی شود ، بلکه بخاطر اندام مناسب شان است که شناگر خوبی می شوند. فرم کلی بدن آنها یکی از عوامل انتخاب شان است ، نه نتیجه فعالیت های ورزشی شان.

به همین ترتیب است ، مدل های زن در تبلیغات لوازم آرایشی شرکت می کنند . به همین خاطر خیلی از خانم ها گمان می کنند به دلیل استفاده از این وسایل آرایشی آنها زیبا شده اند در صورتیکه آن مدل ها جذاب به دنیا آمده اند و تنها به همین دلیل است که از آنها در تبلیغات لوازم آرایشی استفاده می کنند. همان تزی که در مورد شناگران صادق است و نه بر عکس.

مدارس غیر انتفاعی ایران و دانشگاه هاروارد و دانشکده های MBA  متقاضیان خود را از بین آمارهایی مربوط به بهترین معدل و بالاترین درآمدها جذب می کنند . این محاسبات ساده قرار است افراد جامعه را متقاعد کند که فارغ التحصیل این مراکز افراد موفق و پر درآمدی هستند . در صورتیکه اینجا هم همان " توهم بدن شناگر " است .

نتیجه: هر وقت ترغیب می شوی توان خود را صرف برخی کارها کنی ،حواست را جمع کن ؛ ممکن است در دام توهم بدن شناگر بیفتی . قبل از اینکه تصمیم بگیری کار را شروع کنی ، به آینه نگاه کن و درباره چیزی که می بینی با خودت صادق باش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۲۳

چرا تماشا کردن و صبر کردن شکنجه است؟

خطای عمل

در فوتبال هنگام ضربه پنالتی ، توپ در کمتر از 3/0 ثانیه از بازیکنی که آن را شوت می کند به دروازه می رسد . دروازه بان به اندازه کافی زمان ندارد تا مسیر توپ را ببیند. او باید قبل از ضربه تصمیم بگیرد. از لحاط آمار و احتمالات بازیکنان فوتبال احتمال اینکه به سمت راست ، وسط و یا چپ دروازه بزند هر کدام یک سوم احتمال دارد.مطمئنا دروازه بان ها این را می فهمند، اما آنها چه می کنند؟ آنها به یکی از دو سمت چپ یا راست شیرجه می روند. گرچه تقریبا یک سوم ضربه ها به وسط دروازه زده می شود ،اما دروازه بانها بندرت در وسط دروازه باقی می مانند. چرا واقعا آنها گرفتن این پنالتی را به خطر می اندازند؟ظاهرا رفتن به سمت اشتباه تحسین برانگیزتر و کمتر شرم آور بنظر می رسد تا اینکه در یک نقطه بایستی و تماشا کنی ، که توپ از مقابل او عبور کند.

این پدیده خطای عمل نام دارد، فعال بنظر بیا ، حتی اگر به چیزی نرسی.

در کتک کاری تمام عیار خیابانی ، پلیس های با تجربه بر خلاف پلیس های جوان ، صحنه را از دور تماشا می کنند و فقط وقتی اولین برخورد انجام شد ، دخالت می کنند . پلیش جوان و پُرشور در برابر خطای عمل تسلیم شرایط شده و بلافاصله اقدام می نماید.

نتیجه پژوهش نشان داده که دخالت دیر هنگام به لطف حضور مامور با تجربه تر صدمات کمتری در پی دارد.

وقتی موقعیتی جدید یا نامشخص باشد ، خطای عمل برجسته تر می شود.

خطای عمل حتی در تحصیل کرده ترین جوامع هم وجود دارد.  اگر بیماری ِ یک مریض با اطمینان کامل تشخیص داده نشود و دکترها مجبور باشند بین مداخله کردن( تجویز یک درمان) یا منتظر ماندن یکی را انتخاب کنند ، تمایل دارند مداخله کنند. چنین تصمیم هایی هیچ ارتباطی با سودجویی ندارد. بلکه به تمایل    انسان بستگی دارد که می خواهد در شرایط عدم قطعیت هر کاری بکند جز نشستن و صبر کردن .( در تجارت هم تازه واردها بیشتر اینگونه رفتار می کنند).

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم ( سعدی)

و بلز پاسگال گفته :

تمام مشکلات بشر ریشه در ناتوانی او در آرام و تنها نشستن در یک اتاق را دارد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۳۵

چرا پول برهنه نیست؟

اثر پول ِ بُرد(بُرد در قمار یا جایزه)

یکروز پائیزی برگ های خیس می چرخیدند و روی پیاده رو می افتادند. در حالی که دوچرخه ام را برای رسیدن به مدرسه در سربالایی هُل می دادم متوجه یک برگ عجیب جلو ی پایم شدم. بزرگ بود و رنگش مثل اثر زنگ زدگی قهوه ای ، تنها وقتی برای برداشتن خم شدم متوجه شدم یک اسکناس پانصد فرانکی سویس است؛ آن موقع این مقدار برابر 250 دلار بود و برای یک دانش آموز دبیرستانی ثروتی محسوب می شد . زمان کمی در جیبم بود. سریع برای خودم یک دوچرخه ی مدل بالا با ترمز لنتی و دنده ای شیماتو خریدم، نکته خنده دار اینکه دوچرخۀ قدیمی من کاملا سالم بود.

البته آن موقع چند صد فرانک بابت کار چمن زنی در خانه همسایه پس انداز داشتم ، اما هیچوقت به ذهنم خطور هم نمی کرد پولی را که با این زحمت بدست آورده بودم هزینه یک چیز غیر ضروری کنم ، وقتی می خواستم با این پول خوشگذرانی کنم ، گاهی به سینما می رفتم.

خیلی طول کشید تا فهمیدم چقدر رفتار من غیر منطقی بوده . هر چه باشد پول پول است ، اما بسته به اینکه چطور پول را بدست آورده باشیم برخورد متفاوتی داریم . پول برهنه نیست ، بلکه لباسی از احساسات به تن دارد.

ما پولی را که در شرط بندی بُرده ایم یا به ارث برده ایم بسیار سرسری تر از پولی که برای آن زحمت کشیده ایم خرج می کنیم . ریچارد تالر اقتصاددان به این پدیده اثر پول بُرد می گوید . این نوع پول ما را به پذیرفتن ریسک بیشتر ترغیب می کند.

شرکت های تجاری و بازاریابی نیز به خوبی از کاربرد اثر پول ِ برد آگاه اند. شرکت های تلفن اعتباری ، سایتهای آنلاین ، کارت های اعتباری و ... با این روش شما را به خرج بیشتر تشویق می کنند .

وقتی برنده این نوع پول می شوی یا یک شرکت تجاری به شما محصول رایگانی پیشنهاد می کند ، مراقب باش احتمال دارد آن پول را بعلاوه مقداری اضافه تر صرفا بخاطر فراوانی به همان شرکت برگردانی .

بهتر است لباس های تحریک کننده را از تن این پول به ظاهر مجانی دربیاوری و لباس کارگری تنش کنی و آنرا  در محل مفید خرج کنی .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۴۲