پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

کلمات و ترکیب آنها با همدیگر  با گذر زمان معنای مختلف و گاه متضاد بخود می گیرند ، اما حتی آنهایی هم  که تغییر نمی کنند بستگی به شیوه استفاده  گوینده از آن  می تواند مفهوم مختلف و متضادی داشته باشند .  مولوی استاد این گونه استفاده از کلمات است .   اصطلاح " بی سر و پا " امروزه بار منفی و  دشنام دارد.  این اصطلاح را مولوی برای " نی "  و با دید مثبت از این اصطلاح استفاده نموده است . می دانیم در مرحله چیدن و آماده سازی "نی" برای نواختن  سر و ته آن را می بُرند .

بسیار گفتم ای پدر دانم که دانی این قدر

که چون نیم بی‌پا و سر در پنجه آن ناییم

چون نیم = ماند نی هستم

پنجه آن ناییم = در دست آن نی زن هستم 

تو بلبل گلزاری تو ساقی ابراری

تو سرده اسراری هم بی‌سر و بی‌پا را

ابرار = چیره

سرده= ساقی

بی سر و بی پا = نی 

نی می کوک ارش ابوترابی اپلیکیشن جامع نی نوازی - اپلیکیشن جامع نی نوازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۴۳

احتمالا در زندگی با کسانی مواجه شده اید که برای انجام کاری قبلا تصمیم قطعی خود را گرفته اند، اما ظاهرا خواهان نظر(مشاوره) شما هستند. مثلا می پرسد نظرتان چیست ؟ قصد دارم ماشین 206 رنگ بادمجانی مدل سال 95 بگیرم ، ( نوع ماشین ورنگ و سالش را قبلا انتخاب کرده) . شما هر توضیحی  درباره مزایا انواع دیگر ماشین ها بدهید ایشان جواب آماده برای شما دارد ؟ یعنی این نوع گفتگوها را هر نامی می توان گذاشت الا مشاوره و نظر خواستن یا افزودن به دانسته ها  . در بهترین حالت " گذراندن اوقات فراغت" است  اگر اتلاف وقت ندانیم . اریک برن روانپزشک امریکایی در کتاب بازی ها از این نوع  گفتگوها تحت عنوان " آره اما.."  یاد کرده که اینجا می توانید بخوانید .

در فرهنگ ایرانی خودمان ضرب المثل "مرغش یک پا دارد" استفاده می شود .

این گونه افراد کسانی هستند که گوشی برای شنیدن تمام حقایق ندارند . فقط آنچه را خود انتخاب کرده اند حقیقت محض می دانند و لاغیر . البته همه مان ناخودآگاه شاید روزی گرفتارش شده ایم .

بهترین مثال در این مورد شاید مخالفین تندرو ( نه منتقدین منصف ) قرارداد همکاری چین و ایران است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۸:۴۲

لفظها و نامها چون دامهاست 

لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست


آن یکی ریگی که جوشد آب ازو 

سخت کم‌یابست رو آن را بجو


مولوی چه زیبا می گوید فریب " نام" و " لفظ" کلمات را نخورید که اینها مثل  اکثر ریگ ها و ماسه هایی  هستند که آب عمر ما را می خورند . ریگ بیابان که آب را می خورند خیلی زیاد است ، اما ریگی که از آن آب بجوشد خیلی کمیاب است   برو آن  ریگ را جستجو کن. اگر چنین شدی  منبع حکمت و دانش هستی :

منبع حکمت شود حکمت‌طلب

فارغ آید او ز تحصیل و سبب

و نیز گفته : مومن  با اعمال  تعریف و توصیف  می شود  نه به گفتن ظاهر کلمه "م" "و" م" "ن"

میم و واو  و میم و نون تشریف نیست              

لفظ " مومن" جز پی تعریف نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۱۴:۴۸

 شخصیت ابوالقاسم فردوسی از نظر ه ا سایه

...اصلا روح پهلوانیه(فردوسی) ... فرق می کنه با یه گدایی که حالا سلطان شده ؛ روحاً گداست ولی سلطان شده ... در فردوسی عظمت ذاتیشه و هر جا عظمت رو بخواد تصویر بکنه، به طور طبیعی تصویر می کنه، به نظرم هیچ وقت از پائین به عظمت نگاه نمی کنه؛ دست کم هم سطح عظمت است اگه نگیم از بالا به عظمت نگاه می کنه در صورتی که ستایشگران عظمت همیشه ناچارن که از پائین باِیستن و به اون بالا نگاه کنن ولی شما هیچ وقت فردوسی را نمی بینین که از پائین به عظمت نگاه کنه. وقتی از رستم حرف می زنه خودشو دوشادوش رستم می بینه؛ حیرت نمی کنه از پهلوانی رستم؛ شما خیال می کنین که داره از یک همرزم خودش حرف می زنه؛ در خود فردوسی پهلوانی هست ؛ روحش پهلوونه.

(سوال) عاطفه : کدوم شخصیت شاهنامه رو بیشتر دوست دارید؟

ه ا سایه:خود فردوسی !... آخه هیچ شخصیتی تو شاهنامه سالم نمونده حتی خود رستم که بت فردوسیه که خودش ساخته؛ منش کرده ام رستم دستان . ولی می بینید که سر ِ داستان سهراب ، فردوسی چی کار می کنه با رستم؟ دل نازک از رستم آید به خشم... بعد وقتی رستم به چاه می افته، فردوسی اون سوگواری رو که باید برای رستم بکنه ، نمی کنه؛ شما اون آه و افسوسی را که از فردوسی انتظار دارین، نمی بینین؛ این پهلوان بزرگو این همه را آورده و این همه کارهای عظیم ازش گرفته، ولی وقتی برادره رستمو می اندازه به چاه، آدم خیال می کنه که فردوسی باید دنیا رو منفجر بکنه که این پرسوناژ بزرگ من از دست رفت... مثل اینکه باید رستم بیفته و آخر کارش و سرنوشتش همین چاهه... تا آخر همراه هیچ کدوم از پهلوانهاش نیست...

خیلی عجیبه این مرد(فردوسی)... حتی به دشمن ایران هم خصمانه نگاه نمی کنه؛ می بینین که چطور با بزرگواری گاهی دلسوزی ِ  افراسیاب می کنه... خیلی آدم عجیب و غربییه فردوسی، آدم عظیمیه.

....

به بازیگری ماند این چرخ مست

که بازی برآرد به هفتاد دست

جهانا ندانم چرا پروری

چو پروردۀ خویش را بِشکری (درهم بشکنی)

کتاب پیرپرنیان اندیش ص 800

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۲۶

بیشتر گفته های بزرگان یا فراموش می شوند یا از گفته های آنها برداشت دیگری غیر از منظور گفته های  آنان داریم . عده بسیار کمی از آدم های گلچین شده ای چون انیشتین و شکسپیر و دکتر شریعتی و.. هستند که سخنانشان همیشه نقل می شود . و دیگران از جانب آنها حرف می زنند. در واقع هیچ دلیل و مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این بزرگان برخی حرفهای را که مردم به آنان نسبت می دهند  را زده باشند.همۀ این نقل قول ها ساختگی است اما همین دروغ مصلحت انگیز نیز  نشان دهنده اعتبار و ارزش این بزرگان حتی بعد از مرگ شان هست . 

یک نمونه از این سخنان ؛ 

البرت انیشتین گفته: بهره مرکب « هشتمین عجایب جهان » « بزرگترین کشف ریاضی در تاریخ » یا حتی « قدرتمندترین نیرو در جهان» است . 

بهترین توصیف«بهره مرکب »   از زبان انجیل  متی 29:25 چنین است:

"هر آنکه دارد بیشتر   دریافت خواهد کرد و نعمت فراوان خواهد داشت. هر کس که ندارد اندک چیزی که دارد را هم از دست خواهد داد" .

بهره مرکب به زبان ساده یعنی پول، پول می آورد.

حافظ حدیث سحرفریب خوشت رسید

تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری

برداشت با اندکی اضافه کتاب از صفر به یک

حافظ حدیث سحرفریب خوشت رسید

تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۲۱

گفتگو بین انسان ها به روش های مختلفی می تواند انجام شود . می تواند مستقیم یا غیرمستقیم ، شفاهی با کتبی و ... باشد. می تواند یکطرفه یا چند جانبه باشد.می تواند جنبه خبری ، سوالی  و غیره باشد .  بدترین نوع گفتگو بی جواب گذاشتن سوال و درخواست گوینده است . زیرا نشان دهنده بی تفاوتی نسبت به گوینده یا سوال کننده است. این بی تفاوتی بدتر از دعوا و مشاجره کردن است ، زیرا  در دعوا هم بین دو دو طرف رابطه و احساسی هر چند منفی وجود دارد ، اما در بی تفاوتی هیچ احساسی حس نمی شود.

بهترین جواب یا گفتگو  شاید جواب دادن با منطق و زبان گوینده است . مثلا اگر کسی در زمینه اخلاق صحبت یا سوال می کند ، جواب دادن به روش علمی و قانونی کم فایده  یا بی فایده است. بهترین روش  برگرداندن کلمات و جملات گوینده به خودش البته با تغییری مختصر در ترکیب آنها . 

یک نمونه جالب  از این نوع گفتگو بین حاجی بکتاش خراسانی و جلال الدین مولوی (مولانا) :

حاجی بکتاش که نزد اصحاب خودش صاحب مقامی بوده به مولانا پیغام می فرستد که ؛ اگر مطلوب را ( حضرت  حق ) را یافته ای سکون و قرار پیش گیر و اگر نیافته ای این همه شور و هیجان و رقص (سماع مولوی شهره عام و خاص بوده و هست) و... برای چیست؟

مولوی جواب می دهد :

وگر تو یار نداری چرا طلب(شور و غوغا)  نکنی ؟

وگر به یار رسیدی چرا طرب(شور و غوغا) نکنی؟

طرب : شادمانی . در عرفان مانوس بودن با حضرت حق

حافظ به همین مورد اشاره دارد که:

به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست

زحمتی می کشم از مردم نادان که مپرس

گفتگوهاست درین راه (جرعه می خوردن) که جان بگدازد

هر کسی عربده یی این که مبین آن که مپرس  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۵۲

فراخوان یا نوبت دهی ، دستگاهی در همه اداراتی که با مشتری سر و کار دارند، همه گیر شده است . علت تحمیل هزینه اضافی  خرید و نگهداری دستگاه به سازمانها چیزی نبود جز نارضایتی و درگیری مشتری با کارمند . بعنوان مثال بانک ها را قبل از نصب دستگاه در نظر بگیریم . یک کارمند فقط یک کار خاص انجام می داد ، اگر کار مشتری از چند نوع بود باید به چند کارمند مراجعه می نمود . در نهایت از بین چندین کارمند فقط دو یا سه نفر پاسخگوی مشتری بودند . اما اتفاقی که بعد از نصب دستگاه افتاد این بود که همه کارمندان همه کار انجام می دهند ، اما باز هم از انبوه کارمندان  هم دو سه نفر فعالند. در صورتیکه هدف از ماشینی کردن کارها ، تسریع و دقت آن است .

با توجه به مثال بالا ، در طول تاریخ ماشینی و صنعتی شدن تولید و خدمات سوالی  که ذهن بشر را درگیر کرده این است که : ماشین و کامپیوتر برای انسان تهدید است یا فرصت؟ آیا ماشین جایگزین انسان می شود و شغلش را از دستش می گیرد یا برای کمک و مکمل انسان است ؟

در این باره چند نظریه هست :

عده ای نگرانند و می گویند « نرم افزارها دارند دنیا را می بلعند»

عده ای خوشحالند و می گویند « خلاص شدن از دست آدم ها » بهترین راه برای ایجاد بهروری است .

نگرانی  اساسی این است که: آیا ماشین جایگزین انسان خواهد شد؟ شاید کوتاهترین جواب این باشد که ؛ این «آدم ها» هستند که بر سر شغل و منابع و منافع با همدیگر رقابت و جنگ می کنند نه «ماشین» و رایانه . به دیگر سخن ماشین را- همانند  وسایل جنگی-  بشر به خدمت گرفته  که زودتر و سریعتر به هدفش برسد .

برگرددیم به سطر اول و مثال فراخوان نوبت دهی ، این آدمی است که کاربرد و محدویت کار ماشین را تعیین می کند و نه برعکس. 

این چنین  خاصیتی  در آدمیست

مِهر حیوان را کمست آن از کمیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۵۳

احتمالا آزمایش آب سرد ،آب معمولی و آب گرم درس گرما و ماده  دوره دبستان یادت هست . (1) دستی که بعد از قرار گرفتن در آب سرد وارد آب گرم می کردیم آحساس گرما می کند و دستی که بعد از گرفتن در اب گرم وارد آب معمولی می شد ، احساس سرما می کند.  در دنیای واقعی بدون آنکه خودمان بدانیم ؛ دائما با این پدیده مواجه ایم. این اتفاق فقط در ارتباط با حس لامسه نیست ، سایر حواس هم دچار این گرفتاری اند . مثل خوردن مزه های متضاد  پشت سر هم .

زانک ایشان ز آبهای تلخ و شور

دایما پر علت‌اند و نیم‌کور

نیم کوری بهترین کلمه ای است که مولوی برای  این حالت بکار برده است

این  مختل شدن و سردرگمی حواس  غیر ژنتیکی ،  تمام عمر بدون  و اطلاع  می تواند ما را  گرفتار کند.  . شاید معادل طبیعی این پدیده کوررنگی است (2) که شخص بعلت نقض ژنتیکی از تشخیص برخی رنگ ها عاجز است .  اولی بر خلاف دومی ارثی و تحمیلی  نیست .

این پدیده نیم کوری در همه امور زندگی جریان دارد. از اقتصاد و سیاست تا رابطه عاطفی- خانوادگی ؛ که می تواند جنبه افراط و تفریط داشته باشد . مثلا هر پدر مادری جنبه های مثبت بچه هایش پررنگ تر از آنچه که هست می بیند .

مخرب ترین مورد «  نیم کوری » در سیاست است . چون اکثر مردم در زمان حال واکنش نشان می دهند اما نتیجه کار در اینده مشخص

می شود که آیا آن سیاست درست بوده یا اشتباه . هیتلر و حمایت میلیونی مردم آلمان از او بهترین نمونه این نیم کوری است .

دور می‌بینی سراب و می‌دوی

عاشق  آن بینش  خود می‌شوی (مولوی)

زانک ایشان ز آبهای تلخ و شور

دایما پر علت‌اند و نیم‌کور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۳۷

یکی از فرق های اساسی افراد عادی جامعه با افراد خاص مثل شاعر و نویسنده و دانشمند و... در این است که : همه مردم پدیده های اطراف خود را می بینند اما  افراد موفق و «خاص» به سادگی از آن عبور نمی کنند . تجزیه تحلیل می کنند و گاه با دید وارونه مسائل را حلاجی می کنند. شاید به همین خاطر است که از انیشتین نقل شده که « هر نوزادی نابغه به دنیا می آید» . مثلا مولوی در تمام اشعار مثنوی و دیوان شمس از رخدادها روزمره زندگی داستانی ساخته و نتیجه جالبی  ارائه نموده است . بیت زیر فقط یک نمونه است .

چون رسن یک گز ز صد گز کم بود

آب اندر دَلو از چَهْ (چاه) کی رود؟

می گوید برای آب کشیدن از چاهی که صد گز(واحد طول قدیم) طناب نیاز هست ، یک گز کم باشد سطل تو

پُر آب نمی شود .آن همه هزینه و تلاش بخاطر یک گز ناتمام می ماند.

حالا چند مثال از کشورمان ایران بزنیم تا بدانیم چرا پیشرفت های ما ناتمام است . تمام سازمانها سایت اینترنتی 

و گزینه بنام انتقاد و پیشنهاد دارند. کافی است شما یادداشتی در این گزینه بنویسید. اکثر سازمانها یا جوابی

نمی دهند ، یا ماهها در دست بررسی است یا به مسئول دیگری واگذار می کنند. بدتر از این   

ارتباط بین دو سازمان مختلف است . مثلا تائیدیه تحصیلی فارغ التحصیلان . زمانی که اینترنت نبود ، خود دانشگاه با آموزش پرورش مکاتبه می کرد و فارغ التحصیل هیچ نقشی در این بین نداشت . اما الان با وجود اینترنت و شرایط

کرونایی فارغ التحصیل  باید حضوری از دانشگاه نامه بگیرد و ببرد مدرسه  مدرک را دوباره تحویل دانشگاه بدهد . با وجود اینکه قبلا اینترنتی اقدام شده و هزینه های پرداخت شده است . معلوم نیست دراین بین دو - لت الکترونیک و خدمات الکترونیت چه نقشی دارد؟ البته در سطح کلان  برای شهروندان وضع از این هم بدتر است . مثلا ارتباط بین کارهای شهرداری و ثبت احوال و ....

البته از حق نگذریم برای پرداخت پول مشکلات کمتری وجود دارد .  کیف پول مان زودتر سبک می شود .

حاصل اینکه بخاطر یک گز کمتر طناب ، سطل توسعه ؛  از آب  پیشرفت بی نصیب می ماند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۱۴:۰۱

شرح آن دشمن که در جان شماست

هر شخصی با ضعف و قدرت خاصی رشد و بزرگ می شود . این صعف و قدرت همواره با آدمی هستند . - مثل همین ترکیب دو کلمه « قدرت » و « ضعف » که ضد همند - یکی بدون دیگری نه معنی دارد و نه شناخته می شود. ضدها  از هم جدایی ناپذیرند .ما همیشه سعی داریم ضعف های خود و دیگران را جنبه منفی و یا ضد شایستگی های خاص آنان در نظر بگیریم . در صورتیکه این نقاط ضعف تصویر آینه ای از نقاط قوت ما است . البته بشرطی که شناخته شود و به درستی پرورش  و استفاده شود . اکثرا شکست ها و ضعف ها  پله یکی مانده به پیروزی و موفقیت است. 

در دهه  1870 هنری جیمز رمان نویس امریکایی  دز پاریس با رمان نویس مشهور روس ایوان تورگینف دوست صمیمی می شود. هنری جیمز تحت تاثیر روش داستان پردازی همراه با آرامش و طمانینه و بدون عجله نویسنده روس قرار می گیرد. او برای نوشتن هر جملۀ کتابش وقت زیادی صرف می کرد، گزینه ها و انتخاب های مختلف و متفاوت را می سنجید ، جملات را  با وسواس زیاد تغییر می داد بارها حک و اصلاح انجام می داد  تا اینکه بالاخره همه چیز به تکامل می رسید. این روش در حقیقت رویکردی جاه طلبانه و الهام بخش برای نویسندگی بود.

 این ویژگی های  مثبت او در نوشتن او را به الگوئی خاص تبدیل کرد.  اما زندگی فردی و اجتماعی او نه تنها چنگی به دل نمی زد، بلکه می توانست تورگیف را  و دوستان او را به مسائل وحشتاکی دچار  کند . او  دعوت به صرف ناهار  را با روی گشاده قبول می کرد، بعد درست روز قبل از موعد مقرر، یادداشت می فرستاد و توضیح می داد که نمی تواند به موقع خود را آنجا برساند و دعوت را رد می کرد ، ساعاتی قبل از موعد مقرر یاداشت دیگری می فرستاد که بی صبرانه منتظر دیدار و صرف آن ناهار است. اما در نهایت دو ساعت دیرتر از وقت مقرر به آنجا می رسید . برنامه ریزی و ترتیب انجام دادن هر نوع کاری با او شبیه کابوس بود .اما با وجود این همه خودسری های اجتماعی و فردی او واقعا همان کسی بود که به عنوان نویسنده جذاب و توانا شناخته شده است.

در خانواده و اجتماع شناخت و استفاده بهینه از این ضعف و قدرت آدمی نقش بسزایی در تشنج و یا آرامش محیط  دارد.

با ضعیفان شرح قدرت کی رواست (مولوی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۳۷