پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

حکایت فیل در تاریکی مولوی

 هندوان برای نمایش (به معنای امروزی سیرک)، فیلی را به شهری آوردند که مردمانش هرگز چنین حیوانی ندیده بودند. فیل در چادری تاریک بود و مردمان بسیاری برای دیدنش به تاریکی رفتند. چون دیدنش با چشم ممکن نبود، هر کس گوشه ای از حیوان را لمس می کرد و هنگامی که از او درباره شکل فیل می پرسیدند به فراخور درک خویش از فیل، چیزی می گفت. آن که دستش به خرطوم حیوان رسیده بود گفت فیل همچون ناودان است و آنکه گوش فیل را لمس کرده بود حیوان را مثل بادبزن معرفی می کرد. نفر سوم که در آن تاریکی دست بر پای فیل گذارد، در پاسخ به شکل فیل، آن را به ستون مانند کرد و نفر دیگر نیز گفت فیل همچون تخت است چرا که او پشت فیل را لمس کرده بود. به همین ترتیب دیگر مردمان که وصف فیل را از اینان می شنودند، در نهایت به سردرگمی و اختلاف مبتلا می شدند، اختلاف میان آنان تفاوتی اندک نبود بلکه اختلاف میان شکل الف و دال بود! اگر هر یک از آنان که به دیدن فیل رفتند، شمعی در دست داشتند دیگر نظرشان چنین متفاوت نمی بود.

تفسیر داستان:

1. درک و برداشت انسان ها از حقیقت و هر پدیده ای به میزان آگاهیشان بستگی دارد. چه بسا اگر آگاهیشان افزایش یابد، به درک درست از حقیقت نزدیک تر می شوند.

 2. درک و برداشت انسان ها از هر پدیده ای، متفاوت است و هر کس بنابر ذهنیت خود پدیده ها را تفسیر می کند. چه بسا همین تفسیرهای مختلف، زمینه های جنگ ها و نزاع های بسیاری را فراهم آورده اند.

 3. برای درک درست از حقیقت نیاز به آگاهی (شمع) و آگاهان خواهیم داشت. با چشمان بسته (ذهن های بسته و تاریک) نمی توان از حقیقت تفسیری ارائه نمود.

 4. انسان ها و جوامعی که رشد فکری و عقلی نکرده اند، برداشتشان از حقیقت و پدیده ها، از طریق امور حسی صورت می پذیرد.

حادثه تلخ آتش سوزی ساختمان پلاسکو

حادثه ساختمان پلاسکو هم به اندازه حکایت مولوی عبرت آموز است . هر کس به اندازه توان و دانش و سواد خود و اکثر هم با حس همدردی مطالبی گفتند و نوشتند . بعد از فروکش نمودن تب و تاب پلاسکو - که ظاهرا به این زودی فروکش کردنی نیست - موقع عمل از سوی مردم و مسئولین است.

1- این حرف که مدیریت شهری به عهده شهرداری است درست باشد که درست هم هست ، پس خوب و بد اداره شدن شهر هم از کارنامه شهرداران بحساب می آید . به سخن دیگر همانقدر که اختیار دارند همان اندازه  هم مسئول هستند  .

2- شهردار نیز بوسیله شورای شهر انتخاب می شود .

3- کاندیدهای شورای شهر بوسیله مجلس شورای اسلامی تائید و مردم رای می دهند .

با توجه به موارد بالا در موقع رای دادن نباید به سرنوشت شهرمان بی تفاوت باشیم ، بالا کسانی که صلاحیت علمی و عملی ادراه شهر را دارند رای بدهیم ، نه از روی احساسات .

سالها پیش یکی از سیاسیون ( محمدجواد لاریجانی) تهران را ام القرا (مادر آبادی ها)  اسلامی نامیده بود . حالا بیاید و تماشا کند که این ام القرا چقدر امکانات ناچیزی نسبت به بلاد کفر دارد .

امیدوارم شعار «شهر من خانه من» در عمل مورد توجه شهروندان و مسئولان قرار گیرد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۵۳

تئوری   بدون عمل و اثر

قصه اعرابی و فیلسوف 

عربی دو جوال ( کیسه ) بر شتری بار کرده بود و خودش بر سر آن دو جوال نشسته بود!

حکیمی به او رسید و جویای حال او شد و اعرابی را پرسید: درجوال ها چیست ؟

عرب گفت : در یکی گندم و در دیگری ریگ ( سنگریزه) می باشد.

حکیم گفت :چرا ریگ بار کرده ای ؟

عرب گفت :برای این که تعادل بار برقرار شود.

حکیم گفت :جوال گندم را نصف کن و در هر جوالی نصف این گندم را بریز تا هم شتر سبکبار

گردد و هم زحمت بار کردن ریگ  را نداشته باشی.

عرب پیشنهاد حکیم را پسندید و سپس به عنوان ترحم خواست حکیم را سوار بر شتر کند.

در میان راه از او پرسید :

  این چنین عقل و کفایت که تو راست
  تو وزیری یا شهی ؟ بر گوی راست
 حکیم : «نه شاهم، نه وزیر، بلکه یک فرد معمولی هستم.»
عرب : «شتر و گاو چند تا داری ؟»
حکیم: «هیچ»
عرب : «در دُکانت چه جنسی داری ؟»
حکیم: «نه دکان دارم و نه جنسی.»
عرب  : «نقد چه داری ؟ تو که کیمیای علم را در دست داری و عقلت مثل گوهر است باید خیلی مالدار باشی.»
حکیم: «من هیچ ندارم حتی غذای شب هم ندارم.»

پا برهنه تن برهنه می روم    

هر که نانی می دهد آنجا روم

مرمرازین حکمت و فضل و هنر    

نیست حاصل جز خیال و دردسر

عرب وقتی وضع آن مرد حکیم را دریافت، بر سر او فریاد کشید :

از من دور باش که شومی تو مرا نگیرد.

پس عرب گفتش که شو دور از برم 

تا نیاید شومی تو بر سرم

یا تو آن سو ومن این سو می روم   

ور ترا ره پیش من واپس شوم

حکمتی که باعث رکود و توقف گردد و تنها در گفتار و نه عمل خلاصه شود،حکمت نیست؛ بلکه نقمت ( عذاب) است.

فکر آن باشد که بگشاید رهی  

راه آن باشد که پیش آید شهی

شاه آن باشد که پیش شه رود

نه بمخزنها و لشکر شه شود

تا بماند شاهی او سرمدی

همچو عز ملک دین احمدی

حکایتی بود از مثنوی مولوی ، سعدی به زبان دیگر گفته

گفتند عالم بی عمل به چه ماند؟

گفت به زنبور بی عسل

زنبور درشت بی مروت راگوی

باری چو عسل نمی‌دهی نیش مزن.

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar2/sh92/

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۱۱:۳۸

در علم مدیریت گفته شده : میان افراد «با انگیزه » و افراد « گماشته شده » فرق بسیار است . افراد با انگیزه همواره در فکر دفاع از آنچه در اختیار دارند مثل اندیشه ها ، ارتباطات ، داراییها و... هستند . از طرف دیگر افراد گماشته شده با این فلسفه زندگی می کنند که همه چیز امانتی است . ما عریان به دنیا می آییم و عریان می رویم . این درست است ولی یک چیز را فراموش نکنیم و آن عشق و علاقه ای است که ما می توانیم نثار دیگران کنیم و همان عشق و علاقه خود را بدرقه راه آخرت نمائیم.

یکی از خاخام ها گفته :  « هرگز  ندیدم کسی در بستر مرگ بگوید  ای کاش دوباره می توانستم به دفتر کارم برگردم! آنان چیزهایی از این دست می گویند : " کاش بیشتر به دیگران توجه کرده بودیم ، کاش به دیگران عشق می ورزیدم  و بیشتر با مردم ارتباط برقرار می کردم" » .

این گفته آنان در بستر مرگ هم پیام است و هم دعوت به عمل برای آنان که زنده اند.

 البته این پیام پیش تر هم توسط بزرگان یادآوری شده است از جمله :  

در عشق زنــــده باید کز مـــــرده هیچ ناید

دانی که کیست زنده ؟ آن کو ز عشق زاید (مولوی)

«همنوع ( همسایه) خود را مثل خودت دوست داشته باش» (حضرت مسیح )

« اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید » (امام حسین (ع))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۳

مردم(کارکنان) در مسیر گذر از وابستگی تا رسیدن به نقطه انجام وظیفه بطور مستقل ، چهار سطح رشد را پست سر می گذارند .

1- آغاز کنندگان علاقه مند ( شوق کار کردن دارند ولی دانش انان اندک است )

2- کار آموزان از خواب بیدار شده ( یادگیری کار را دشوارتر از آن می بینند که تصور کرده بودند) .

3- کارکنان توانمند ولی محتاط ( می دانند چگونه کار را انجام دهند ولی از کار کردن مستقل نگرانند).

4- کارکنان به خود متکی و توانمند ( با اعتماد، با انگیزه و برخوردار از مهارتهای لازم ).

نکته قابل توجه این است که هیچ فردی در همه کارهایش در یکی از سطح های یاد شده نیست . بنابرین هر فرد در هر زمان به الگوهای رهبری متفاوتی نیازمند است . 

مثلا یک پزشک  ، جراح خوبی باشد اما مُدّرس  خوبی برای دانشجویانش نباشد و همسر خوبی برای شریک زندگی اش نباشد ، پدر خوبی برای فرزندانش نباشد ، تاجر خوبی نباشد تا روابط عمومی خوبی داشته باشدو بیماران (مشتریانش) راضی نگه دارد. و بر عکس ممکن است همان پزشک همه این خصلت ها را داشته باشد اما جراح خوبی نباشد (که شغل اصلی خودش است)  . سایر مشاغل نیز چنین است . بدین جهت هیچکس از یادگیری و الگو داشتن بی نیاز نیست .

کسی که خود را بی نیاز از یادگیری می داند ، به رشد و تکامل خود پایان داده است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۴

این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــرِ چشم‌آبیِ گیسوی‌طلایی
طناز و سیه‌چشــم، چو معشوقۀ من نیست
آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت
هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کَلگری و نیس و پکن نیست
در دامنِ بحر خزر و ساحــــل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گل‌های دلاویــــز شمیران
عطری است که در نافۀ آهوی خُتن نیست
آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران
هر جا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست
آوارگی و خانه‌به‌دوشی چه بلاییست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هر کس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران
بی‌شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بُوَد دامنۀ آلپ
چون دامن البرز پر از چین و شکن نیست
این کوه بلند است، ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست، ولی رود تجن نیست
این شهر عظیم است، ولی شهرِ غریب است
این خانه قشنگ است، ولی خانۀ من نیست

زنده‌یاد «دکتر خسرو فرشیدوَرد»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۲۰:۰۹

عظیمی ( مصاحبه گر): کتاب ِ خوب ِ ریاعیات خیام در منابع کهن را برای ه ا سایه بردم و دربارۀ این کتاب و مولف محقق آن سید علی میرافضلی شرح کشافی دادم. سایه به خیام علاقمند است و من پشت سر هم رباعیات خیام را می خواندم و نظر سایه را می پرسدم. شب دلپذیری بود.

ه ا سایه: شاید باور نکنید ولی نمونۀ درخشان استفاده از لحن یا موسیقی، یا هر چی اسمشو بذارین، این رباعی خیامه. می گه: ای کاش می شد همیشه بودیم، یا حالا که داریم می ریم یه جایی می رفتیم ، یا بعد از هزار سال علف می شدیم و دوباره سبز می شدیم! یعنی این آرزوی بقا... حتی به صورت گاو  و خر به دنیا بیایم. اون تناسخ و زهرمار، یه درد ازلی و ابدی بشری، وحشت از فنا و نابود شدن.(با سوز و درد این جملات را می گوید...) ببینید تو این رباعی با موسیقی چی کار کرده:

ای کآش که جآی آرمیّدن بودی

یا ان ره دوّر را رسیدن بودی

یا از پس صد هزآر سآل از دل خآک

چون سبزه امید بر دمیدن بودی

ببینید «دوّر» چه امتدادی در صدا داره  ولی اگه این «دور» را به صورت اضافه به کار ببرید و بگید راه دورِ من، این دور چقدر کوتاه می شه. نه تنها اینجا «دور»شکسته نشده، اضافه هم شده . چرا؟ برای اینکه شما بعد از حرف «ر» هر حرف از الفبا رو بخواین بگید با زبانتونو از مخرج «ر» بردارین و قطع کنین و بگین مثلا دور با ، دور تا . جز خود حرف ر که این «دور» رو زیادتر کرده ،«دوِر را» . این «را» ،«دور» رو اگه ده سانت بوده کرده دوازده سانت ، پونزده سانت.

یا از پس صد هزآر سآل از دل خآک

«آ» ها رو می بینین ... می گه هزآر تومن پولمو خورده نمی ده. این 999 به اضافۀ یک نیست یعنی خیلی پولمو خورده. مصرع چهارم همۀ حروف روی لبه ، پُوکه:

چون سبزه امید بر دمیدن بودی

عظیمی : طوری این مصرع را می خواند که قرار گرفتن لبها برهم هنگام تلفظ «ب» کاملا مشهود است.

ه ا سایه : می گه کاش این علف بی مقدار بودیم و باز سبز می شدیم... این یه شاهکاره واقعا. من همون موقع ها ، سالها پیش، می گفتم: من مدعی نیستم که خیام و سعدی و حافظ و فردوسی این بیتها رو با وقوف ساختن و همه جا هم نیست و چه بسا که ناآگاه ساختن حالا  که ما به این راز پی بردیم و قواعدشو هم تا حدودی داریم که این موسیقی چه جوری ایجاد می شه، چرا استفاده نکنیم.

عظیمی : استاد شفیعی این جور موقع ها حرف خوبی می زنه . می گن چرا این نمونه ها در دیوان شاطر عباس صبوحی پیدا نمی شه و فقط تو دیوان حافظ وسعدی هست...!

سایه: حرف درستیه... معلومه که می دونستن ؛چیزی که به عقل من می رسه، آیا حکیم ابوالقاسم فردوسی نمی دونه چی کار می کنه؟!

اگه به من بگن دو تا شعر از زبان فارسی انتخاب کن، اول این دو تا رباعی خیامو انتخاب می کنم : یکی « ای کاش جای آرمیدن بود» و بعدی « جامی است که عقل آفرین می زندش» ... حیرت آوره لفظ و معنا !این «کوزه گر دهر» ( بر کوزه گر تاکید می کند.) چنین جام لطیف. این کوزه گری که هرچی ساخته کاسه و کوزۀ گِلی بوده، خر و اسب و قورباغه ساخته، حالا یه موجودی مثل انسان ساخته ، اشرف مخلوقات... می سازد و باز بر زمین می زندنش... و چقدر موزیکش عالیه.

جامی است که عقـــــــــــــل آفرین  می زندش(عقل را کشیده می خواند)

اگه بگین جامی است که دانش آفرین می زندش ، خراب می شه .نقطه ثقل عقله.

جامی است که عقل افرین می زندش

صد بوسۀ مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف

می سازد و باز بر زمین می زندش

واقعا حیف که نه، گناهه آدم از این امکانات زبان فارسی استفاده نکنه .

عظیمی: هنوز از مستی این نکته های باریکتر از مو هشیار نشده ام که سایه می گوید:

شما اون رباعیات خیام که شجریان خونده شنیده اید ؟ اسمش شب نیشابور بود.
عظیمی: شنیدن که بله ... ولی تا با شما نشنویم می شه گفت نشنیدیم!
سایه: خیلی کار درخشانی بود . در نیشابور ، تو آرامگاه خیام، این کارو اجرا کردیم.
عظیمی : رباعیاتو شما باید انتخاب کرده باشین ، چون خیلی دقیق و منظم انتخاب شده.
سایه: آره... طوری تنظیم کردم که از «آمد سحری ندا ز میخانۀ ما» شروع شد تا رسید به «از من رمقی به سعی ساقی مانده ست»... یه مسیره، یه عمره ، طوری مرتب شده که انگار پشت سر هم ساخته شده این رباعی ها ... بعد اینو دادم به پایور که انصافا آهنگ خوبی روش گذاشت و بعدش هم که شجریان محشر خوند؛ نمی دونید اون شبی که این کار تو نیشابور اجرا شد چقدر عجیب و غریب خوند. اصلا دیوانه شده بودم نمی دونستم چی کار بکنم ...

چند لحظه سکوت می کند و آهسته و در حالی که سرش را تکان می دهد، زمزمه می کند:

بر خیز که پر کنیم پیمانه ز می

زان پیش که پر کنند پیمانۀ ما

سایه بر می خیزد و نوار را می گذارد... استاد شجریان می خواند:

این غافله عمر عجب می گذرد

دریاب دمی که با طرب می گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می گذرد

سایه به گریه می افتد...

هنگام سپیده دم خروس سحری

دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند در آیینۀ صبح

از عمر شبی گذشت و تو بی خبری

سایه: خیلی قشنگه! وای... عاطفه خانم ! شما به آذین رو ندیدن و نمی شناسین... آدم خیلی خوددار و سفت و سختی بود( هر کدام از این صفات را موکد و با مکث می گوید) البته این ظاهرش بود ولی در باطن خیلی ویران بود بیچاره... یه روز به آذین و شجریان خونۀ ما بودن، شجریان چند تا رباعی خیامو خوند. تا این رباعی «هنگام سپیده دم...» رو خوند ،به آذین یه کار خیلی عجیب کرد ( چشمان سایه گرد شده است)... عاطفه خانوم! به آذین پا شد، دست شجریانو گرفت، بوسید... اصلا من چی بگم مثل اینه که خدا از آسمون بیاد پایین و دست یکی را ببوسه.این قدر این کارش عجیب بود... یعنی از زیبایی رباعی خیام و خوندن شجریان این مرد خوددار چنان به هیجان و غلیان اومد که این کار عجیبو کرد. طفلک شجریان سرخ شد. خیلی کار عجیبی بود.

استاد شجریان می خواند:

بر خیز و مخور غم جهان گذران

خوش باش و دمی به شادمانی گذران

در طبع جهان اگر وفایی بودی

نوبت به تو نیامدی از دگران

سایه در آسمانهای دگر ، غیر این هفت آسمان مشهور سیر می کند:

سایه: این چندتا رباعی خیام اصلا حیرت انگیزه، لفظ ومعنا، بهترین نمونۀ «لفظ» در شعر فارسیه؛ یعنی از سعدی و فردوسی و حافظ نه تنها چیزی کم نداره بلکه سره از اونها. عجیبه که سعدی و حافظ رباعی هاشون آبروریزیه ولی رباعی های خیام و رباعی های منسوب به ابو سعید و منسوب به مولانا و رباعی آدمهای گمنام فوق العاده است...

رباعی مشکل ترین فرم شعر فارسیه؛ بجنبی خراب می شه... این رباعی های خیام رو، یه کلمه نمی شه کم و زیاد کرد... انگار یه تکه وجود داشته ... در فشردگی و خلاصگی و استحکام و زیبایی بی نظیره.

به دیوار خیره شده و به آواز شجریان گوش می دهد:

از من رمقی به سعی ساقی مانده ست

وز صحبت خلق بی وفایی مانده ست

از بادۀ دوشین قدحی بیش نماند

از عمر ندانم که چه باقی مانده ست

شب سرشاری بود!

منبع :کتاب پیر پرنیان اندیش ص 817

از لینک گوش کنید

http://www.aparat.com/v/L32TI/%D8%B4%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-_%D8%B4%D8%A8%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%86%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۴:۰۲

صورت مسئله: دو اتفاق در جامعه افتاده که در خبر روزنامه ها  پیگیری می شود .

یکی واگذاری و تخفیف نجومی مسکن توسط شهرداری تهران به برخی افراد ،که چند نفرشان حتی کارمند شهرداری هم نیستند . اما دومی مشهور به فیش های پاداش نجومی . گفته می شود هم بین کارمندان دولت ، شرکتهای دولتی و خصوصی و بنابه قولی در سایر جاها هم اتفاق افتاده است.

فرض مسئله : فرض کنیم کسی از اخبار روز خبر ندارد و یا اینکه این اتفاق دویست سال پیش افتاده (فرض محال ، محال نیست) . و ما این دو روزنامه در اختیار داریم .افرادی طبق  نوشته های این دو روزنامه می خواهند تحقیق و یا کتاب بنویسند. احتمالات زیر را در نظر بگیریم .

الف) گروهی از  محققین فقط روزنامه شهروند دیده و بررسی کرده اند.

ب)گروهی فقط روزنامه همشهری را دیده و بررسی کرده اند 

ج) گروهی هر دو روزنامه را دیده و بررسی کرده اند.

و ما داریم این کتاب و یا تحقیق  را می خوانیم . بنظرتان روی هم رفته کدومش به حقیقت نزدیکتر است؟

این دو روزنامه خبرهای روز را اینگونه منعکس کرده اند . وای به رخدادی که چندین قرن پیش بوده و مبنای قضاوت  محققین و خوانندگان  ، نوشته های زید و عمرو است.

سرای مدرسه و بحث علم و طاق و رواق

چه سود چون دل دانا و چشم بینا نیست (حافظ)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۱۱:۵۱

عظیمی : سایه این بیت حافظ را خواند:

خرقۀ زهد و جام می گرچه نه در خور همند

این همه نقش می زنم در جهت رضای تو

ه ا سایه: آقای عظیمی !تنها راه چارۀ شاعران اینه که حافظو دوست داشته باشن اگر نه بدبختن.واقعا در برابر این بیت چی کار می شه کرد... اصلا بیش از این امکان نداره کسی تحقیر بشه در عرصه هنر! شما هر کار کنین چطور می تونین به این بیت برسین؟ جز اینکه عاشق حافظ بشین، اون وقت این بیت و هنر حافظ مال خودتون هم می شه، اتحاد عاشق و معشوق ، و گرنه باید دق کنین که آخه بابا تو چرا این کارها رو کردی؟ دیگه هیچ سهمی برای کسی نذاشتی واقعا. این ریشه در خودخواهی های آدمیزاد داره دیگه؛ شما از هر کدوم از این شعرای بزرگ بپرسین ، اگه عاشق حافظ نباشن مصیبت دارن با حافظ.

عاطفه: حتی سعدی؟

ه ا سایه: اوه... سعدی که هیچ کس رو نمی تونسته ببینه و تحمل کنه ... بخصوص حافظ رو نمی تونسته تحمل کنه ، چون فهمیده چه بلایی سرش اومده. حداقل اینه که حرفشو نقض کرده که بر حدیث من و حُسن تو نیفزاید کس.

ببینید حافظ دقیقا می فهمید که سعدی چه کار کرده و به کجا رسیده اما طفلک سعدی ... سعدی خیال می کرد دنیا همون جا تمام می شود و می گفت : من سعدی آخرالزمانم . چه می دانست که خواجه حافظی هم خواهد اومد!

منبع : کتاب پیر پرنیان اندیش ص 1093

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۴:۵۳

عظیمی(مصاحبه گر) : دکتر عیوضی از مصححان بنام دیوان حافظ است. استاد منوچهر مرتضوی تصحیح ایشان را از نقاط عطف تصحیح دیوان حافظ دانسته است. ایشان در کتاب حافظ برتر کدام است؟ تصحیح خود را با تصحیح های مهم دیگر از جمله حافظ به سعی سایه مقایسه کرده و مباحث سودمندی را پیش کشیده است؛ هم دلایل انتخابهای خود را توضیح داده و هم ضبط های مصححان دیگر را نقد و جرح کرده است.

من در همان جلسات ابتدایی آشنایی با سایه ، این کتاب را برای سایه بردم. ایشان تا چشمش به کتاب افتاد لبخندی زد و سری تکان داد. چند روز بعد فهمیدم نام کتاب برایش غریب بوده است.

استاد کتاب آقای عیوضی را خوندید؟

ه ا سایه: هنوز نه، ورق زدم. اما در اولین وقتی که فرصت بکنم این کتابو با دقت خاص خودم از اوّل تا آخر می خونم در جستجوی اونکه یک حرف درست در اون پیدا کنم و بگم آقای عیوضی حق داشته و من این نکته رو نمی دونستم!

واقعا بحث این نیست که بگیم کی درست گفته و کی غلط گفته یا به کسی جواب بدیم.چه بسا اگه دقیقا کتابو بخونیم؛ خیلی از جاها حق را به ایشون بدیم. همین قدر که خوندم دیدم آقای عیوضی به شکل خیلی بچه گانه ای اصرار  داره که ثابت بکنه کار من از همه بهتره. حافظ برتر کدام است؟! خود این برداشت خنده داره اصلا . تازه گیرم همۀ حرفهاش درست باشه، آیا ارزش داره که آدم بگیره کتاب بنویسه و بگه کار من بهتره؟! اصلا حرف من و آقای عیوضی و فلان کس نیست اینجا که ، حرف حافظه واقعا. همه باید تلاش بکنیم ببینیم این کار درست انجام شده یا نه ؟ کار دیوان حافظ که به من و شما تمام نمی شه ؛ به روزگاران بعد از ما این کارو ادامه خواهند داد. لااقل ما باید به دیگران این توجه رو بدیم که بابا حرف ما و دیگری نیست؛ همه ما می خوایم که این دیوان عزیز تا اونجا که ممکنه به خیال ما به گفته حافظ نزدیکتر باشه!

عظیمی: خوشبختانه کتاب حافظ برتر کدام است؟ را دقیقا با سایه بررسی کردیم که در کتاب دیگری خواهد آمد.

منبع : کتاب پیر پرنیان اندیش   

برتر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۳:۰۲

عظیمی : ه ا سایه بوستان سعدی را  اوج زبان سعدی می داند و در بوستان سعدی، این حکایت را بسیار می پسندد و چند بار آن را برایمان ازبر خوانده و هر بار هنر سعدی را بسیار ستوده است.

فقیهی کهن جامه تنگ دست

در ایوان قاضی به صف بر نشست

نگه کرد قاضی در او تیز تیز

معرف(ناظم مجلس) گرفت آستینش که خیز

ندانی که برتر ، مقام  تو نیست؟

فروتر نشین یا برو ، یا بایست...

ه ا سایه: به نظر من این حکایت از درخشان ترین قسمتهای زبان سعدیه ؛ باور کردنی نیست . به این راحتی و با رعایت همه چیز هر چی خواسته گفته.

عظیمی : سایه با شوق و ذوق  و لذت ِ وصف ناشدنی حکایت سعدی را می خواند و با نحوۀ خواندنش زیر و بم هنر سعدی را تذکر می دهد. با تکیه ای که روی کلمات می کند، با دورانی که به چشمش می دهد، با نفس عمیقش، با «پوفی» هنگام بازدم...

منبع : پیر پرنیان اندیش

حکایت را از لینک بخوانید

http://ganjoor.net/saadi/boostan/bab4/sh6/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۱:۵۷