پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

گفتگوی سه نفره ه ا سایه ، مسعود جعفر و میلاد عظیمی

جعفری بحث اخلاق و رابطۀ آن با اقتضائات "واقعیت" زندگی بشری را پیش کشید  .

سایه گفت : شما وقتی مفاهیمی مثل وفاداری ، ایمان ، عشق و قس علی هذا ، رو جدا می کنین از روابطی که در واقعیت زندگی انسان وجود داره، به این نتیجه می رسین که وفاداری در هر صورتی خوبه، حالا چه به شیطان باشه چه به خدا ؛ چه به خیر باشه یا به شر باشه ولی آیا واقعاً برای آدمیزاد امکان پذیره اینهمه سعه صدر داشته باشه، اینهمه وسعت نظر داشته باشه ؛ حتی عرفای ما آیا تونستن که به یک مسامحۀ مطلق برسن؟ ظاهراً در توان انسانی نیست این قضیه ...

میلاد عظیمی : استاد! آیا از فرمایشات شما می شه نتیجه گرفت که مکارم اخلاق در زندگی شخصی یک جور اطلاق دارن اما در عرصۀ عمل اجتماعی محدود و منوط به برخی مصلحت سنجی هاست؟

ه ا سایه : بی شک ! متاسفانه یا خوشبختانه این طوره... بستگی داره از چه منظری به قضیه نگاه کنین . ناچار باید مصلحت ها را در نظر گرفت. آزادی یک ارزشه اما به محض اینکه دو نفر می شین مفهوم آزادی مختل می شه. یه دوستی داشتیم که برای ثابت کردن حرفش، انگشتشو از نزدیک چشم من رد می کرد ، وقتی می گفتم: چرا اینکارو می کنی ، می گفت: من به تو چی کار دارم، من آزادم انگشتمو در فضا حرکت بدم .اون چیزی که او آزادی می دونست ، من نادیده گرفتن حریم چشم خودم تلقی می کردم. چون نزدیک پلکمو حریم خودم می دنوم. هر دو تا هم داریم راست می گیم . ولی وقتی دو نفر می شیم یک حریم یک حرمتی به وجود می آد. اینها قرادادهای اجتماعیه به قول روسو ،

جعفری: اصلاً اخلاق در ارتباط با دیگرانه که معنا پیدا می کنه.

ه ا سایه : در این صورت شما از کدوم انسان دارین حرف می زنین ؛ انسان ِ در اجتماع یا یک انسانِ مطلق در خلا؛ در بیرون از زمان و مکان و بیرون از همۀ روابط که وجود داره . دو تا نتیجه کاملاً متضاد می گیریم.

واقعاً چه جور باید نگاه کرد به دنیا ، به انسان ؟ اگه از یک انسان ِ در اجتماع حرف می زنیم اون وقت یک قواعد دیگه ای حاکم می شه؛ می رسه به اونجا که دروغ مصلحت آمیز بِه از راست فتنه انگیز. هنوزم محل بحثه که آیا شیخ سعدی حق داشته این حرفو بزنه یا نه ؟ حرفش درسته یا نه؟ گلستان رو که می خونین خیلی حرفهای عجیب توشه اما عین حقیقته.

مشکل اینه که ما با معیارهای انسان مطلقِ  در خلا دربارۀ انسان ِ در اجتماع داوری می کنیم و نتایج عجیب و غریب می گیریم.

عظیمی : حالا انسان  در اجتماع تا چقدر می تونه به نظر شما ارزشهای انسانی رو فدای مصلحت کنه؟

ه ا سایه : تا اونجا که انسان بمونه ... ولی واقعاً نمی دونم . خیال می کنم یک آدم صادق نمی تونه بگه « چقدر یا چه درصد» . در هر « آن » فرق می کنه . بستگی داره با چی روبه رو بشه ...

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

ازکتاب پیر پرنیان اندیش

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۲۳

دو جا تو دیوان حافظ هست که این آدم صبور ، فریاد می زنه ؛ یکی تو " آهوی وحشی "...

نکرد آن همدم دیرین مدارا

مسلمانان مسلمانان خدا را

این بی تابی اصلا به حافظ نمی آد .... یکی هم اونجاست ؛

مهیمنا ! به رفیقان خود رسان بازم

(مُهَیمَنا) =ای ایمن کننده از ترس (خداوندا)

از کتاب پیرپرنیان اندیش - ه ا سایه

http://www.aparat.com/v/lEc17

 

http://www.aparat.com/v/lEc17

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۰۸

دو برادر که یکی دائم الخمر بود و دیگری لب به مشروب نمی زد و هر دو  پسر یک مرد  همیشه مست بودند به نزد روانشناس رفتند . روانشناس پرسید:
شما چرا دائم الخمر هستید؟ و او جواب داد بسیار واضح است از یک پدر دائم الخمر آیا می توان پسری غیر از من انتظار داشت؟ پزشک رو به دومی کرده و پرسید ، چرا شما لب به مشروب نمی زنید؟ و او پاسخ داد که بسیار روشن است ؛ پس از آنکه زندگی و سرنوشت و بد بختی های پدرم را دیدم و زیان های الکلی بودن را لمس کردم آیا می خواستید بازم هم به مشروب نزدیک شوم ؟ چنانکه می بینید هر دو  برادر از پدر آموختند یکی با نفی آن روش   و دیگری با قبول آن .
 دو کس بر حدیثی گمارند گوش
از این تا بدان، ز اهرمن تا سروش (فرشته)
یکی پند گیرد دگر ناپسند
نپردازد از حرف گیری به پند
فرومانده در کنج تاریک جای
چه دریابد از جام گیتی نمای؟ (سعدی)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۳۹

پادشه باید که تا به حدی خشم بر دشمنان نراند که دوستان را اعتماد نماند که آتش خشم اول در خداوند(صاحب) خشم افتد پس آنگه زبانه بخصم رسد یا نرسد

نشاید بنی آدم خاک زاد
که در سر کند کبر و تندی و باد
ترا با چنین تندی و سرکشی
نپندارم از خاکی، از آتشی
در خاک بیلقان برسیدم به عابدی
گفتم مرا به تربیت از جهل پاک کن
گفتا برو چو خاک تحمل کن ای فقیه
یا هرچه خوانده ای همه در زیر خاک کن
بدخوی در دست دشمنی گرفتارست که هرکجا که رود از چنگ عقوبت او خلاص نیابد
اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی
ز دست خوی بد خویش در بلا باشد
از گلستان سعدی
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۷