پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

چرا آخرین شیرینی دهان تو را آب می اندازد؟

به صرف قهوه در خانۀ دوستی مهمان بودم، بچه های میزبان باهم کشتی می گرفتند. ناگهان یادم آمد که چند بسته تیلۀ شیشه ای دارم . یک بستۀ کامل از آن را روی زمین ریختم و امیدوار بودم آن فرشته های کوچک بتوانند در آرامش با آن تیله ها بازی کنند. البته این اتفاق نیفتد که هیچ بلکه دعوا بین شان بالا گرفت .کمی دقیق تر نگاه کردم دیدم در میان تیله ها فقط یک تیلۀ آبی وجود دارد و بچه ها سر آن باهم دعوا می کنند. تمام تیله ها هم اندازه شفاف و براق بودن. تنها مزیت تیله آبی این بود که هیچ تیله ای همرنگ آن نبود .فقط می توانستم به این رفتار بچگانۀ آنها بخندم.

البته بزگترها هم از این رفتار " خطای کمبود" بی بهره نیستند. رومی ها معتقدند " کمیاب با ارزش است" . در حقیقت "خطای کمبود" همسن بشر است . آن دوست میزبانم  مشاور املاک است . هر وقت یکی از مشتری هایش نمی تواند بدرستی تصمیم بگیرد ، به او زنگ می زند و می گوید " یک پزشک از لندن نقشۀ ساختمان دیروزی را پسندید . تو چطور ؟ هنوز تمایل به خرید داری؟ "

آن پزشک لندنی ، که بعضی وقت ها استاد دانشگاه یا کارمند بانک می شود ، البته یک موجود خیالی اما بسیار تاثیرگذار است . او باعث می شود مشتری ها احساس کنند فرصتی را که  دارند ،  از دست می دهند،پس دست بکار می شوند و معامله را انجام می دهند. چرا؟باز بخاطر کمبود احتمالی منابع (خانه مورد نظر).

 پروفسور Stephen Worchel برای سنجیدن کیفیت شیرینی ها ،شرکت کنندگان را به دو گروه تقسیم کرد . گروه اول را یک جعبه کامل شیرینی و گروه دوم را فقط دو عدد داد. در آخر کسانیکه فقط دو عدد شیرینی داشتند کیفیت شیرینی ها را خیلی بالاتر از گروه اول ارزیابی کردند . این آزمایش چندین بار تکرار شد و هر بار نتیجۀ مشابهی داشت.

پوسترها هشدار می دهند " فقط امروز " . صاحبان گالری های نقاشی و انتیک از همین " خطای کمبود" سوء استفاده می کنند و نشانه قرمز " فروخته شد" را رویش قرار می دهند تا بقیه کارهای باقیماندۀ خود را نمونه های کمیاب معرفی کنند که باید هر چه سریعتر آنها را خرید.

تمبرهای قدیمی ، سکه و ماشین های قدیمی را جمع آوری می کنیم در حالیکه هیچ کاربرد عملی برای ما ندارند . شرکت پست تمبرها را و بانک سکه های قدیمی را قبول نمی کنند . اما اینها همه مشکلات جانبی هستند ؛ جذابیت آنها در کمیاب بودشان است .

در امریکا مهمانی های دانش آموزی بخاطر مصرف بیش از حد مشروبات الکلی معمولا بهم می خورد ، صرفا به این خاطر که مصرف آنها قبل از سن 21 مجاز نیست.

بوسه ای زان دهن تنگ به صد جان ندهد

هرچه کمیاب بود بیش بها می باشد (صائب تبریزی)

در نتیجه ، پاسخ معمول به کمبود باعث ایجاد خلل در شفاف اندیشی می شود. ارزش محصولات و خدمات را باید صرفا بر اساس قیمت و مزایای آنها بسنجیم . اینکه یک محصول در حال اتمام است یا پزشکان لندن به آن علاقه مند شده اند نباید در ارزش گذاری جایی داشته باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۳

مردی وام می گیرد، شرکتی تاسیس می کند و کمی بعد از آن ورشکست می شود . گرفتار افسردگی می شود و خود کشی می کند.

نظرت راجع به داستان چیست؟ بعنوان یک تحلیلگر اقتصادی ، می خواهی بدانی چرا ایده تجارت او موفق نبود؛ آیا او مدیر ضعیفی بود؟ ایا استراتژی غلط انتخاب کرده بود ، بازار خیلی کوچک بود ، یا رقابت خیلی بزرگ؟ بعنوان بازاریاب ، تصور می کنی کمپین ها ضعیف سازماندهی شده بود یا اینکه او در رسیدن به مخاطب ِ هدف خود ناکام مانده بود. اگر کارشناس اقتصادی باشیم ، وام گرفتن را بعنوان ابزاری مناسب زیر سوال می بری.در مقام خبرنگار محلی ، به پتانسیل داستان پی مبری ؛ چقدر خوش شانس بود که خودش را کُشت! در مقام نویسنده به این فکر می کنی که این داستان چطور می توانست به یک تراژدی یونانی بدل شود. در مقام بانکدار ، باور داری در بخش وام خطایی صورت گرفته . در مقام جامعه شناس ، شکست سرمایه داری را سرزنش می کنی . در مقام محافظه کار دینی ، این اتفاق را مجازات الهی می بینی . در مقام روانپزشک ، پائین بودن سطح سروتونین را تشخیص می دهی.

کدام دیدگاه " درست " است؟

مارک تواین نویسنده امریکای گفته : " اگر تنها ایزار تو چکش باشد ، همۀ مشکلات تو میخ خواهد بود."

این پدیده را مردی با تمایل چکش زدن  یا تغییر شکل حرفه ای  نیز می نامند.

پزشکان جراح حتی اگر بیماران به شیوه مسالمت آمیزتری هم مداوا شوند ، می خواهند با چاقوی جراحی حل کنند. ارتشی ها اول به راه حل نظامی فکر می کنند . بطور خلاصه ، اگر  از کسی راجع به چیستی یک مشکل خاص بپرسی ، معمولا آنرا از حوزۀ مهارت خود راه حل می دهد.

اما این روشی کاملا فاجعه آمیز برای فکر کردن و حل مشکلات در دنیاست . اینکار چه ایرادی دارد؟ تغییر شکل حرفه ای زمانی خطرناک می شود که مردم فرایندهای تخصصی خود را در حوزه هایی بکار ببرند که به آن تعلق ندارند. بی شک با برخی از این موارد مواجه شده اید. معلمانی که به دوستان خود مثل داش آموزان  امر و نهی و پرخاشگری می کنند ، یا مادران تازه کار که با همسران شان مثل بچه رفتار می کنند .

مرد  با چکش (متخصص) حتی در حوزه اختیارات خودش هم مایل است بیش از حد از چکش استفاده کند.

نتیجه؛ اگر مشکل خود را پیش کارشناس می بری انتظار راه حلی بهینه و جامع نداشته باش. منظر رویکردی باش که با جعبه ابزار آن کارشناس جور دربیاید. مغز، کامپیوتر مرکزی نیست. بیشتر شبیه یک چاقوی همه کاره است که توانایی های مشخصی دارد. متاسفانه این " چاقوهای جیبی" ما کامل نیستند. با تجارب زندگی و مهارتهای حرفه ای خود تا حالا صاحب چندین تیغه شده ایم .اما برای تجهیز بهتر خودمان باید تلاش کنیم تا  دو سه ابزار دیگر به خزانه مان اضافه کنیم.

هر چه چاقوی جیبی شما  بزرگتر و همه فن حریف تر باشد تفکرات شما  هم زیرکانه تر خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۲

لویی پاستور دانشمند مشهور فرانسوی در جمعی  توضیح می داد  که میوه را شسته و بعد بخورند تا کمتر دچار بیماری شوند . او انگور را با آبی شست و گَرد و خاک محلول را در آب را نشان داد که باعث بیماری می شوند. پاستور سرگرم سخنرانی شد بعد از مدتی همان آبی را که انگور را شسته بود خورد.

یک تیم دانش آموزی با لباس سفید و تیم دیگر با لباس مشکی توپ بسکتبال را به عقب و جلو پاس می دهند . از بینده خواسته می شود فقط تعداد پاس های تیم سفید را بشمارد .  هر دو تیم در مسیرهای دایره ای حرکت می کنند. ناگهان وسط این ویدئو اتفاق جالبی می افتد : دانش آموزی که لباس گوریل پوشیده به وسط اتاق می رود ، به سینه اش ضربه می زند و خیلی سریع ناپدید می شود. در پایان از بیندگان می پرسند که متوجه چیز غیر معمولی شدی یا نه ؟ نیمی از بیندگان سرشان را به نشانه بهت زدگی تکان می دهند. گوریل؟ کدام گوریل؟.

آزمایش "رفتار شیطنت آمیز" یکی از مشهورترین آزمایش ها در روانشناسی است که آنرا " خطای حواس جمع بودن" می نامند، توضیح می دهد ؛ که هر اتفاقی که مقابل ما می افتد نگاه می کنیم ، اما در حقیقت معمولا آنچه را که بر آن تمرکز کرده ایم می بینیم. در این مثال خاص ، شمارش پاس هایی  تیم سفید پوش باعث می شود که  عوامل وفقه انداز و غیرقابل انتظار را نمی بینیم حتی به بزرگی یک گوریل .

خطای حواس جمعی می تواند خطرناک باشد. بعنوان مثال صحبت کردن با موبایل همزمان با رانندگی . بیشتر دفعاتی که چنین کاری می کنیم اتفاقی نمی افتد . تماس بخودی خود تاثیر مخربی بر فرایند ترمز گرفتن ماشین ندارد. اما زمانی مخرب می شود که بعلت حواس پرتی (حواس جمعی به صحبت های موبایل) مثلا کودکی از جلو ماشین می گذرد  عکس العمل به موقع گرفته نشود و منجر به فاجعه می شود. مطالعات نشان داده واکنش رانندگانی که تلفن همراه استفاده می کنند به کندی کسانی است که الکل  یا مواد مخدر مصرف کرده  اند.بعلاوه تقریبا  مهم نیست تلفن همراه را با دست گرفته باشی  یا بین شانه و فک ات قرار دهی یا از هندزفری استفاده کنی .

کمپانی سویس ایر هم آنقدر بر توسعه تمرکز کرده بود که بر باد رفتن نقدینگی خود را فراموش کرد و در سال 2001 ورشکسته شد.

یا سوء مدیریت در بلوک شرق منجر به فروپاشی آن  شد.

گوریل های این چنینی دقیقا جلو چشم ما در حال رقصیدن اند و ما بندرت متوجه شان می شویم.

اینطور نیست که ما هر اتفاق خارق العاده را از دست بدهیم . قسمت معماگونۀ مسئله اینجاست که هر چیزی که به آن بی توجهی می کنیم مغفول می ماند. بنابراین اصلا نمی دانیم چه چیزهایی را داریم نادیده می گیریم. دقیقا به همین خاطر است که هنوز گرفتار این خطای خطرناک ایم و گمان می کنیم متوجه همۀ چیزهای مهم هستیم.

برای جلوگیری از خطای حواس جمع هر چند وقت یکبار خودت را از "  حواس جمعی" پاک کن. به همان اندازه که به سر وصدا واکنش نشان می دهی ، به سکوت هم توجه کن . نه فقط مرکز ، بلکه محیط اطراف را هم چک کن . به چیزهای تصور ناشدنی فکر کن . بزرگ و مشخص بودن برای دیده شدن کافی نیست . باید انتظار چیزهای عظیم و غیر منتظره را داشت.

آدرس ویدئو :

https://www.youtube.com/watch?v=IGQmdoK_ZfY 

 

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۶

خطای هزینۀ هدر رفته

فیلم افتضاح بود . بعد از یک ساعت تماشای فیلم ، در ِ گوش همسرم گفتم " پا شو برویم خانه " . گفت: " به هیچ وجه . قرار نیست سی دلارمان را دور بریزیم". با اعتراض گفتم : " این توجیه درستی برای ماندن نیست . پول مان همین الان هم خرج شده .

اینجا با خطای هزینۀ هدر رفته مواجه شده ایم. نوعی طرز تفکر اشتباه ! آنچنان به من چشم غره رفت که انگار تازه یک لیموترش را گاز زده . چه بمانیم و چه برویم سی دلار را خرج کرده ایم بنابراین عامل "هزینه" نباید در تصمیم ما نقش داشته باشد. با گفتن این جملات تلاش کردم موضوع را روشن کنم، نیازی به گفتن نیست که در نهایت تسلیم شدم و در صندلی ام فرو رفتم.

یکی از دوستانم سالها از رابطه عاشقانه پُر مشکلش زجر می کشید . نامزدش بارها و بارها به او خیانت می کرد . هر دفعه هم پشیمان بر می گشت و التماس می کرد که دوستم او را ببخشد . دوستم می گفت " انرژی زیادی صرف این رابطه کرده ام و کنار گذاشتنش کار اشتباهی است" این نیز یک مورد کلاسیک از خطای هزینۀ هدر رفته .

کنکورد نمونه بارز یک پروژه نا موفق دولتی است. هر دو طرف قرارداد ، بریتانیا و فرانسه از مدتها قبل می دانستند تجارت این هواپیمای ما فوق صوت هرگز به صرفه نبوده، اما کماکان به صرف مبالغ هنگفت ادامه دادند. شاید فقط برای حفظ ظاهر ، رها کردن پروژه به منزله پذیرفتن شکست بود. به همین دلیل اغلب خطای هزینه هدر رفته را اثر کنکورد هم می نامند. این خطا منجر به اشتباهات پُر هزینه و فاجعه آمیزی در قضاوت ها می شود. امریکایی ها به همین دلیل ، به حضورشان در جنگ ویتنام ادامه دادند . تفکرشان این بود " ما تا الان خیلی چیزها را قربانی این جنگ کرده ایم . اشتباه است اگر منصرف شویم".

خطرناک ترین حالت خطای هزینه هدر رفته وقتی است که زمان ، پول ، انرژی یا عشق زیادی صرف چیزی کرده باشیم . این هزینه دلیلی می شود برای ادامه دادن ، حتی اگر با موضوعی محکوم به شکست سروکار داشته باشیم . هر چه بیشتر سرمایه گذاری کنیم. هزینه هدر رفته بیشتر می شود و بیشتر مجبور می شویم ادامه بدهیم.

" تا اینجا آمده ایم..." ، " تاکنون این همه از کتاب را خوانده ام ... " ، " اما دو سال صرف این دوره کرده ام..." اگر با هر کدام از این نمونه های فکری مواجه شده اید، یعنی خطای هزینه هدر رفته در گوشۀ ذهن شما مشغول بکار است.

البته ممکن است دلایل خوبی برای ادامه کار و سرمایه گذاری برای چیزی تا نتیجه دادنش وجود داشته باشد. اما مراقب دلایل غلطی مثل توجیه سرمایه گذاری های جبران ناپذیر باش. برای تصمیم گیری منطقی باید هزینه هایی را که تا امروز کرده ای فراموش کنی . مهم نیست تاکنون چقدر سرمایه گذاری کرده ای ؛ فقط ارزیابی ات از هزینه ها و سود های آینده مهم است .

جلو ضرر را از هر جا بگیری استفاده است .

ضرب المثل انگلیسی گویاتر از معادل فارسی آن است .

Better lose the saddle than the horse  

 زین را از دست بدهی بهتره ،تا اسب را ازدست بدهی.

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۲۳

ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﯾﻪ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﻧﯽ ﺩﺳت ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻭ ﺑﺒﺮﯼ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻋﺮﺑﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺑﮕﯽ، ﺍﮔﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯿﻦ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺑﺨﻮﻧﯿﻦ … ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻧﻈﯿﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ!

ﺷﺎﻫﮑﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺠﺮﯾﺎﻧﻪ. ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭﺑﺨﻮﻧﻪ، ﻫﯿﭻ ﮐﺲ.

ﺣتی  ﺧﻮﺩ ﺷﺠﺮﯾﺎﻥ!

ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ. ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺠﯿﺒﻪ … ﺭﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﺍﺳﺘﻮﺩﯾﻮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﺨﻮﻧﯿﻦ، ﺿﺒﻂ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺭﺑّﻨﺎ … ﺷﺠﺮﯾﺎﻥ ﻧﻮﺍﺭ ﺍﺻﻠﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﺑّﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻧﺪﺍﺭﻣﺶ. ﻣﻦ ﺍﻭﻝ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﯿﻪ، ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺣﯿﺮﺕ ﮐﺮﺩﻡ. ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺨﻮﻧﻪ …
ﭼﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺣﯿﺮﺕ ﺁﻭﺭﯼ ﺩﺍﺭﻩ!

ﺍﺻلا ﯾﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ.( ﺳﺮﺵﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ)

ﺷﺎﻫﮑﺎﺭﻩ، ﭼﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺳﯽ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ" ﺭﺑّﻨﺎ "ها ﻫﺴﺖ(ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ)!

ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ، ﯾﮏ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺗﻮﺵ ﻫﺴﺖ.

ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﻌﺎﺷﻘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ، ﻫﻤﻪ ﯼ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎﯼ ﺑﺸﺮﯼ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍ ﻫﺴﺖ!

ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻗﺎﯼ ﺷﺠﺮﯾﺎﻥ ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﭼﻪﻣﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﺧﻮﻧﺪﯼ؟ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﺮﺩ …

ﻭﺍﻗﻌﻦ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺷﻮﺭﻩ، ﺍﻓﺸﺎﺭﯾﻪ،چیه!

ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺠﯿﺒﻪ!

منبع: کتاب پیر پرنیان اندیش

https://www.aparat.com/v/UgRou/%D8%AF%D8%B9%D8%A7%DB%8C_%D8%B1%D8%A8%D9%86%D8%A7_%D8%A8%D8%A7_%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%B4%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۲

کم کاری اجتماعی

سال 1913 مهندس فرانسوی ، عملکرد اسب ها را مطالعه می کرد ،  از نتیجه مطالعه شگفت زده شد وقتی که پی برد ؛ قدرت دو حیوان که یک کالسکه را می کشند با دو برابر قدرت یک اسب برابر نیست. این نتیجه را به انسانها هم تعمیم داد . چند مرد طنابی را از دو سو می کشیدند .او نیروی بکار گرفته شده از هر طرف را اندازه گیری کرد. بطور میانگین ، اگر دو نفر طناب را بکشند ، هر کدام فقط 93 درصد از قدرت خود را بکار می گیرند . وقتی سه نفر باهم بکشند ، این عدد 85 درصد است و اگر هشت نفر بکشند ، فقط از 49 درصد قدرت خود بهره می گیرند.

علم چنین چیزی را اثر کم کاری اجتماعی می نامد. این پدیده وقتی اتفاق می افتد که عملکرد فردی بطور مستقیم قابل مشاهده نیست و یا با تلاش گروهی آمیخته می شود.کم کاری اجتماعی رفتاری منطقی است ، چرا باید همه انرژی خودت را مصرف کنی وقتی که نیمی از آن هم کفایت می کند؟ بخصوص زمانی که این کوتاهی ها به چشم نمی آید. به بیان ساده تر ، کم کاری اجتماعی نوعی گول زدن است که در آن همۀ  ما مقصریم ، حتی اگر ناخودآگاه اتفاق بیقتد. در مورد اسب های مورد آزمایش هم چنین اتفاقی افتاده بود.

کم کاری اجتماعی فقط در عملکرد فیزیکی اتفاق نمی افتد . ما به لحاظ ذهنی هم کم کاری می کنیم. برای مثال ، در جلسه ها هر چه تیم بزرگتر باشد ، مشارکت فردی ضعیف تر می شود . اما به محض آنکه شرکت کنندگان به یک تعداد مشخص برسند عملکرد ما ثابت می شود.

کم کاری اجتماعی پیامدهای جالبی دارد، در گروه ها ، ما نه تنها در مشارکت ، بلکه حتی در حوزه جوابگویی هم تمایل به عقب نشینی داریم . هیچکس نمی خواهد مسئولیت کارهای خلاف یا تصمیم های بد کل گروه را قبول کند. یک مثال چشمگیر محاکمۀ نازی ها در دادرسی های نورنبرگ است . یک مثال کمتر جنجالی آن ، هیئت های مدیره یا تیم های مدیریتی هستند. ما پست تصمیم های تیمی پنهان می شویم .

عبارت فنی برای چنین چیزی انتشار( تقسیم) مسئولیت است. به همین دلیل است که تیم ها به نسبت تک تک اعضا تمایل به پذیرش ریسک های بزرگتری دارند.افراد استدالال می کنند که اگر کارها بد پیش برود ، آنها تنها کسانی نیستند که سرزنش خواهند شد. این اثر " انتقال مخاطره آمیز " نام دارد و بطور خاص برای شرکتها و استراتژیست های صندوق بازنشستگی خطرناک است، جایی که پای میلیاردها پول در میان است .

نتیجه: مردم در گروها نسبت به وقتی که تنها هستند متفاوت رفتار می کنند ( در غیر این صورت ، اصلا گروهی در کار نبود) با آشکار شدن عملکرد فردی تا حد امکان ، می توان از  نقاط ضعف گروه ها  کاست .

در چنین مواردی است که فردوسی گفته :

یکی مرد جنگی بِه از صد هزار

زنده باد شایسته سالاری ! زنده باد جامعۀ عملکرد محور !

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۰

کشیشی در حال مرگ به جانشین اش وصیت می کند که : بیش از نیم ساعت موعظه نکن . انکه گوش نمی کند پس  زمان کم و زیاد برایش یکسان است و اما آنکه گوش می کند بعد از نیم ساعت حوصله اش سرمی رود و دیگر گوش نخواهد کرد.

این وصیت در روزگار فست فودی ما  که همه چیز را کوتاه و آماده و سریع می خواهیم اهمیت اش دو چندان می شود . دوستان در فضای مجازی زحمت می کشند و مقاله های بلند بالایی  می نویسند که خوانده نمی شود البته  در وهله اول بعلت بلندی مقاله . بگذریم از کیفیت و جذابی که اگر خوانده شود مورد قضاوت قرار می گیرد.

مقاله و موعظه و علم از جنس کالا است . اگر مشتری نداشته نباشد . زحمت تولید کننده بهدر می رود .

اگر گوینده و نویسنده حرفی برای گفتن دارد همان نیم ساعت زمان کشیش کافی است . اگر بیشتر گفت و نوشت ؛ یا از مطلبی به مطلب دیگر می رود که انسجام سخن از دست می رود و یا اینکه مطلب برای خودش روشن نیست وبا  گره های ذهنی خودش کلنجار می رود .

لاف از سخن چو دُرّ توان زد

آن خشت بود که پر توان زد (نظامی)

آوردن کدها و نقل قول های فراوان نه تنها قوت نوشتار نیست بلکه ضعف هم بحساب می آید .

از فضل پدر تو را چه حاصل ؟

دیگران گفته و نوشته اند حرف نویسنده و گوینده چیست ؟  خودش چه حرف تازه ای دارد؟

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

سخن و برداشت تازه  از گفتار و نوشتار دیگران مهمتر از نقل قول آنهاست .

 روح نو بین در تن حرف کهن.

 نمونۀ  گزیده گویی  در کمیت و کیفیت  در حد اعلا  مقالات شمس  تبریزی است .

 این گفته شمس برداشتی فوق العاده از کلمه "متابعت " است

این ابا یزید(بسطامی) مى‌ آرند که خربزه نخورد و گفت: مرا معلوم نشد که پیغامبر علیه السّلام خربزه چگونه خورد! آخر این متابعت‌ را صورتى است و معنیى، صورت متابعت‌ را نگاه داشتى، پس حقیقت متابعت‌ و معنى متابعت‌ چگونه ضایع کردى؟

متابعت محمّد (ص) آن است که او به معراج رفت، تو هم بروی در پیِ او.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۹

گروه اندیشی

تا به حال پیش آمده زبانت را در یک جلسه  یا یک جمع گاز بگیری؟ حتما پیش آمده. مجبوری بنشینی ، چیزی نگویی و فقط سرت را به نشانه تایید تکان بدهی .هر چه باشد ، دلت نمی خواهد آن کسی باشی که همواره در کار نه می آورد. بعلاوه ممکن است صد در صد مطمئن نباشی چرا با نظر بقیه مخالفی . چرا که دیگران نه تنها متفق القول اند ، بلکه اصلا ابله هم نیستند.پس دهانت را یک روز دیگر بسته نگه می داری. وقتی همه اینطور فکر وعمل کنند، گروه اندیشی وارد کار شده ؛ این جاست که یک عده انسان هوشمند ممکن است تصمیمی غیر مسئولانه بگیرند ،چون همه با نظرشان موافق اند و یک اجماع وجود دارد. تصمیمی که ممکن است در شرایط دیگر و بدون این فشار ِ ناخودآگاه گروه اندیشی  از سوی همکاران احتمالا رد می شد . گروه اندیشی یک شاخه بخصوص از تائید اجتماعی است که شخص را از استرس و اضطراب رها می کند.

اعضای یک گروه همبسته الگوی مشترکی برای خود در این ناکامی ها دارند .آنان با ایجاد توهم ناخواسته روحیه ای تیمی در میان خود ایجاد می کنند . یکی از این تصورات ، باور به شکست ناپذیر بودن است .آنان خیال می کنند اگر سرگروه و اعضا آن از موفقیت اطمینان داشته باشند ، آن وقت شانس هم  با آنان یاری خواهد کرد .

از ره تقلید آن صوفی همین

خر برفت آغاز کرد اندر حنین

بدنبان این استدلال ، توهم اتفاق آراست ، اگر همه فکرند پس هر نظر مخالف ناگزیر اشتباه است ! هیچکس نمی خواهد با گفتن "نه" اتحاد گروهی را بهم بزند. دست آخر همه خوشحالند که عضوی از این گروه مهم هستند . بیان مخالفت به معنای خط خوردن از گروه است.

در گذشته چنین طغیان هایی منجر به مرگ می شد. به همین خاطر اصرار می کنیم به نفع گروه نظر بدهیم.

گفت من مغلوب بودم صوفیان

حمله آوردند و بودم بیم جان

 اگرچه این اتفاق بیشتر در دنیای سیاست می افتد ، اما دنیای تجارت هم با گروه اندیشی بیگانه نیست. یک نمونه کلاسیک آن سرنوشت خطوط هوایی مشهور سویس ایر است . آنجا گروهی از مشاوران گرانقیمت دور مدیر عامل گرد آمده بودن و با تکیه بر توهم موفقیت های پیشین خود ، یک راهکار بسیار پرخطر را که شامل خرید بسیاری از خطوط هوایی اروپایی بود را انتخاب کردند.

صد حکایت بشنود مدهوش حرص

در نیاید نکته‌ای در گوش حرص

چنان اجماع قدرتمندی بین آنها که سرمست ِ موفقیت های قبلی بودند ایجاد شد که حتی مخالفت های منطقی هم سرکوب می شد . این امر باعث ورشکستگی این خط هوایی در سال 2001 شد.

نتیجه:

اگر خود را در میان یک گروه نزدیک و هم عقیده یافتی ، باید آنچه را در ذهنت می گذرد بیان کنی ، حتی اگر گروه علاقه ای نشان ندهد .فرضیات ضمنی را زیر سوال ببر، حتی اگر این کار باعث شود از آسایش دور باشی . اگر رهبری یک گروه را بر عهده داری ، یک نفر را به عنوان " مخالف" منصوب کن . او احتمالا محبوبترین فرد گروه نخواهد بود ، اما شاید مهمترین عضو باشد.

  

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۴

بدون شک  اریک برن را یکی از مشهورترین روانشناسان معاصر است. کتاب "بازیها" ی او نیز با استقبال زیادی روبرو شده . شاید چون او خیلی راحت و خودمانی از روانکاوی صحبت می کند و مانند فروید گرفتار الفاظ و تئوریهای پیچیده نشده است. البته همین استفاده از اصطلاحات غیر حرفه ای باعث شد که در ابتدا جامعه متخصصان خیلی تئوری های او را جدی نگیرند.
او ابتدا چند مقاله آتشین در این زمینه نوشت و پس از آن در سال ۱۹۵۸مقاله مشهور و تأثیرگذار خود را با عنوان "تحلیل رفتار متقابل: روشی بدیع و کارا برای گروه درمانی"، منتشر کرد. این مقاله شروعی بود برای نظریه ای جدید، که کم کم با عنوان "تحلیل رفتار متقابل" (Transactional Analysis) یا به اختصار TA شناخته شد.
اساس نظریه اولیه تحلیل رفتار متقابل بر پایه حالت های شخصیتی ارایه گردید. او برای سهولت و همه فهم شدن این حالتها به ابتکار عمل جالبی دست زد و از نامهای ملموسی چون کودک، والد و بالغ استفاده نمود.
▪ «کودک» درون همان بخش از وجود ماست که دوست دارد کودکی کند؛ درست مثل یک بچه سرزنده و با هیجان باشد. خلاقیت، شور و شوق، احساسات تند و تیز، قهر و آشتی، ترس، وحشت، عشق و تنفر همه و همه از کودک درون ما منشا می گیرد.
او برای توضیح بیشتر دو نوع کودک درون را تعریف می کند یکی کودک سازگار و کودک ناسازگار .
کودک سازگار همان بخش از شخصیت ماست که قوانین و باید و نباید های جامعه را می پذیرد و مثل یک بچه  "خوب " هرچه والدنیش می گویند گوش می کند.
اما برعکس این کودک ناسازگار است که مرتب بچگی می کند و البته در مواردی برای ما دردسر ایجاد می کند اما همین کودک ناسازگار است که منجر به شور زندگی و خلاقیت و ابتکار می شود. وگرنه از کودک سازگار کاری جز بله قربان گویی بر نمی آید. به همین دلیل اریک برن اغلب بیمارانش را تشویق می کرد به کودک ناسازگار خود بیشتر بها بدهند و نگران بچگی های او نباشند.
«بالغ» بخش عاقل شخصیت ماست؛ بخشی که تصمیم های منطقی می گیرد، اطلاعات را پردازش می کند، با دیگران رابطه محترمانه برقرار می کند و کلا واقع گراست.
«والد» درون که منفور ترین بخش شخصیت ما را از نظر اریک برن تشکیل می دهد همان باید و نباید های بدون منطق و دلیل ماست. همان دستور العمل های بی چون و چرایی که سالهاست برای خود ساخته ایم و حتی اطرافیانمان را هم با آن اسیر کرده ایم. اما اریک برن والد را نیز دو نوع می داند اولی والدی سخت گیر و آزار دهنده و دومی والدی نوازشگر و تایید کننده و اعتقاد دارد والد بد و مایوس کننده والد نوع اول است و بهتر است به نوع دوم تغییر کند .در کتاب مشهور اریک برن به نام " بازی ها " از حدود چهل و شش بازی مختلف که می‌توانند گروهی و یا تکی اعمال شوند نام برده شده و بعد از او دیگر متخصصین روانکاوی و TA به تکمیل آنها و اضافه کردن دیگر بازی‌های مدرنتر به ساختار این روش روانکاوی شده‌اند.

مثالی ساده‌ای برای بیشتر روشن شدن موضوع می‌زنم: در روحیهٔ جاری بیشتر جوانان این روزهای ایران , بازی «کی از کی بدبخت تر است» کاملاً جاری و ملموس است. در این بازی فردA می‌خواهد دائم از غم‌ها و مشکلاتش حرف بزند و دیگر افراد گروه و یا جامعه نیز مجبور می‌شوند با او بازی کنند. فرضاً فرد B با او هم صحبت می‌شود و فرد A طبق معمول در مورد مشکلاتش و غم هایش شروع به صحبت می‌کند. فرد B برای مشکلات او راه حل‌هایی پشنهاد می‌کند ولی فرد A هر کدام از راه حل‌ها را با جملهٔ «خوبه , ولی...» پاسخ می‌دهد. در نهان این بازی فرد A می‌خواهد به این بازی لذتبخش بپردازد و مقصودش حل کردن مشکلاتش نیست , برای همین تمام پاسخ‌هایی که می‌دهد برای رد کردن راه حل‌های فرد B طراحی می‌شود و این بازی آنقدر ادامه پیدا می‌کند تا فرد B دیگر راه حلی نداشته باشد و فرد A به پیروزی ای که انتظارش را داشته دست پیدا کند و آن چیزی نیست جز این که شخص A دوباره به خودش بگوید «کسی از من بدبخت تر نیست» .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۶