پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

 گفته شده که ادبیات - شعر و داستان - برداشت خواننده (بیرونی) از متن نویسنده (درونی) ،  حدس و گمان از منظور نویسنده است . با این نگاه عده ای از ادیبان و شعرا معتقدند که شعری و متنی که چاپ شد و عمومیت یافت دیگر مال صاحب اثر نیست ؛  مال مردم و خواننده است که چه برداشتی داشته باشد . برای مثال نظر استاد شجریان (لینک) این است که : 

" می روم در کتاب های شعر جست و جو می کنم. بعد آن را بیان می کنم با بیانی که خودم از آن تاثیر گرفتم. شعری که من می خونم دیگر شعر حافظ ، مولوی یا سعدی نیست! این ، حرف من ، و مال من است. از آن وام گرفتم ولی حرف خودم را می خواهم بگویم . حرف مردم را با این شعر می گویم . تحت تاثیر همان کلمات و تحت تاثیر چیزی که در وجودم هست، شعر را انتخاب می کنم " .

با گفتار امثال استاد استاد شجریان چه موافق باشیم و چه مخالف ، برای درک منظور نویسنده و شاعر حتما باید اطلاعات کلی از زمانه و آداب رسوم زمانه شاعر و نویسنده  داشته باشیم که برای درک و لذت بردن  بیشتر از متن ضروری است ، وگرنه تفاسیر غیر واقع بینانه خواهم داشت. بعنوان نمونه حافظ سروده : 

ثوابت باشد ای دارای خرمن

اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

خوشه چینان افراد فقیر و بدون زمین کشاوری بودند که در فصل درو پشت سر دروگر، خوشه های گندم و جو که پشت سر آنها باقیمانده برای امرار معاش خود جمع می کردند . دروگرهای با انصاف عمدا مقدار بیشتری خوشه زمین می ریختند تا آن فقیران  هم دست خالی به خانه نروند . توصیه حافظ در بیت بالا بخوبی این منظور را می رساند .

نمونه دیگر از مولوی : 

چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم

که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون

مصرع « که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون» تشبیه فوق العاده  زیبایی است . در زمان قدیم برای خرمن کوبی محصولات کشاورزی از چهار پایان (گاو ،خر)  استفاده می کردند . برای اینکه حیوان هم کارش را انجام دهد و هم محصول را نخورد ، به حیوانات دهن بند ( پوزبند) می بستند . بعد از اتمام خرمن کوبی حیوان را ول می کردند که بروند آب بخورد ، گاهی حیوان اینقدر تشنه بودند که منتظر باز کردن دهن بند نمی شد  و با همان آب می خورند . مولانا هم در تشنگی خود را به آنان تشبیه کرده که با دهن بند کف آب دریای افیون ( نه خود آب ، بلکه کف آب  دریای آگاهی و دانش ) را خورده نه سیراب



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۳۴

1- این روزها مطبوعات و مردمان درگیر  حاشیه مسائل واکسن کرونا هستند. ( واکسن بعنوان مثال گفته شد سایر مسائل هم مشابه این موضوع است) حاشیه هایی مثل مقدار اثر نوع و کشور سازنده واکسن .  از فضای مجازی بگذریم که بی هیچ مستندی بر له و بیشتر بر علیه برخی واکسن و معایب آن و کشور سازنده دُرافشانی می کنند تا مراکزی علمی که به ظاهر مستند می نویسند اما دانسته و نادانسته " گرفتار " مسائلی هستند که نوع بشر را از آن گریزی نیست ، این گرفتاری در دیدگاه های مختلف اسامی مختلفی دارد اما اصل  مسئله یک چیز  بیش نیست . عده ای آن را حُب نَفْس و دیگران آن را " خطای مقایسه اجتماعی "  نامیده اند . این ناهنجاری فردی ِ سرایت کرده به اجتماع درمانی ندارد مگر اینکه هر لحظه هوشیار باشند که دارند  چه می نویسند و  چه انجام می دهند .

چون ندادت بندگی دوست دست (بندگی دوست = بندگی خدا ، رهایی از هوی نَفْس)

میل شاهی از کجاات خاستست

در هوای آنک گویندت زهی ( زهی= آفرین ، مرحبا )

بسته‌ای در گردن جانت زهی ( زهی= طناب ، ریسمان بندگی دیگران) 

2- " خطای مقایسه اجتماعی" (لینک)  (1) بطور خلاصه بیان می کند که : هدف هر شخص بطور کلی و هر محقق  بطور خاص این است  که تا حد امکان در مشهور ترین مجله های علمی مقاله چاپ کند. اما در نهایت دو یا سه نفر "خبره" تصمیم می گیرند که در یک رشته مشخص چه مقالاتی چاپ بشود یا نشود. با در نظر گرفتن این نکته اگر یک محقق جوان مقالۀ متحول کننده ای بفرستد که محتویات مقاله تهدید به پائین کشیدن آن دو سه خبره تصمیم گیر از تخت و تاج شان باشد ،حدس بزنید چه اتفاقی خواهد افتاد. کوچکترین کار آنها سختگیری بیشتر در ارزیابی مقاله یا موضوع خواهد بود . اینجاست که " خطای مقایسه اجتماعی " حضور بروز پیدا می کند . یعنی آن دو سه خبره تصمیم گیر ، آگاهانه یا ناخودآگاهانه به این نتیجه می رسند که اگر این شخص یا صاحب مقاله بالا بیاد و صندلی آنها را بگیرد چه می شود؟ خوب می شود بطور آماری هم شده نتیجه گرفت که اکثریت بشر چه تصمیمی خواهند گرفت .( با استثنا ها کاری نداریم که گفته اند استثنا قانون و روال عادی نیست).

در این موقعیت است که جلال الدین مولوی دردمندانه می گوید که :

آدمی خوارند اغلب مردمان

از سلام علیکشان کم جو امان

خانهٔ دیوست دلهای همه

کم پذیر از دیو مردم دمدمه

دمدمه= افسون ، فریب ، مکر 

لینک (1)  در  کتاب هنر شفاف اندیشیدن توضیح داده شده 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۰۰ ، ۱۵:۱۲