پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

حسادت

از سه گزینه زیر کدامیک بیشتر آزارت می دهد؟

1- حقوق دوستانت افزایش پیدا کند و حقوق تو ثابت بماند.

2-حقوق دوستانت ثابت بماند ، حقوق تو هم همینطور

3- میانگین حقوق دوستانت کاهش یابد ، حقوق تو هم همینطور

اگر پاسخ گزینه 1 است، نگران نباش ، کاملا طبیعی است؛ شما هم یکی دیگر از قربانیان حسادت هستی.

این یک حکایت روسی است که : کشاورزی یک چراغ جادویی پیدا می کند . لمش می کند، از بین ابرها یک هیولایی ظاهر می شود و وعده می دهد که یک آرزوی او را بر آورده کند . کشاورز مدتی به آن فکر می کند. در نهایت می گوید :

همسایه من یک گاو دارد و من ندارم . دوست دارم گاوش بمیرد.

ممکن است ما هم با آن کشاورز همذات پنداری کنیم ، هر قدر هم که مضحک بنظر برسد. بپذیریم که : مشابه چنین تفکری در مقطعی از زندگی برایمان حتما پیش آمده. تصور کن حقوق همکارت افزایش پیدا کند و به تو کارت هدیه بدهند . حسودیت می شود. این مسئله زنجیره ای از رفتارهای غیرمنطقی را بدنبال دارد، دیگر به او کمک نمی کنی ، در برنامه هایش سنگ اندازی می کنیم ، حتی ممکن است لاستیک ماشین اش را پنجر کنیم. چه بسی زمانی که موقع اسکی پایش بشکند ، مخفیانه شادی کنیم.

از بین تمام احساسات ، حسادت احمقانه ترین شان است. چون تقریبا به آسانی می توان خاموش کرد، بر خلاف خشم،ناراحتی یا ترس.

بالزاک می نویسد: " حسادت احمقانه ترین عادت بد است. چون حتی یک مزیت هم ندارد."

حسادت خالصانه ترین نوع خودستایی است علاوه بر این وقت تلف کردن محض هم هست.

حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است (سعدی)

حسادت در بین همطرازها رخ می دهد ، مثلا پزشک به پزشک ، نویسنده به نویسنده ،معلم به معلم و مهندس به مهندس و..

ارسطو این را می دانست که گفت : " کوزه کران به کوزه گران حسادت می کنند"

اغلب حسادت بخاطر عکس العمل های فیزیکی یکسان با رشک (حسرت بردن) اشتباه گرفته می شود.

تفاوت شان در این است که : موضوع حسادت یک مورد خاص مانند موقعیت اجتماعی ، پول ، سلامتی  و... بین دو نفر است ، اما رشک به رفتار نفر سوم  بستگی دارد .پیتر به سام رشک می ورزد ، چون دختر همسایه به جای او به سام تلفن می کند.

تفاوت دیگر بین   این دو  آنست که رشک مانند حسادت جنبه تخریبی ندارد و به کسی که نسبت به او رشک برده می شود آسیبی نمی رساند.در پی تلاش و ایجاد انگیزه برای ارتقاء خود و دستیابی به آنچه نداریم، و دیگری دارد می باشد.

کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود (مولوی)

ما فرزندان حسدیم ، اولین حسود تاریخ قابیل بود که کارش به قتل برادر کشید.همه می دانند که حسادت صفتی ناپسند است. با این حال همه ما در میان اطرافیان و آشنایان افرادی را سراغ داریم که به حسادت شهره اند و خودمان هم در برخی امور زندگی از حسادت در امان نمی مانیم.

این که حسادت کنی مشکلی ندارد ، اما فقط به کسی حسادت کن  که آرزو داری مثل او بشوی.

چگونه حسادت را مهار کنی؟

بیار زان می گلرنگ مشک بو جامی

شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز ( حافظ)

اول از همه خودت را با دیگران (غیر همطراز)  مقایسه نکن . دوم دایره توانایی ات پیدا کن و خودت آنرا پُر کن . موقعیتی را برای خودت خلق کن که در آن بهترینی .

مهم نیست حوزه مهارتت چقدر کوچک است ، مهم این است که پادشاه قلعه خود باشی .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۲۳

بیش از حد فکر کردن

کلید خاموش کردن چراغ کجاست؟

هزارپا ِ زرنگی روی لبه میز نسشته بود. نگاه کرد و یک حبه قند خوشمزه آن طرف اتاق دید . او که با هوش بود شروع کردن به سنجیدن بهترین مسیر ؛ از کدام پای میز به سمت پائین بخزد؟ راست یا چپ؟ از کدام پای میز به سمت بالا بخزد؟ فکر بعدی او این بود که تصمیم بگیرد کدام پا قدم اول را بردارد ، بقیه پاها  به چه ترتیبی حرکت را ادامه بدهند؟ او در ریاضی استاد بود. سپس حالت های مختلف را تجزیه تحلیل کرد تا بهترین مسیر را انتخاب کند. سرانجام قدم  اول را برداشت . با این حال ، هنوز آنقدر غرق محاسبات و تفکر بود که وضعیت برایش پیچیده شد و برای مرور برنامه اش در همان مسیر ایستاد. آخر سر نتوانست به جلو حرکت کند و از گرسنگی مُرد.

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

ملالت علما هم ز علم بی عمل است

احساسات و افکار منطقی هر دو کار مغز بوده اما نوع پردازش اطلاعات آنها متفاوت است . برای سهولت احساسات را به دل نسبت می دهیم که پشت این احساسات ظاهرا منطقی وجود ندارد . " دوست اش دارم " ظاهرا چرایی و منطقی برای این دوست داشتن نیست ،دلم می خواهد . بر خلاف افکار منطقی که عقل حسابگر چرتکه می اندازد، نمی توان برای دوست داشتن مثلا بچه ناتوان توسط مادر منطقی و دلیلی ارائه نمود .

موقعیت هایی  پیش می آید که می پرسیم : کی به حرف مغز گوش کنیم و کی به حرف دل ؟

عقل گوید شش جهت حد  ست و بیرون راه نیست

عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

با یک حساب سرانگشتی می توان گفت : اگر کاری که با فعالیت های تمرین شده سر و کار دارد ، مثل رانندگی ، شنا و همین راه رفتن هزارپای مثال بالا ، بهتر است زیاد به تمام جزئیات فکر نکنیم ، اینکار توانایی درونی ما را برای حل مسائل تضعیف می کند . مثل  ارزیابی چیزهایی که قابل خوردن اند، و یا چه کسانی دوست خوبی برای ما خواهند شد ؟ برای اینکار میان بُرهای ابتکاری ذهنی داریم که به وضوح از تفکر منطقی و چرتکه انداختن بهتر است . اما در موارد پیچیده مثل تصمیم های مربوط به سرمایه گذاری ، تامل هوشمندانه و منطقی لازم است .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۹

در دوران پهلوی، علی اصغر حکمت وزیر ادیب و دانشمند معاصر، در سفری که به خراسان رفته بود؛ به همراه امیر شوکت الملک (امیر بیرجند) برای بازرسی به مدرسه ای به نام ابن یمین رفتند .

در یکی از کلاسها، امیر از یکی از دانش آموزان می پرسد : آیا می دانی چرا این مدرسه را به نام "ابن یمین"  نام گذارده اند؟  دانش آموز پاسخ می دهد: " برای اینکه ابن یمین شاعر معروفی بوده است. "

آقای حکمت ضمن اشاره ای به زندگی ابن یمین به دانش آموز می گوید : " آیا شعری از وی از حفظ داری؟ "

شاگرد خراسانی فورا" این ابیات را می خوا ند :

اگر دو گاو به دست آوری و مزرعه ای                   

یکی امیر و یکی را وزیر نام کنی

وگر کفاف معاشت نمی شود حاصل                  

رَوی و شام، شبی از جهود وام کنی

هزار بار از آ ن بِه، که بامداد پگاه                         

کمر ببندی و بر چون  خودی سلام کنی

سکوت حاضران را فرا گرفت.  امیر شوکت الملک در حالی که لبخند  می زد رو به آقای حکمت کرد و گفت:

" برای امیر  حکمت این نامگذاری روشن شد،  جناب  وزیر خود داند. "

سپس همگی از کلاس خارج شدند. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۴۳

نوشیدنی مجانی را قبول نکن

تقابل

 برخی  شرکت ها از مشتریان بالقوه خود دعوت می کنند که در فلان کنگره و یا سیمینار و مسابقه ورزشی شرکت کنند ،این دعوت با عناوین پرطمطراقی مانند آموزشی، پژوهشی ، بازدید از پیشرفت های علمی تکنولوژِی و یا  دیدار با فلان شخصیت بین الملی صورت می گیرد .یک ماه بعد زمان سفارش محصولات آن شرکت فرا می رسد ، میل به ادای دین چنان قوی است  که خریدار تسلیم می شود تا فقط از همان شرکت محصول را تهیه نماید ، نه از شرکت رقیب آن.
این تکنیک تقابل در زمان باستان نیز وجود داشت. فرض کنید شکارچی خوش شانسی موفق می شد گوزنی شکار کند ، همه اش را در چند روز نمی توانست بخورد و هنوز چند قرنی با اختراع یخچال فاصله داشت . تصمیم می گرفت این گوزن را با فامیل و همسایه ها تقسیم کند و این بدان معنی بود که  موقع شکار آنان شریک غنایم شان بشود. در واقع شکم دوستان نقش یخچال را ایفا می کرد.
جنبه مثبت تقابل یکی از بهترین راهکارهای مفید برای بقا جاندارن ، و نوعی از مدیریت ریسک بحساب می آید. بدون این روش بشریت و بسیاری از گونه های حیوانات مدت ها پیش منقرض می شدند . تقابل رابطه بین انسانهایی که هیچ نسبتی با همدیگر ندارند  ازملزومات توسعه و تولید سرمایه است. بدون آن اقتصاد جهانی بی معنا می شد.
اما تقابل یک جنبه زشت هم دارد ، انتقام . خود انتقام ، انتقام ایجاد می کند و خیلی زود شخص را در یک جنگ تمام عیار قرار می دهد.
سالها پیش زن و شوهری خانواده ما را به شام دعوت کردند. علی رغم میل مان دعوت را قبول کردیم . اوضاع دقیقا همان گونه بود که فکرش را می کردیم؛ ضیافت شام فوق العاده خسته کننده بود .مجبور بشدیم چند ماه بعد آنها را به خانه مان دعوت کنیم . زنجیره تقابل  مجبورمان کرد دو بعدازظهر طاقت فرسا را تحمل کنیم . چندین مهمانی صرفا بخاطر تقابل یار از سوی دو طرف  تحمیل شد، علی رغم بی میلی حداقل خانواده من .
نتیجه؛ اگر کسی در فروشگاهی از شما بخواهد یک نوشیدنی ، یک تکه پنیر و یا یک قاشق زیتون را تست کنی ؛ پیشنهادش را رد کن . این توصیه من است مگر اینکه دلت بخواهد یخچالت را از چیزهایی پُر کنی که هیچ علاقه ای به آنها نداری.

این کله (کلاه) را بده سری بستان

کان سرت دارد از کله عاری (مولوی)

 راز شاد زیستن
انجام دادن آنچه دوست می داریم،نیست. دوست داشتن آن چیزی است که انجام می دهیم.
 
 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۸

واژه بندی

مهم نیست چه می گویی ، مهم این است که چگونه می گویی (ضرب المثل فرانسوی) .

اگر یک پیام به روش متفاوت فرستاده شود ، به روشهای متفاوت هم دریافت می شود . در اصطلاح روانشناسی ، این تکنیک واژه بندی نامیده می شود.

انسانها به شرایط مشابه ، بسته به چگونگی ارایه آنها ، به شکل متفاوتی عکس العمل نشان می دهیم.

این دو جمله را در نظر بگیرید:

"هِی ، سطل آشغال پُر شده"

" عزیزم ، اگه بتونی سطل آشغال رو خالی کنی عالی می شه."

مثلا در سال 1980 مطالعه ای انجام شد که در آن برای روشهای مربوط به کنترل (اپیدمی) واگیری  دو گزینه ارایه دادند. به شرکت کنندگان در نظرسنجی گفتند : که جان ششصد نفر در خطر است . روش الف جان دویست نفر را نجات می دهد ؛ در روش ب شانس 33 درصدی برای نجات یافتن تمام ششصد نفر و شانس 66 درصدی برای نجات نیافتن ارایه می داد.

گرچه گزینه الف و ب قابل مقایسه اند ( امید نجات هر دو گزینه 200 نفر از 600 نفر است ) اما اکثریت شرکت کنندگان گزینه الف را انتخاب کردند . که این ضرب المثل به ذهن می رسد " سیلی نقد به از حلوای نسیه "

تفسیر کردن ، نوع پر طرفداری از واژه بندی است . با تفسیر واژه ها فرود اضطراری موفق ، به عنوان " موفقیت در حوزه پرواز" جشن گرفته می شود .(فرود موفق و استاندارد روی باند است نه در بیابان ). سرباز کشته شده ؛ بدون توجه به آنکه بد شانسی یا حماقت چه قدر در مرگش اثر داشته ؛ به "  قهرمان جنگی " تبدیل می شود . یا قیمت بیش از حد یک ملک " سرقفلی" نامیده می شود.

از واژه بندی در دادوستد به وفور استفاده می شود. ماشین های دست دوم را در نظر یگیرید؛ شما را متقاعد می کنند که تنها بر چند عامل متمرکز شوی . برای مثال اگر ماشین مسافت کمتری را پیموده باشد و تایرهایس خوب باشد ، همین هدف قرار می گیرد و از وضعیت موتور و ترمزها یا داخل ماشین غافل می شوی.

نویسندگان هم در واژه بندی ماهرند . رمان جنایی اگر از همان صفحه اول همانطور که اتفاق می افتد قاتل را با صحنه ی چاقوکشی به خواننده معرفی کند خسته کننده از آب در می آید .ما سرانجام انگیزه ها و اسلحه های قاتل را کشف می کنیم ، اما رمان نویس شور و هیجان را به داستان تزریق می کند.

نتیجه اینکه : هرچه می گوئیم و می شنویم ،تحت تاثیر واژه بندی دارد . چه حقیقت و رازی که از یک دوست مورد اعتماد می شنویم ، چه مطلبی که در روزنامه ی معتبری می خوانیم .تحت تاثیر وژاه بندی است . حتی همین مطلبی که خواندید .  

اگر هوشمندی به معنی گرای

که معنی بماند ز صورت بجای ( سعدی)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۳۷

از لینک گوش کنید

دلبر جانان من برده دل و جان من  
برده دل و جان من دلبر جانان من

 دل و جان من برده دلبر جانان من

جان و دل من  برده دلبر جانان من

http://www.panevis.net/panevis/podcast/audio/2012/0053_Aftabeh.mp3

منبع : http://podcast.panevis.com/2012/01/0053-aftabeh.html

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۴۷

خطای بقا

مایکل به هر جا نگاه می کند ستارگان موسیقی را می بیند، صفحه تلویزیون، جلد مجلات ، در برنامه کنسرت ها و سایت های مجازی ، آنها همه جا ظاهر می شوند . آهنگ هایشان در بازار ، رادیو ، سالن های بدن سازی شنیده می شود . این ستارگان موسیقی همه جا هستند و خیلی پُر شمارند. مایکل هیجان زده شده و یک گروه موسیقی راه می اندازد. آیا موفق خواهد شد؟ احتمالش فقط کمی بیشتر از صفر است. او به احتمال خیلی زیاد  مثل بقیه کارش به قبرستان موسیقدانان ناکام خواهد کشید. این گورستان ده هزار برابر صحنه ی اجرای زنده ، در خود موسیقدان جای داده ، اما هیچ خبرنگاری به این افراد ناکام علاقه نشان نمی دهد . برای همین این گورستان از بیرون نامرئی بنظر می رسد.

در زندگی روزمره، چون موفقیت بیش از نا کامی به چشم می آید، دایما شانس موفقیت خود را بیش از اندازه تخمین می زنیم. مایکل مثل خیلی های دیگر ، قربانی خطای بقاست.

پشت سر هر نویسنده موفق می توانی صد نویسنده ی دیگری را پیدا کنی که کتاب های شان هرگز به فروش نمی رسد. پست سر آنها هم صد نویسنده ای هست که ناشری پیدا نکردند . پست سر آنها هم باز صد نفر را که دست نوشته های ناتمام شان روی تاقچه خاک می خورد ،و پست سر همه آنها صد نفر هست که رویای این را دارند که روزی کتابی بنویسند . با این حال فقط نویسندگان موفق را می بینیم و می شنویم .

در مورد عکاسان ، موسسان شرکت ، هنرمندان ، ورزشکاران ، معماران ، مجریان تلویزیونی ، سیاستمداران و ... نیز داستان همین گونه است.

از هزاران اندکی زین صوفیند

باقیان در دولت او می‌زیند

رسانه ها علاقه ای به نبش قبر در گورستان های افراد ناموفق ندارند . و این اصلا کار آنها نیست . برای اجتناب از خطای بقا ، باید این نبش قبر را خودت انجام بدهی.

خطای بقا بخصوص در کار گروهی که ما عضوی از آن تیم هستیم می تواند بسیار مخرب باشد. حتی اگر موفقیت  تو ناشی از تصادف محض هم باشد ، شباهت هایی با سایر تیم های برنده پیدا می کنی تا وسوسه شوی که از آن بعنوان " عوامل موفقیت" خود یاد کنی . اما اگر به گورستان افراد و شرکت های ناموفق سر بزنی، متوجه خواهی شد ، ساکنان آنها هم خیلی از خصوصیاتی را داشته اند که از علل موفقیت تو هستند.

خطای بقا یعنی افراد دایما احتمال موفقیت خود را زیاد از حد تخمین بزنند. با سر زدن به قبرستان پروژه ها ، سرمایه گذاری ها و شغل هایی که در زمانی بسیار امیدوار کننده به نظر می رسید .

در برابر این خطا موضع بگیر ، قدم زدن در این قبرستان ، نا خوشایند ولی برای شفاف شدن ذهن لازم است .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۵

چرا تصمیم های سال جدید هم نتیجه نمی دهند؟

دوستی در ده سال گذشته هر روز تلاش می کند سیگار کشیدن را ترک کند . هر سیگاری که می کشد ، می گوید سیگار آخر اوست . و من؟ فرم مالیاتم شش ماه است روی میز کارم خاک می خورد . هنوزم امیدوارم خود فرم خودش را پُر کند!

نویسنده هنرمند حدودا هر هفت سال یکبار کتاب مختصر صد صفحه ای می نویسد. خروجی متوسط کار او دو خط چاپی در هر روز است ! وقتی از او دربارۀ بازده افتضاحش سوال می شود ، پاسخ می دهد " تحقیق کردن بسیار لذت بخش تر از نوشتن است" . به همین خاطر ساعت ها در اینترنت گشت می زند و یا در پیچیده ترین کتابها غرق می شود ، به امید اینکه بتواند یک داستان فراموش شده و شگفت انگیز پیدا کند .وقتی هم یک موضوع الهام بخش و مناسب پیدا می کند . خود را قانع می کند که تا وقتی " حس خوبی " نداشته باشد ، نمی تواند کار را شروع کند. متاسفانه این حس خوب به ندرت سراغ او می آید.

اهمال یا تمایل به عقب انداختن  کارهای ناخوشایند ضروری است ، مثلا سفری دشوار  به باشگاه ورزشی ، اتخاد یک سیاست بیمه ای ارزان تر . در این موارد حتی تصمیم های سال نو هم کمک چندانی بما نمی کند.

اهمال در کارهای که باید انجام شود ، کار ابلهانه است . چرا که هیچ پروژه ای قرار نیست بخودی خود کامل شود .

ما می دانیم انجام یک کار برای ما سودمند است ، پس چرا دایما آنرا به روز دیگری موکول می کنیم ؟

هین مگو فردا که فرداها گذشت

تا بکلی نگذرد ایام کِشت

علتش وجود بازده زمانی بین کاشت و برداشت است .پُر کردن این فاصله زمانی نیازمند میزان زیادی قوای ذهنی ( از لحاظ روانشناسی)  است .

اراده مثل باطری است. حداقل در کوتاه مدت چنین کارکردی دارد . اگر تحلیل رفت ، تلاش های بعدی محکوم به شکست است.

این مفهوم بنیادی است که  اراده و خویشتن داری چیزی نیست که بیست وچهار ساعت در خدمت ما باشد. نیاز به ترمیم و بازسازی دارد. اما خبر خوش این است که برای بدست آوردن آن نیاز به افزایش قند خون و استراحت دارید.

درست است که غذا خوردن ِ مناسب و استراحت های کوتاه مدت مهم اند، اما نکته ضروری بعدی یک سری فوت و فن است که تو را سرپا نگه می دارد، یکی از این کارها حذف کردن عوامل حواس پرتی است . وقتی کار مهمی ( که نیاز به تمرکز دارد) انجام می دهیم ، دسترسی به اینترنت ( تلفن و کارهای مزاحم) را قطع کنیم .

اما موثرترین لِم کار تعیین زمان و ضرب الاجل برای کارها است . کارها را گام به گام  و برای هر قسمت زمان مشخصی  تعیین کنیم.

ای که گفتی دردمندان را مداوا می کنی
ما که مُردیم، پس چرا امروز و فردا می کنی؟

یا بکُش یا دانه ده یا از قفس آزاد کن
تا به کی جان دادن ما را تماشا می کنی؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۲۱

از یادداشت های استاد حسن کسائی *

یک شب آتش در نیستانی فتاد

سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد

شعله تا سرگرم کار خویش شد

هر نی‌ای شمع مزار خویش شد

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟

مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟

گفت آتش: بی‌سبب نفروختم

دعوی بی‌معنی‌ات را سوختم

زان که می‌گفتی نیی ام با صد نمود

همچنان در بند خود بودی که بود

با چنین دعوی چرا ای کم عیار

برگ خود می‌ساختی هر نو بهار

مرد را دردی اگر باشد خوش است

درد بی‌دردی علاجش آتش است

من نمی دانم شاعری (محذوب تبریزی) که این شعر را سروده است ، آیا خودش می دانسته که چه کرده و چه گفته است؟ نی از همانجا که منشا گرفته و نمو کرده است، عاقبت همان سرزمین ِ نیروبخش و هستی آفرین ، گور و محل نیستی و نابودی اش شده که " گویی نه خانی آمده و نه رفته است". آمدیم و سوختیم و خاکستر شدیم و برباد رفتیم . عارف بزرگ ِ همیشه سردمدار عرفان " مولوی" می فرماید:

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

خام بدم، پخته شدم ، سوختم

*حسن کسائی (۳ مهر ۱۳۰۷، اصفهان[۱] - ۲۵ خرداد ۱۳۹۱، اصفهان[۲]) از استادان برجستهٔ موسیقی ایرانی و نوازندهٔ سرشناس نِی

http://www.aparat.com/v/1sKyp 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۴۰

حماقت داوطلب

کار داوطبانه برای پرنده ها

جک عکاسی است که از دوشنبه تا جمعه مدام در حال حرکت است . او برای مجله مُد کار می کند . همیشه دنبال جذاب ترین انسانها ، اصیل ترین طرح ها و نور عالی برای عکسبرداری است. جک در حیطه شغل خود فردی موفق بوده و مزد خوبی هم می گیرد. خیلی راحت ساعتی پانصد دلار درآمد دارد. او با فخر به دوستانش می گوید: " این درآمد به اندازه ی درآمد وکلای تجاری است و آنچه من در مقابل لنزهای خود دارم به مراتب بهتر از چیزی است که هر بانکداری می بیند".

جک زندگی رشک برانگیزی دارد ، اما این اواخر فیلسوف مآب تر شده است . او حس می کند چیزی بین او و دنیای مُد قرار گرفته. خودپسندی موجود در صنعت مُد او را بیزار کرده. گاهی در تخت خوابش ، خیره به سقف ، حسرت شغلی پُر معناتر را می خورد . او می خواهد یکبار هم شده آدم خیرخواهی شود، کسی که برای دنیا مفید باشد ، مهم نیست چه قدر ناچیز.

یک روز تلفن اش زنگ می زند ، پاتریک ، همکلاسی سابق او و رئیس کنونی باشگاه محلی پرنده ها؛ " شنبه آینده ، ما جنبش سالانه لانه سازی برای پرندگان برگزار می کنیم . دنبال داوطبانی هستیم که به ما کمک کنند .برای گونه های در خطر لانه بسازیم و آن لانه ها را در جنگل قرار دهیم . وقت داری؟"

اگر جک واقعا درباره ساختن یک دنیای بهتر جدی باشد باید چه جوابی بدهد؟

درست است ، او باید درخواست را رد کند. چرا؟

جک ساعتی پانصد دلار درآمد دارد . یک نجار هر ساعت پنجاه دلار درآمد دارد. خیلی منطقی تر است که جک به عنوان عکاس یک ساعت بیشتر کار کند و بعدا برای شش ساعت ( یکروز) نجار حرفه ای استخدام کند تا لانه های خوب و با کیفیتی ( بهتر از جک)  بسازد و مابقی پول را به باشگاه پرنده ها اهدا کند . این کار او به مراتب بالاتر از حالتی است که آستین هایش را بالا بزند و اره به دست بگیرد.

اقتصاددان ها به چنین چیزی حماقت داوطلب می گویند .

البته مشارکت افراد مشهور از " حماقت داوطب" مستثناست .

صریح بگوئیم :  هر کسی که از کار داوطبانه سود می برد یا کمترین احساس رضایتی نصیبش می شود ، نوع دوست واقعی نیست.

جک باید به دقت بررسی کند ، آیا شهرت  او به اندازه ای است اگر مردم در خیابان از کنارش رد می شوند یکه نمی خورند ؛ بهترین راه مشارکت اسکناس های سبزرنگ است تا کار کردن مثل کارگران مبتدی .

اگر هر کس بپردازد به کارش
جهان چرخد به خوبی در مدارش

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۸