پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

نه خانی آمده نه خانی رفته

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ق.ظ

از یادداشت های استاد حسن کسائی *

یک شب آتش در نیستانی فتاد

سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد

شعله تا سرگرم کار خویش شد

هر نی‌ای شمع مزار خویش شد

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟

مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟

گفت آتش: بی‌سبب نفروختم

دعوی بی‌معنی‌ات را سوختم

زان که می‌گفتی نیی ام با صد نمود

همچنان در بند خود بودی که بود

با چنین دعوی چرا ای کم عیار

برگ خود می‌ساختی هر نو بهار

مرد را دردی اگر باشد خوش است

درد بی‌دردی علاجش آتش است

من نمی دانم شاعری (محذوب تبریزی) که این شعر را سروده است ، آیا خودش می دانسته که چه کرده و چه گفته است؟ نی از همانجا که منشا گرفته و نمو کرده است، عاقبت همان سرزمین ِ نیروبخش و هستی آفرین ، گور و محل نیستی و نابودی اش شده که " گویی نه خانی آمده و نه رفته است". آمدیم و سوختیم و خاکستر شدیم و برباد رفتیم . عارف بزرگ ِ همیشه سردمدار عرفان " مولوی" می فرماید:

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

خام بدم، پخته شدم ، سوختم

*حسن کسائی (۳ مهر ۱۳۰۷، اصفهان[۱] - ۲۵ خرداد ۱۳۹۱، اصفهان[۲]) از استادان برجستهٔ موسیقی ایرانی و نوازندهٔ سرشناس نِی

http://www.aparat.com/v/1sKyp 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی