پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

فرهنگ‌سازی یا فرهنگ‌سوزی؟

بسیار از من می‌پرسند که نظرم در بارۀ کارهای مسیح علی‌نژاد چیست. از آنجا که امکانی برای پیگیری کارهای او ندارم، پاسخم معمولاً "نمی‌دانم" است! با این همه، می‌پنداشتم که او لابد مشغول پروژه‌ای در جهت کمک به فرهنگ "حجاب انتخابی" است که طبعاً مشکلات و دردسرهای ویژۀ خود را به دنبال دارد.
اخیراً اما از سر تصادف به برنامه‌ای از او برخوردم که دلم

لرزید! مسیح علی‌نژاد فیلمی را نمایش داده بود که پیرمرد معممی به خانمی می‌گفت؛ "من در خدمتم"! او این جمله را حمل بر فسق و فجور پیرمرد بینوا کرده و با نمایش گفتگوی سخیفی بین افرادی دیگر، ماجرا را پی گرفته بود!
به واقع، بیش از هر چیز دلم به حال پیرمرد معمم ریش شد. او به هر حال همسر و فرزند و خانواده و دوستان و آشنایانی دارد. آنها وقتی چهرۀ مشخص او را در فیلم خانم علی‌نژاد ببینند، چه دیدی نسبت به پیرمرد پیدا می‌کنند؟ آیا او از این پس زندگی عادی دارد؟ تازه جرمش چیست؟ به خانمی گفته "ما در خدمتیم" که می‌تواند دهها معنای خنثی یا مثبت داشته باشد!
من نمی‌دانم این کار با چه انگیزه‌ای صورت می‌گیرد و هدف نهایی‌اش چیست؟
در ایران دهها و شاید صدها هزار آخوند وجود دارد که مثل اعضای سایر صنوف هر کدام اخلاق و رفتار و عقاید و گرایش‌های خاص خود را دارند و دو نفرشان هم کاملاً شبیه هم نیستند! اینکه دوربینی رفتار یکی از آنها را اصطلاحاً شکار کند و بعد مسیح علی‌نژاد آن را به عنوان فسق و فجور "قشرِ آخوند" از تریبونی به نمایش عمومی درآورد، آیا برای جامعۀ ما فرهنگ‌ساز است یا فرهنگ‌سوز؟
جامعه‌ای که روز به روز تحمل و مدارا و تساهل در آن رنگ می‌بازد و همۀ افراد و گروه‌های سیاسی رنگارنگ در آن، خود را مظهر تمام‌عیار حق و همۀ آن دیگران را ، منشأ شر و خیانت کامل می‌دانند، آیا نیاز به فرهنگِ انصاف و تسامح و احترام دارد یا پرده‌دری‌ها و هتاکی‌های فزاینده‌ای که گویی حد یقفی هم نمی‌شناسد؟
روزی که رسانه‌های جمهوری اسلامی، داستانی را علیه مسیح علی‌نژاد ساز کردند، دل‌های بسیاری به حال او  و حال سیاست در ایران لرزید. حال مسیح که خود این تجربۀ تلخ و وحشت‌آور را از سرگذرانده است، با کدام منطق انسانی و اخلاقی به خود اجازه می‌دهد که با استفاده از تریبونی مفت و مجانی و رها از هرگونه مسئولیت و پاسخگویی، با آبروی دیگران و فرهنگ این سرزمین به این راحتی بازی کند؟
از من به مسیح نصیحت که این کارها هنر نیست ،افتخار و عاقبتی هم ندارد!
احمد_زیدآبادی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۲۰

زن را اجباراً محصور کردن ، به مصلحت نیست

زن چه باشد؟! عالَم چه باشد؟! اگر گویی و اگر نگویی، او خود همان است و کار ِ خود نخواهد رها کردن ، بلکه به گفتن اثر نکند و بتر شود. مثلا نانی را بگیر زیر بغل کن و از مردم منع کن و می گو که : البته این را به کس نخواهم دادن، چه جای دادن؟! که نخواهم نمودن! اگر چه آن بر درها افتاده است و سگان نمی خورند، از بسیاری نان و ارزانی ! اما چون چنین منع آغاز کردی همه خلق رغبت کنند و در بند ِ آن نان گردند و در شفاعت و شَناعت (زشتی) آیند که : « البته خواهیم که آن نان را که منع می کنی ببینیم !» علی الخصوص که آن نان را سالی در آستین کنی و مبالغه و تاکید می کنی در نا دادن و نانمودن ، رغبت شان در آن نان از حد و اندازه بگذرد که : اَلاِنسانُ حَریصٌ مامُنِعَ (حدیت نبوی)

هر چند که زن را امر کنی که : « پنهان شو! » وَرا دغدغه

خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن ِ او رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشسته ای و رغبت را از دو طرف زیادت می کنی و می پنداری که اصلاح می کنی ! آن خود عین فساد است! اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل ِ بد کند، اگر منع کنی و اگر نکنی ، او بر آن طبع ِ نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشویش مخور (نگران مباش) و اگر به عکس ِ این باشد، باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن. منع ، جز رغبت را افزودن نمی کند عَلَی الْحَقیقَة   

منبع : شرح کامل فیه ما فیه مولوی ؛ کریم زمانی ص 254 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۶

در واقع نادر از شگفتی های بی مانند تاریخ ایران است.
 گاهی فکر می‌کنم جادوگری فسونکار به قدرت و عظمت شکسپیر لازم است تا تراژدی حیات او را بنویسد. هیچ لازم نیست این شخصیت تاریخی را از عالم واقعیات به سپهر خیال انتقال دهیم تا رنگ و بوی تراژدی پیدا کند، او خود از لوازم و مشخصات یک قهرمان تراژدی چیزی کم ندارد.
 آنچه کم داریم، روایتگری سخت‌کوش و پژوهشگر و هوشمند است که چهره او را از پس پرده مات غبار گرفته و زنگار آلودِ متون تاریخی بیرون بکشد و در معرض دید تماشاگران بگذارد.
 نادر برای تاریخ ایران هم رحمت و برکت بود و هم بلا و نقمت؛ عطیه آسمانی بود هم آغوش فاجعه و مصیبت. پیراهنی بود که تار و پود آن را از برکت و نفرین تنیده بودند. او در میدان جنگ فرماندهی بی نظیر و شجاع است و در مقام  حکومت حاکمی جابر و سرکوبگر؛ و در عین حال موجودی است سخت نگون بخت و تیره روز، مُسخّر و محکوم یک نیروی جادویی مرموز که قربانی خود را بی‌قرارانه و لاعلاج به آب و  آتش می‌کشد و شما را در کشاکش دو احساس متناقض ترحّم و تنفر شگفت زده می گذارد.

نکته سوم

بدگمانی است نسبت به همه کس و همه چیز  که حکومت سرکوبگر گرفتار آن است و به بی رحمانه ترین وجه واکنش نشان می دهد.
نادر حتی در مورد فرزند دلبندش رضاقلی که در معرض سوء ظن توطئه بر ضد او قرار گرفته بود، نمی تواند تحمل کند و دستور می‌دهد چشم‌های فرزند را کور کنند.
در واقع اول از همه خود ِسرکوبگر است که چشم عقلش کور می‌شود و خواه و ناخواه در دام مداحان و مجیز گویان می‌افتد‌‌.
 میرزا مهدی خان از مثلث شوم یاد می‌کند که بر گرد نادر حلقه زده بودند و هر چه او می گفت ،فورا تصدیق و تحسین می‌کردند و سخن او را مصداق وحی آسمانی قلمداد می نمودند.
 میرزا مهدی خان از این مثلث شوم به "سه نفر از خدا بی خبر" تعبیر می کند، ولی متاسفانه معلومات بیشتری درباره نام و نشان نمی‌دهد.
ویل دورانت در جایی این سوال را مطرح می کند که آیا درست است که گذشته تکرار ملالت بار خطاهایی است تا آینده نیز محکوم به ارتکاب آن در مقیاسی بزرگتر است؟

 یاد گذشته و اندیشه آینده
دکتر محمدعلی  موحد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۰۸

دو جنبه شاعرانگی و عرفانی مولانا

مساله دیگری که امروز می‌خواهم توجه دوستان را جلب بکنم بر اینکه، مولانا دو جنبه دارد: یک جنبه «شاعرانگی» و یک جنبه «عرفانی». خیلی کم به جنبه شاعرانگی مولانا توجه شده است. مولانا در قله قاف شعر فارسی قرار دارد. تازه این پژوهش‌های جدید به این نکات و ظرایف و پیچیدگی‌ها و رموز شاعرانگی مولانا پرداخته‌اند، مخصوصا با توجه به معیارهای نقد ادبی مدرن، در مثنوی (این شاعرانگی‌ها را) کشف می‌کنند و از این لحاظ خیلی جالب، خوب و مبارک است، به شرط اینکه مولانا را فقط به شاعرانگی تقلیل ندهیم. یادمان باشد او همانگونه که در قله قاف شعر قرار دارد، در اوج آسمانِ عرفان هم هست. گاهی فقط به جنبه عرفان مولانا توجه می‌کنیم و به جنبه شاعرانگی وی کم محلی بروز می‌دهیم. ولی گاهی (از این طرف) افراط می‌کنیم و به جنبه شاعرانگی وی توجه بیش از حد می‌کنیم. به نظرم هر دو مهم است. وقتی مولانا از عشق می‌گوید، زیبایی خیره‌کننده تصاویری که ترسیم می‌کند، واقعا نفسِ آدم را بند می‌آورد. اصلا فوق‌العاده است. شاعرانگی مولانا به جادوگری نزدیک می‌شود:
 
عشقش دلِ پر درد را بر کف نهد بو می‌کند
چون خوش نباشد آن دلی کو هست دستنبوی او!


 
از نظر شاعرانگی خوب نگاه کنید و دوستانی که اینجا در باب شعر کار کرده‌اند، توجه‌ داشته‌ باشند چه عرض می‌کنم: 
ز قدِّ پر خم من در ره عشق
بر آب چشم من پل می‌توان کرد
ز اشک خون همچون اطلس من
 بُراق عشق را زین می‌توان کرد 
ز هر حلقه از آن زلفین پر بند
پی گردنکشان غُل می‌توان کرد 
تو دریایی و من یک قطره ای جان
 ولیکن جزو را کل می‌توان کرد
تو قاف قندی و من لام لب تلخ
ز قاف و لام ما قُل می‌توان کرد 
رهی دور است و جان من پیاده
ولی دل را چو دُلدُل می‌توان کرد
خمش کن چون که بی‌گفتِ زبانی
جهان پربانگ و غُلغُل می‌توان کرد

(درسگفتارهای مثنوی، استاد محمدعلی موحد)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۵۰