پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پردۀ ِ پندار

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

پریروز با سایه ( ه ا سایه ؛ هوشنگ ابتهاج) حرف می‌زدم. دو نگرانی بزرگ داشت. می‌گفت می‌ترسم تباهی و تبعیض و آرزوهای ناکامیاب آیینه مهرآیین مردم را مکدر کند. می‌گفت می‌ترسم این پریشان‌احوالی‌ها باعث شود مردم یکدیگر را دوست نداشته باشند. کشور را دوست نداشته باشند. گذشت و بزرگواری را از خاطر ببرند. نگران بود مبادا مردم خُوی از ما بهتران را بگیرند. رنگ روزگار را بپذیرند. سرد و سنگ شوند و دلشان برای هم نتپد و نسوزد. می‌گفت نگرانم مبادا رشته‌های مهربانی و الفت میان مردم بگسلد. این گسیختگی چاره ندارد.

  دیگر اینکه نگران بود غم روزگار و نگرانی از آینده چنان فرو ببردمان که فرهنگ و هنر را فراموش کنیم. می‌گفت نگرانم آیا مردم با اینهمه تشویش و نکبت که از در و دیوار می‌بارد، رغبت و فرصت دارند که شعر سعدی بخوانند و آواز شجریان بشنوند؟ می‌گفت: فرهنگ و هنر پناهگاه انسانیت است. اگر پیوند مردم با هنر و فرهنگ بریده شود، آدمیت نزار و نحیف می‌شود. بی‌پناه می‌شود. مهربانی غروب می‌کند.

    امروز همه جا پر شده از حرمت و احتشام آقای بازیگر! این نشانه خوبی است. بر لب بحر فنا منتظریم و هنوز دل و دماغ داریم که هنر را دوست بداریم و به هنرمند یگانه احترام ‌کنیم. این نشانه خوبی است.

این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت
 داغ محبت تو به دلها نگشت سرد

 بدرود آقای بازیگر! ثبت است بر جریده هستی دوام تو... مثل عشق! مثل زندگی! مثل هنری که از عشق و زندگی می‌جوشد...

 نور سیاه ؛ یادداشت های ایرانشناسی میلاد عظیمی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۲۶

نظرات  (۱)

عجب فرسوده دیواریست دنیا😞
پاسخ:

بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی

فرصتی دان که ز لب تا به دهان، این همه نیست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی